شناسهٔ خبر: 75041825 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: برنا | لینک خبر

بازتعریفِ موفقیتِ زنان/ عنوان "مادر" برایم کافی است!

برنا_گروه استان‌ها: موفقیت زنان، تنها در تحصیلات عالی و عناوین شغلی بالا و درجات عالی هنری و ورزشی تعریف نمی‌شود، مادر شدن، به تنهایی دست‌آوردی بزرگ است. درست مانند توران خانم که یکی از زنانِ موفقِ گمنام است. برنا_گروه استان‌ها: موفقیت زنان، تنها در تحصیلات عالی و عناوین شغلی بالا و درجات عالی هنری و ورزشی تعریف نمی‌شود، مادر شدن، به تنهایی دست‌آوردی بزرگ است. درست مانند توران خانم که یکی از زنانِ موفقِ گمنام است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری برنا از سمنان ؛ آتنا نائینی‌نژاد، خبرنگار برنا نوشت: دنیا و ما فیها را اگر از چارچوب کلیشه‌ها و باورهای تحمیل شده بنگریم، مفاهیم انتزاعی، که دنیایی بی‌نهایت از تعریف و معنا را در خود جای داده‌اند، محدود می‌شوند به همان معنای ناچیزِ رایج، که دیگران برای ما انتزاع کرده‌اند. کلیشه، ویرانگرِ تفکر است و تفکر که نباشد، هویتی در کار نیست و هویت که نباشد، انگار بی‌عمر زیسته‌ایم. انتزاع، همان کاری است که با انجامش، زندگی را و دنیا را برای خود شخصی‌سازی می‌کنیم و تعریفِ زیستِ ما، در انتزاعمان از مفاهیم ناملموس نهفته است.

موفقیت، همان مفهومِ مورد بحثِ این نوشته است، که به نظرِ نگارنده، تعریفِ آن در بین ما با کلیشه‌ها درگیر است. و اگر این مفهوم در کنار واژه‌ی «زن» بیاید، این کلیشه قوی‌تر عمل خواهد کرد. امروز، تعریف رایجی که از «زنِ موفق» ارائه می‌شود، زنی است که توانسته پله‌های موفقیت را در تحصیل، شغل، هنر، ورزش و فعالیت‌هایی از این قبیل بالا برود و شگفت‌تر اینکه جامِ موفقیت، در صورتی به یک زنِ فعال در این عرصه‌ها اعطا می‌شود که بتواند تا آخرین پله‌ی آن بالا رود و از بامِ بلندِ «موفقیت»، برای تماشاگران و ارزیابانِ خود لبخند پیروزی بزند.

از قضا، خودِ زنان ملاک‌های سختگیرانه‌تری برای ارزیابی موفقیت خود دارند و گویا در سده‌ی معاصر که زمینه‌ی حضور آنان در فضای خارج از خانه فراهم شده و می‌توانند عناوینی جز مادر و همسر داشته باشند، قصد دارند جبرانِ مافات کرده و هرآنچه از تاریخ را که در کنج خانه گذرانده و به بچه‌داری و همسرداری پرداخته‌اند، تلافی کنند. این دیدگاه، تا زمانی که تبدیل به کلیشه نشود و سبب ارائه‌ی تعریفی تک‌بعدی از «زنِ موفق» یا «موفقیتِ زن» نشود، بسیار درست و تحسین‌برانگیز است. اما مشکل آنجاست که گویا امروز، به ویژه در میان زنان، این تنها تعریف موجود از موفقیت تلقی می‌شود و زنان، دیگر مادر شدن و فرزندپروری و یا گرمابخش خانه‌ و خانواده‌ی خود بودن را موفقیت نمی‌دانند. 

توران خانم، یکی از همان زنانِ بسیار موفق

بازتعریفِ موفقیتِ زنان: همین مادری کافی است

توران خانم، یکی از همان زنانِ بسیار موفق است که کمتر کسی متوجه‌ی دست‌آوردهای ویژه‌ی او در زندگی‌اش می‌شود و شاید در تعریفِ رایجِ امروز از «زنِ موفق» نگنجد، اما با تأملی ژرف‌تر در لحظات خاص زندگی‌ او، مشخص می‌شود که موفقیت، همین است که این بانوی ۶۴ ساله، همواره با اسباب و امکانات محدودی که در اختیار داشته، توانسته زندگی را برای خود و فرزندان و همسرش زیباتر و آسان‌تر از آنچه هست بکند.

