متن این نمایش اقتباسی از کتاب «در انتهای گلو» یوسف الیگندی، نویسنده مصری است و نقطه ثقل داستان نیز براساس رویدادهای همین کتاب است. این نمایش در واقع به واکاوی شرایط و مشکلات ایجادشده برای مسلمانان و اعراب ساکن آمریکا بعد از حملات ۱۱ سپتامبر میپردازد.
«اتاق زبان» داستان خالد است که دو مامور سازمان اطلاعات آمریکا بهشکل غیرقانونی او را بازجویی میکنند. در گفتوگویی که با حسن معینی داشتیم؛ او به این موضوع اشاره میکند که این نمایش بازتابدهنده شرایط پسااستعماری است و قرار نیست هیچکدام از شخصیتهایش کاملا سیاه یا سفید نشان داده شوند. همچنین شرایط جنگ ۱۲روزه موجب شد که این نمایش بیشازپیش برای اجرا در زمانه حال مناسب باشد.
چه شد که کتاب «در انتهای گلو» توجه شما را جلب کرد که بخواهید از آن اقتباسی انجام دهید و نمایشی روی صحنه ببرید؟ چقدر جهان این کتاب با جهان فکری شما همخوانی داشت که باعث شد این نمایش روی صحنه برود؟
زمانی که در هیات انتخاب اجرای تئاتر برای جشنواره بودم، با اسماعیل نجار- مترجم این اثر- آشنا شدم. یادم میآید در شبهای داوری، او از من خواست متن را بخوانم. من هم بهعنوان داور اجرایی، این متن را خواندم. وقتی آن را مطالعه کردم، احساس کردم متن بسیار خوبی است، اما بهنظرم، چون موضوع آن به ۱۱ سپتامبر مربوط میشود، برای ما کمی تاریخ گذشته محسوب میشود و قصهاش را میتوان با بازنویسی بهبود داد. بعد نشستم و فکر کردم که چگونه میتوانم قصه جدیدی بنویسم، اما ایده مرکزی آن را حفظ کنم. مدتها آثار نویسندههایی را که درباره بازجویی مینوشتند، مطالعه کرده بودم، اما نمیخواستم حقی از نویسنده اصلی ضایع شود. بنابراین، اسامی و موقعیت مرکزی را نگه داشتم، اما سعی کردم با تغییراتی، کمی از متن اصلی فاصله بگیرم. بهنظرم این متن یک اثر پسااستعماری است که ظرفیت بالایی دارد. با کمک رضا سرور، تلاش کردم اقتباس جدیدی انجام دهم و قصهای بنویسم که با امروز ما نسبتی داشته باشد. منظورم این است که با توجه به جنگی که اکنون رخ داده، این قصه یک نسبت جهانی دارد و امکان تعمیم آن به ما وجود دارد. در واقع داستان درباره عربی در وضعیت پسااستعماری است که به قدری به او فشار وارد میکنند که واکنشی نشان میدهد. این واکنش و پاسخ ممکن است مناسب نباشد، اما برآیند همین فشار است. در واقع این داستان پسااستعماری است که در حال حاضر وضعیت جهان شمولی آن را میبینیم. در واقع قصه من ضدآمریکایی نیست و هیچ نهادی از من برای این نمایش حمایت نکرده است. در حقیقت، در این نمایش، دو مأمور دارم که درباره نظم و بینظمی صحبت میکنند. فکر میکنم مأمور کارش را به درستترین شکل ممکن انجام میدهد، چه آمریکایی باشد چه از هر کشور دیگری. او درباره نظم و امنیت شهروندان صحبت میکند، اما خود مأمور نیز در واقعیت نسبت به بینظمی که از آن حرف میزند مشکوک است که آیا اصلا کار این عرب هست یا ننه. تلاش من این بوده بدون جهتگیری، نه پشت نویسنده بایستم و نه پشت مأموران پلیس یا هر مأمور دیگری. به نظرم هسته این اجرا، موقعیت اگزوتیکی است که برای همه از جمله مهاجران مکزیک و برای خود