شناسهٔ خبر: 75015015 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: میزان | لینک خبر

سینمایی با پرتره‌های ضعیف از اسطوره‌ها و قهرمانانش

قهرمانان ملی و اسطوره‌ها، میراث جمعی هر ملتی هستند، چهره‌هایی که سینما می‌تواند زندگی و شخصیت‌شان را با دقت و جذابیت به نسل‌های امروز منتقل کند. پرتره‌های ماندگار، پلی میان تاریخ و تخیل و راهی برای زنده نگه داشتن داستان‌هایی هستند که هر نسل باید بشناسد. 

صاحب‌خبر -
خبرگزاری میزان -

سینمای ایران، با همه ظرفیت‌های بالقوه‌ای که در روایتگری تاریخی، اجتماعی و فرهنگی دارد، در مواجهه با اسطوره‌ها و قهرمانان ملی خود همواره عقب مانده است. وقتی صحبت از اسطوره می‌کنیم، تنها به پهلوانان ورزشی مثل غلامرضا تختی یا قهرمانان کشتی امروز محدود نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای از چهره‌های برجسته تاریخی، مذهبی، اجتماعی و حتی شهدای معاصر را در برمی‌گیرد که در ناخودآگاه جمعی مردم، جایگاه ویژه‌ای دارند. اما سینمای ایران به جای آنکه این چهره‌ها را با نگاهی عمیق و هنرمندانه به تصویر بکشد، اغلب گرفتار سطحی‌نگری، شتاب‌زدگی و سوءاستفاده‌های بودجه‌ای شده است؛ نتیجه هم آثاری است که نه تنها در گیشه شکست می‌خورند، بلکه هیچ سهمی در تثبیت حافظه جمعی برای ملت و مردم ندارند. 

استثنای مهدویان در میان انبوه شکست‌ها

نمونه روشن این ناکامی را می‌توان در فیلم‌هایی دید که به‌عنوان «پرتره سینمایی» ساخته می‌شوند. در ظاهر قرار است چنین آثاری زندگی‌نامه‌ای سینمایی از یک قهرمان یا شخصیت تاریخی ارائه دهند، اما آنچه در عمل روی پرده می‌آید چیزی جز روایت‌های گل‌درشت، بی‌رمق و بی‌تماشاگر نیست. از تختی گرفته تا شهدا و از ورزشکاران تا شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی، همگی گرفتار سوءبرداشت و کم‌فروشی فیلم‌سازان و نهادهای تولیدی شده‌اند. 

شاید تنها فیلمسازی که در سال‌های اخیر تا حدی توانسته در این حوزه فیلم‌های قابل اعتنایی بسازد، محمدحسین مهدویان باشد. او در آثاری مثل «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» نشان داد که می‌توان از دل اسناد و تاریخ، درام سینمایی جذاب بیرون کشید و قهرمانانی واقعی را با روایت سینمایی پرکشش به مخاطب معرفی کرد. اما به غیر از این کارگردان، سابقه چندانی از پرتره‌سازی جدی در سینمای ایران وجود ندارد. بیشتر فیلم‌هایی که در این ژانر ساخته شده‌اند، به‌جای جذب، مخاطب را فراری‌اش داده و به اسم «بیوگرافی سینمایی» فیلم یا سریالی را عرضه کرده‌اند که نه جذاب است، نه دقیق و نه اثرگذار. 

مجید برزگر و تجربه تلخ یک پرتره بی‌تماشاگر

یکی از بدترین و ضعیف‌ترین فیلم‌های سینمایی که به طور مصداقی می‌توان به آن اشاره کرد فیلم سینمایی «بیرو» به کارگردانی مرتضی علی عباس میرزایی و تهیه کننده‌گی مجید برزگر بود. اثری که قرار بود درباره زندگی علیرضا بیرانوند، دروازه‌بان تیم ملی فوتبال باشد، اما آن‌قدر ضعیف و بی‌مایه ساخته شد که به نمادی از شکست در پرتره‌سازی بدل گشت. 

همانطور که اشره شد، تهیه‌کنندگی فیلم «بیرو» بر عهده مجید برزگر بود؛ تهیه کننده و فیلمسازی که در کارنامه‌اش بیشتر به ساخت فیلم‌های به‌اصطلاح هنری اما بی‌تماشاگر معروف است. برزگر سال‌هاست که با گرفتن بودجه‌های دولتی، به‌ویژه از بنیاد سینمایی فارابی، فیلم‌هایی ساخته که در طول روز حتی یک بلیت هم در گیشه نفروخته اند. در مورد «بیرو» و در زمان اکران این فیلم در سینماها، روایت‌های غیررسمی حاکی از آن بود که در برخی روزها حتی یک بلیت هم در گیشه فروخته است. شکستی کامل برای فیلمی که می‌خواست زندگی یک به اصطلاح قهرمان ورزشی را روایت کندف اما به هیچ عنوان مورد توجه مخاطبان قرار نگرفت و با شکستی کامل از پرده پائین آمد. 

بی‌توجهی به اسطوره‌ها و خلأ حافظه جمعی

مساله اصلی اینجاست که پرتره‌سازی در سینما تنها بازسازی یک زندگی‌نامه یا بیان چند خاطره نیست. پرتره‌سازی نیازمند شناخت عمیق از شخصیت، جایگاه تاریخی و اجتماعی او و همچنین ظرافت‌های دراماتیک روایت است. فیلمساز باید بتواند از دل زندگی واقعی، درامی جذاب و باورپذیر بیرون بکشد؛ داستانی که تماشاگر عام و خاص را همزمان درگیر کند؛ اما آنچه در ایران ساخته می‌شود اغلب محصول نگاهی کارمندی به سینما است؛ پروژه‌هایی که با سفارش نهادهای دولتی کلید می‌خورند، بودجه‌های کلان می‌گیرند، اما خروجی‌شان حتی ارزش یک بار دیدن روی پرده سینما را هم ندارد. 

