همشهری آنلاین: «شهر» همیشه بستر مناسب و جذابی برای ساخت فیلم است و در آثار فیلمسازان حرفهای این بستر بیش از آنکه فقط محلی برای روایت داستان باشد، معنا و مفهومی فرامتنی هم پیدا میکند و گاهی خود شهر تبدیل به کانسپت اصلی و محوری فیلم میشود. این اتفاق در آثار فیلمسازان داستانی نظیر مسعود کیمیایی و رخشان بنیاعتماد بارها تکرار شده و به همین دلیل تماشای این فیلمها در کنار جذابیتهای داستانی،به واسطه تصاویری که از شهر تهران در دورههای مختلف تاریخی ارائه شده نیز جذاب است.
مستند بلند «بنز ایرانی» ساخته رضا استادی، که این روزها در حال نمایش در شبکه نمایش خانگی است، با روایت قصه حضور اتوموبیل بنز در ایران بیننده خود را به سفری در شهر تهران میبرد و ضمن روایت تاریخ هشتاد ساله حضور این برند در ایران در فاصله سال ۱۳۲۷ تا ۱۴۰۱، روایتی از «تاکسی» به عنوان یک شخصیت برجسته شهری را نیز به مخاطب ارائه میکند، از تاکسیهایی که در سالهای دهه سی منقش به آرم بنز بودند تا تاکسیهای نارنجی رنگ پیکان در سالهای پیش و پس از انقلاب که همه دهه پنجاهیها و دهه شصتیها با آن خاطره دارند.
گفت و گوی یک راننده تاکسی در اواخر دهه شصت که در فیلم گنجانده شده و به این مساله اشاره میکند که کف تاکسی او سوراخ شده و نزدیک بوده بچهای از آن سوراخ به کف خیابان بیفتد، از بخشهای جذاب فیلم است. البته گنجاندن این تصاویر در فیلم با همراهی گفتار متن کنایهآمیز و جذاب داریوش کاردان در مقام گوینده گفتار متن سبب شده که بیننده صرفا با یک اثر خشک و اجتماعی- انتقادی نظیر گزارشهای تلویزیونی مواجه نشود و حال و هوای طنز حاکم بر فیلم، ضمن آنکه این اثر را از کرختی و عبوس بودن رایج در اغلب آثار مستند محض خارج میکند، برای مخاطبی که آن دوران را ندیده نیز جذاب و تماشایی میشود.
در جای دیگری از فیلم نیز از حضور اتوموبیلهای بنز در همایش تبلیغاتی یکی از شرکتهای تاکسی اینترنتی به نحوی کنایه آمیز بهره برداری شده است.
فیلمساز علاوه بر بهره گیری از حجم وسیعی از فیلمهای مستند آرشیوی برای روایت قصه خود، از آثار سینمایی نیز بهره برده است. تقریبا تمام فیلمهای مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمیکیا که در آن پلانی از اتوموبیل بنز بوده در بنز ایرانی مورد استفاده قرار گرفته است. انتخاب پلانها به گونهای است که بنز در فضای شهری مورد توجه واقع شده و از این حیث میان این اتوموبیل و فضای شهر پیوندی جدی شکل گرفته که شهر را در دورههای مختلف و از خلال آثار این فیلمسازان معرفی میکند.
مساله مهم شهری دیگری که فیلم به آن پرداخته، حضور اتوموبیل بنز به عنوان آمبولانسهای بهشت زهرا در سال ۸۲ است؛ مسالهای که در همان دوران در گزارشی از روزنامه همشهری با عنوان روزی همه سوار الگانس میشویم مورد اشاره قرار گرفت و بازتابهای فراوانی داشت و حالا سازنده فیلم طی گفت و گو با روزنامهنگار نویسنده این گزارش مطلب فوق را به یکی از نقاط مهم فیلم تبدیل کرده است.
«بنز ایرانی» قصه شهر تهران است. شهری که اتوموبیل نقشی مهم و جدی در آن ایفا کرد، شهری که روزگاری در خیابانهایمرکزیاش با اسب و استر و الاغ تردد میشد. شهری با مینی بوسهای فیات و سپس صفهای طویل تاکسی، شهری با حاشیه نشینیها و حلبیآبادهای پیش از انقلاب و....
احتمالا تماشای این فیلم برای مخاطبی که امروز به جای صفهای طولانی تاکسی به واسطه پدیدههایی مانند تاکسی اینترنتی و اتوبوس برقی زندگی در این شهر برایش روز به روز آسان میشود هم جذاب است و هم تا حدودی غیرقابل باور!