ما که مهاجر کشوری دیگر هستیم، آشناست، اما به این معنی نیست که بخواهم بگویم کسانی که برخورد نامناسبی با مهاجران دارند، آدمهای بدی هستند. آنها با یک غریبه و نظمی که به هم خورده مواجهاند. شاید شما هم اگر نسبت به غریبههایی در این کشور احساس بینظمی کنید، واکنش نشان دهید. در واقع من نه پشت نویسنده ایستادم که بگویم او آدم خیلی خوبی است و مورد آزار قرار گرفته، و نه پشت مأموران که بگویم دچار خطای شناختی شدهاند. بهعنوان مثال، مأمور بعد از تفتیش بدنی مرد عرب زبان میگوید نشانهای مثل تتو یا ماهگرفتگی روی بدنش که با خرابکاری در یک مکان مرتبط است، دیده نمیشود. تأکیدم این است که من نه حق را به مأموران میدهم، نه به نویسنده. من درباره موقعیت صحبت میکنم؛ موقعیتی که چند روز پیش هم دیدم، وقتی پلیس آمریکا به صورت یک سیاهپوست ضربه میزند. در حقیقت، من درباره وضعیت پسااستعماری مینویسم، اما متن من با متنهای دیگر فرق دارد. اینقدر فشار به نویسنده وارد میشود که او در آن موقعیت دست به عملی میزند که معلوم نیست درست است یا نه. شاید از هر آدمی، حتی خود من، در چنین شرایطی چنین واکنشی سر بزند.
محتوای این نمایش بعد از جنگ ۱۲ روزه به طور ناخودآگاه با زمان حال در کشورمان پیوند خورد.
نمیدانم این بدشانسی من این بود یا خوش شانسی. من یک سال و نیم روی این متن کار کردم و وقتی در حال شروع تمرین بودیم، جنگ شد. بعد از شروع جنگ، احساس کردم این زمان بهترین موقع برای اجرای این نمایش است. آدمها انگار خودشان را در موقعیت این نمایش میبینند و پس از نمایش نیز ذهنشان با شخصیت اصلی درگیر است و مثل او آشفته شدند. سعی کردم نمایشی تفکربرانگیز را اجرا کنم و شرایط اضطراری را از منظر جامعهشناسی و سیاسی بازتولید کند. آدمهای این نمایش جهانشمول و آشنا هستند و وضعیتش هم پسااستعماری است.
آیا جنگ باعث تغییر خاصی در متن شد؟
تا حدی ایمانم به اجرای آن بیشتر شد و پایانش را کمی بازتر گذاشتم. وقتی داشتم متن را بازنویسی میکردم، به این فکر کردم که اگر به کسی فشار بیاورند، شاید حق داشته باشد واکنشی نشان دهد. او به هر حال از خودش دفاع میکند. اینکه این کار درست است یا غلط، نمیدانم. در جامعه شناسی سیاسی، شرایط اضطراری قانون خاص خودش را دارد. وقتی به نویسنده فشار میآورند، هر عملی ممکن است از او سر بزند. نویسنده این نمایش به نظرم آدمی عملگراست که به تجربه زیستی خودش برمیگردد. او باج نمیدهد. وقتی به او فشار میآورند، اگر احساس کند بیگناه است، واکنش نشان میدهد. مدرکی علیه او نیست، اما او هم آدم کاملاً بیعیبی نیست. در طول نمایش سعی کردم وجههای مختلف این آدم را نشان دهم که کاملاً مثبت نیست. او بهعنوان یک عرب میگوید از زبان و تجربه زیستی خودش فاصله گرفته و کارهایی انجام میدهد که شاید بیاخلاقی تلقی شود، اما بینظمی نیست. در واقع من این نویسنده را یک نویسنده واقعی نشان دادم تا درام داستان نیز واقعی باشد. اگر قرار بود نشان دهم که او عرب زبانی است که هیچ ایرادی ندارد و این دو آمریکایی هم افراد بد طینتی هستند، این درام و کنش و واکنش بین شخصیتها کار نمیکرد.