او دخترِ یک خانواده‌ی روستایی و دامدار بود. از سنین بسیار کم، ستون اصلی کارهای خانه و دامداری بود‌. دختری توانمند و هنرمند و گلیم‌بافی باسلیقه و بسیار دقیق بود؛ هنوز هم در بافت فرش و گلیم، بسیار توانا است و خود را در این حوزه موفق می‌داند. با لبخندی شرم‌آگین نگاهش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: «گلیم‌های من دقیق و تمیز بافته می‌شد و مشتری زیاد داشت. بعدها که بزرگتر شدم، با قالی‌بافی هم بسیار علاقه‌مند شدم و بافتن گل‌های ریز قالی برایم خیلی جذاب بود و دوست داشتم این کار را یاد بگیرم. وقتی فهمیدم در هلال‌احمر سمنان این هنر را آموزش می‌دهند، خیلی خوشحال شدم و در دوره‌های آموزشی شرکت کردم و اکنون، استادِ این کار هستم. من در دوران زندگی‌ام خیلی قالی و پشتی و گلیم بافتم و مدتی با درآمد این حرفه، به فرزندانم‌ رسیدگی می‌کردم.» 


توران‌ خانم، خاطره‌ای زیبا و معنوی از دوران کودکی‌اش دارد که آن را با چنان شوق و هیجانی تعریف می‌کند که گویا یکی از دلهره‌آورترین و در عین حال به‌یادماندنی‌ترین خاطره‌های زندگی‌اش هست. او می‌گوید: «اولین گلیمِ زندگی‌ام را بافتم و آن را خیلی زود به قیمتِ مناسب فروختم. با خوشحالی همراه مادرم به شهر آمدیم و با پولی که به دست آورده بودم، یک انگشتری طلا خریدم و بسیار دوستش داشتم. پس از چند ماه، یک روز اتفاقی انگشتری دوست‌داشتنی‌ام را گم کردم. گویا به داخل جوی افتاده بود و آب آن را با خود برده بود. خیلی غمگین و دل‌شکسته شدم؛ در همان حال، دعا کردم و از آنجا که محرم بود، در دلم نذر کردم که انگشتری‌ام پیدا شود. زمان خیلی کمی گذشت که به طور معجزه‌آسایی آن انگشتری پیدا شد. دوست عزیزم اطراف روستا قدم می‌زد و بازی می‌کرد که خیلی اتفاقی انگشتریِ من را کنار آب پیدا کرده بود و برایم آورد.» او معتقد است که در تمام زندگی، دعاهای از صمیمِ قلبش شنیده و اجابت شده است.

در زندگی عشایری و دامداری نیز، او از اصلی‌ترین نیروهای کمکی پدر و مادرش بود. او از انجام هیچ‌کدام از کارهای سخت و آسان و ریز و درشت، باز نمی‌ماند و در هر کاری کمک‌حال خانواده‌اش بود. توران خانم، به روال سنت دیرینه‌ی ایران، بیشتر از هرچیزی مسئولیت دوشیدن شیر گوسفندان را بر عهده داشته است. اما همواره سعی داشته در هر کاری تسهیل‌گر و کمک‌حال دیگران باشد.

بازتعریفِ موفقیتِ زنان: همین مادری کافی است

او اکنون با لذتی وافر و برقی درخشان در چشمش از خاطرات زندگی در میان گوسفندان بانمک و شیر و لبنیات خوشمزه و حس و حال آن دوران حیاتش می‌گوید؛ او معتقد است شب‌های پرستاره‌ی کویر، زیباترین چیزی است که در زندگی‌اش دیده و هیچ شبی نبوده که قبل از خواب، از تماشای این دریای پولکی بازبماند.