باید بدانیم که بی‌توجهی به اسطوره‌ها در سینما پیامدهای خطرناکی دارد. قهرمانان ملی ما بخش مهمی از حافظه تاریخی جامعه هستند. وقتی سینما نتواند تصویر درست و ماندگاری از آن‌ها ارائه دهد، این حافظه جمعی دچار خلأ می‌شود. در نتیجه، نسل‌های جدید یا شناختی سطحی و کاریکاتوری از قهرمانان خود پیدا می‌کنند و یا اساساً قهرمانان خود را نشناخته، فراموش می‌کنند. به همین دلیل است که امروز اگرچه همه از جهان پهلوان تختی حرف می‌زنند، اما کمتر کسی تصویری روشن و دقیق از او در ذهن دارد؛ چرا که فیلم‌های ساخته‌شده درباره‌اش هیچ‌گاه نتوانستند حق مطلب درباره این پهلوان اسطوره‌ای را ادا کنند. 

از سوی دیگر، پرتره‌سازی ضعیف نه تنها به اسطوره‌ها خیانت می‌کند، بلکه سینما را هم بی‌اعتبار می‌سازد. وقتی تماشاگر می‌بیند که فیلمی با عنوان زندگی‌نامه یک قهرمان ساخته شده، اما در عمل چیزی جز یک روایت کلیشه‌ای و بی‌جان نیست، اعتمادش به تمامیت این ژانر از بین می‌رود. در نتیجه حتی اگر بعدها فیلمسازی جدی و توانمند بخواهد دست به کار شود و درباره قهرمانان و اسطوره‌های وطن فیلمی بسازد، با بی‌اعتمادی مخاطب مواجه خواهد شد و هیچ استقبالی از این آثار صورت نمی‌گیرد. 

چگونه قهرمانان را درست روایت کنیم؟

اما پرسش اصلی این است که چه باید کرد تا پرتره‌های سینمایی به آثاری درخور و ماندگار بدل شوند؟ نخستین گام، تغییر رویکرد نهادهای تصمیم‌گیر است. تا زمانی که بنیاد سنمایی فارابی و دیگر نهادهای دولتی، صرفاً برای رفع تکلیف یا به امید تبلیغات کوتاه‌مدت، بودجه‌های میلیاردی به فیلمسازانی می‌دهند که سابقه شکست‌های مکرر دارند، نباید انتظار تغییر داشت. باید شفافیت مالی در حمایت از پروژه‌های پرتره‌ای برقرار شود و این پروژه‌ها نه بر اساس روابط، بلکه بر اساس توانایی و سابقه هنری فیلم‌ساز انتخاب شوند. 

گام دوم، پژوهش عمیق و جدی درباره شخصیت‌های مورد نظر است. پرتره‌سازی نیازمند اتکا به اسناد، گفتگو با نزدیکان شخصیت و بررسی دقیق شرایط تاریخی است. تنها در این صورت است که می‌توان از زندگی واقعی، مواد اولیه‌ای برای یک درام سینمایی ساخت. نمونه موفق آن را باز هم می‌توان در کارهای محمدحسین مهدویان دید که با دقت در آرشیو و مصاحبه‌های مفصل، توانست قهرمانان معاصر را با جزئیاتی دقیق و جذاب روی پرده بیاورد. 

سومین ضرورت، توجه به زبان سینما و جذابیت‌های دراماتیک است. پرتره سینمایی اگر نتواند مخاطب را سرگرم کند، محکوم به شکست است. این سرگرمی البته به معنای سطحی‌نگری و لودگی نیست، بلکه به معنای خلق داستانی پرکشش، شخصیت‌پردازی عمیق و صحنه‌هایی است که مخاطب را درگیر کند. 

احترام به مخاطب و بازاندیشی در پرتره‌سازی

در نهایت، باید به مخاطب عام احترام گذاشت. اسطوره‌ها متعلق به همه مردم هستند، نه فقط به نخبگان یا گروهی خاص. بنابراین فیلم‌های پرتره باید بتوانند برای عموم مخاطبان سینما جذاب باشند و در عین حال شأن شخصیت مورد نظر را حفظ کنند. این ترکیب دشواری است، اما تنها راهی است که می‌تواند پرتره‌های سینمایی را از وضعیت کنونی سینما و در این سال‌ها نجات دهد. 

امروز سینمای ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازاندیشی در پرداختن به اسطوره‌ها است. نسلی تازه در راه است که اگر تصویر درستی از قهرمانان گذشته خود نداشته باشد، ریشه‌های فرهنگی و تاریخی‌اش سست خواهند شد. سینما، به‌عنوان هنری مردمی و تأثیرگذار، وظیفه دارد این تصویر درست را بسازد. اما تا زمانی که نگاه‌های سودجویانه و پروژه‌های بی‌کیفیت بر این حوزه مسلط هستند، نمی‌توان امیدی به بهبود داشت. وقت آن رسیده که سینمای ایران به جای پر کردن رزومه‌های دولتی، سراغ ساخت آثاری برود که هم در گیشه موفق باشند و هم در تاریخ فرهنگی کشور ماندگار شوند. 

انتهای پیام/