آیا بازیگر اصلی هر شب این شکنجهها را تجربه میکند؟... چگونه این بازیگر چنین تجربهای را هر شب روی صحنه میبرد؟
به هرحال، نمایشی از این دست، چنین شرایطی را دارد و نمیخواهم اسم نمایش دیگری را ببرم، اما نمایشی دیگر ۲۰۰ شب اجرا رفت و موفق هم بود و چنین کاری انجام میداد. در هر جا اگر بخواهیم کوچکترین بخش را به شکل نمایشی اجرا کنیم، تماشاگر ارتباط عمیقی با آن برقرار نمیکند. منظورم این است که وقتی بهعنوان مثال، یک ضربه به صورت بازیگر میزنیم، اگر نمایشی باشد، تماشاگر احساس میکند واقعی نیست. من معتقدم که شدت برخورد خشن در نمایش ما خیلی کمتر است.
نظر بازیگر اصلی در مورد این برخوردها چیست؟
او حرفی در این رابطه ندارد و به هرحال ما مجبوریم که هرشب این پروژه را به انجام برسانیم. شما از منظر انسانی نگاه میکنید؛ شاید در زندگیتان بهخاطر شغلتان چنین صحنههایی دیده باشید، اما در اجرا، اساس کار یک قرارداد نمایشی است. خودم اگر جای بازیگر بودم، احتمالاً تمرین این کار برایم خیلی جالب بود. آدمها میدانستند و به این باور داشتند که اگر همه چیز واقعی بود، رحمی در کار نیست.
انتخاب بازیگران به چه صورت بود؟
با دو بازیگر کار کرده بودم، به جز آقای محسن حسنزاده که نقش سربازجو را دشات. به نظرم بازیگر بسیار جالبی هم از نظر اخلاقی و هم از نظر رفتاری است. واقعا برای نقش بازجو شخصیتی همدل داشت و هرچه را از او میخواستیم اجرا میکرد. با علاقه صبح زود بیدار میشد، ورزش میکرد، سر تمرین میآمد و واقعا زندگیاش را برای این کار گذاشت و حالا هم تلاش او دیده میشود. ما حدود ۴۰ تا ۴۵ جلسه تمرین کردیم و دو ماه هر روز سر تمرین بودیم.
اگر قرار باشد اثر دیگری بسازید، باز هم در همین حالوهوا خواهد بود یا خیر؟
من پارسال نمایشی داشتم که نمیدانم دیدهاید یا نه. من پارسال برنده بهترین متن در جشنواره فجر شدم که یک کار آیینی بود. من اینطور نیستم که چیزی که جواب داده را تکرار کنم. اگر کسی این کار را انجام دهد، برای من جذابیتش را از دست میدهد. دیروز یک بازیگر خیلی خوب دیدم که انگار فقط بلد است یک کار را انجام دهد. کارش عالی است، اما آیا نقش یک معتاد یا مأمور را هم میتواند به همان خوبی بازی کند؟... به همین خاطر، من آدمهایی را دوست دارم که هنرمند و خلاق باشند. شما شاهد یک میزانسن خطی در این نمایش بودید، اما کار پارسالم جنوبی و در فضایی کاملا متفاوت و پر از شور، هیجان و جنونآمیز بود و به طور کلی دنبال تجربههای جدید هستم. در پایان تمایل دارم از دوست عزیزی تشکر کنم. در این دوره خانم دکتر سمیرا طباطبایی، این اجرا را تهیه کرد و به ما خیلی کمک کرد.
فرو ریختن رؤیای آمریکایی پس از جنگ
حسن معینی درباره نزدیکی محتوای «اتاق زبان» به زمانه حال ما به جام جم گفت: به نظرم این درام کار میکند، چون در وضعیت معاصر ما بعد از جنگ نسبتهای دیگری با آمریکا پیدا کردیم. شاید رؤیای بسیاری از ایرانیهای ساکن ایران همان ۵۲ ایالت آمریکا بود، اما وقتی به ما حمله کردند، به آنها شک و با آن زاویه پیدا کردیم. من در آن ۱۲ روز که دائم در تهران بودم، متوجه شدم رؤیای من در آمریکا نیست و منجی من آنها نیستند. آنها از رؤیایی صحبت میکنند که برای بقیه خوب کار میکند، اما برای ما نه. در واقع تصویری که جوامع مختلف مانند آمریکا برای ما از خودشان میسازند، واقعی نیست. تلاش من در اجرای این تئاتر ارائه تصویر واقعی از مهاجران بدون جانبداری است. به جز این، با نگاهی به انسانیت، از دیدن این تصویر که بچههای غزه نانی برای غذا خوردن ندارند، ناراحتم.
∎