توران‌ خانم باهوش و درس‌خوان و بسیار علاقه‌مند به درس‌خواندن بود. منتها مشکل آنجاست که در آن دوره و به ویژه در روستاها، تعصباتی وجود داشت که درس‌خواندن برای دختران مناسب و حتی ضروری نیست. او می‌گوید که با اصرار و تلاش تا کلاس سوم ابتدایی با نمرات عالی و عملکردی فوق‌العاده در کلاس‌ها، درس خواند اما در سال چهارم، پدرش با درس‌خواندن بیشتر او مخالفت می‌کند؛ اما با پیگیری و اصرارِ آموزگاران و مدیر مدرسه، موفق می‌شود به مدرسه بازگردد. اینجا را با غرور تعریف می‌کند: «آن سال کمی جسارت به خرج دادم و اصرار کردم که به مدرسه بروم اما پدرم موافق نبود. من هم دل‌شکسته و غمگین، پذیرفتم. چند روز از آغاز سال تحصیلی گذشته بود که یک روز خانم آموزگار که کدخدای روستا هم بود و ما او را «خانم کدخدا» صدا می‌کردیم، من را در روستا دید و گفت تو چرا به مدرسه نمی‌آیی؟ گفتم پدرم راضی نیست. گفت بسیار خب، من او را راضی می‌کنم. فردا صبح زود، خانم کدخدا به همراه مامور نظمیه به خانه‌ی ما آمدند و به پدرم گفتند دختر تو خیلی باهوش است و از طرفی ممانعت از تحصیل کودکان جرم است؛ پس بگذار به مدرسه بیاید؛ پدرم خندید و با روی خوش موافقت کرد و من راهی مدرسه شدم.»

به هر حال توران‌ خانم موفق شد پنج کلاس درس بخواند و بعد از آن، با دلی شکسته، با مدرسه خداحافظی کرد. و این، سرنوشت بسیاری از زنان هم‌دوره‌ی اوست که به پای تعصبات بی‌معنای جامعه‌‌ و پدرانِ خود سوختند. 

او در سن ۱۹ سالگی با مردی از اهالی روستا ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ۴ فرزند است. البته توران خانم مادری را از سنین پایین و برای خواهر و برادران کوچک‌ترش آغاز کرده بود و مطابق همیشه، کمک‌حال مادرش در نگهداری از فرزندان بود؛ ولی به گفته‌ی خودش، وقتی فرزند اولش را در آغوش کشید، احساس کرد از ابتدا برای به آغوش کشیدن این نوزاد متولد شده و آمده است که مادرِ او باشد. او می‌گوید که حسش به تولد سه فرزند دیگرش نیز دقیقاً همین بوده است.

او بعدها، یعنی وقتی فرزند چهارمش ۵ ساله بود، برای کمک به معیشت خانواده و ایجاد رفاهی بیشتر برای فرزندانش، در یک کارخانه مشغول به کار شد و بی‌اغراق، یکی از مفیدترین و موثرترین نیروهای کارخانه بود و راندمان کاری بالایی داشت. در طول مدت کارش و حتی پس از با نشستگی، هرآنچه درآمد داشت برای فرزندان و خانواده‌اش خرج کرد و چیزی برای خود نخواست. هرچند این وظیفه‌ی او نبود و فقط عشق و لطافتِ جانش را نمایان می‌کرد. او با همان حقوق ناچیز کارخانه، به ازدواج فرزندانش کمک کرد، تحصیل را برایشان آسان کرد و تکیه‌گاهی امن برای آنان شد که نقش پررنگی در رفع نیازهای مادی و معنوی‌شان داشت.

بازتعریفِ موفقیتِ زنان: همین مادری کافی است

توران خانم، به تازگی تصمیم گرفته است، خانه‌ی کوچک پدری خود را در روستای «کِندو» در سمنان بازسازی کند و با تبدیل آن به بوم‌گردی، علاوه بر زنده کردن خاطرات کودکی خود، نقشی نیز در توسعه‌ی روستا داشته باشد. توران خانم، این بوم‌گردی را «سرای آسوده» نامیده است.

دنیا پر از زنانی شبیه به توران خانم است. زنانی که مادر شدند و همه‌ی عمرشان را صرف تربیت و پرورش نسل آینده کردند اما این مهم را، نه خودشان و نه دیگران دست‌آورد و موفقیت به حساب نمی‌آورند؛ در حالی که اگر ریزبنگریم، انسان‌پروری و تربیت کسانی ‌که قرار است در آینده ناخدای کشتیِ میهن باشند، می‌تواند بزرگترین دست‌آورد و موفقیت زندگی یک انسان محسوب شود.