به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو_امیرعلی فتحی؛در سال ۱۹۳۸، اروپا در آستانه جنگی بزرگ قرار داشت. آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر، سیاستهای توسعهطلبانهاش را با الحاق اتریش آغاز کرده بود و چشم به چکسلواکی داشت. در این شرایط، دولت بریتانیا به رهبری نویل چمبرلین، با امید به حفظ صلح، وارد مذاکره با هیتلر شد. نتیجه این مذاکرات، توافق «مونیخ» بود؛ توافقی که بر اساس آن، چکسلواکی مجبور شد بخش سودت را به آلمان واگذار کند، بدون آنکه حتی در مذاکرات حضور داشته باشد.
چمبرلین پس از بازگشت به لندن، در فرودگاه اعلام کرد: «صلح برای زمانه ما»؛ جملهای که بعدها به نماد سادهلوحی دیپلماتیک تبدیل شد. اما تنها یک سال بعد، آلمان به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد. نگاه فانتزی بریتانیا به امکان سازش با رژیمی که آشکارا به دنبال سلطهطلبی بود، نهتنها صلح نیاورد، بلکه به یکی از خونبارترین جنگهای تاریخ بشر منجر شد.
این روایت تاریخی، هشداری است برای امروز ما؛ برای آنهایی که هنوز به دنبال مذاکره با دولتی هستند که بارها و بارها دشمنیاش را با ملت ایران اثبات کرده است.
با فرا رسیدن زمان سفر رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، به نیویورک برای شرکت در اجلاس سالانه سازمان ملل متحد، برخی چهرههای اصلاحطلب پیشنهاد کردهاند که وی از مقام رهبری اجازه دیدار با رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، را اخذ کرده و در حاشیه این اجلاس با او مذاکره کند. این پیشنهاد در ظاهر، نشانهای از تمایل به تنشزدایی و تعامل با غرب است، اما در واقع، بازتابی از یک نگاه فانتزی و غیرواقعگرایانه به فضای بینالملل پس از تحولات اخیر است.
جنگ دوازدهروزه و تغییر معادلات
جنگ دوازدهروزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، نقطه عطفی در مناسبات منطقهای و جهانی بود. حملات مستقیم اسرائیل به خاک ایران و پاسخ قاطع تهران، نشان داد که جمهوری اسلامی وارد مرحلهای جدید از سیاست خارجی شده است؛ مرحلهای که در آن، منطق مقاومت و دفاع از منافع ملی جایگزین مماشات و انتظار برای لبخند دیپلماتیک غرب شده است.در چنین شرایطی، پیشنهاد مذاکره با ترامپ نهتنها با واقعیتهای ژئوپلیتیک همخوانی ندارد، بلکه نوعی عقبگرد به دوران خوشخیالیهای برجامی است؛ دورانی که نتیجهاش خروج یکجانبه آمریکا از توافق، بازگشت تحریمها و بیاعتمادی گسترده بود.
مذاکره بدون زمینه، یعنی امتیازدهی بیدستاورد
مذاکره در سیاست خارجی، ابزار است، نه هدف. زمانی میتوان از مذاکره سخن گفت که طرف مقابل حداقلی از احترام، تعهد و عقلانیت را نشان دهد. در حالی که دولت ترامپ در ماههای اخیر، با حمایت کامل از جنایات اسرائیل، تحریمهای جدید علیه ایران و تهدیدهای مکرر، نشان داده که هیچگونه ارادهای برای تعامل سازنده ندارد.علاوه بر اینکه والله مذاکره یک امر دوجانبه است.مگر میشود رفت و پای میز مذاکره نشست در حالی که اصلا طرف مقابل نه قصد و ارادهای برای مذاکره دارد و نه اصلا حرفی پیرامون مذاکره زده است.در این شرایط عشق یکطرفه به مذاکره چه جایگاهی دارد؟
در چنین فضایی، مذاکره با ترامپ نهتنها دستاوردی نخواهد داشت، بلکه میتواند به معنای مشروعیتبخشی به سیاستهای ضدایرانی آمریکا تلقی شود. این همان خطایی است که برخی اصلاحطلبان، آگاهانه یا ناآگاهانه، در حال تکرار آن هستند و متوجه عواقب آن نیز نیستند.
وقت آن است که واقعبین باشیم
سیاست خارجی موفق، بر پایه شناخت دقیق از واقعیتهای جهانی بنا میشود، نه بر اساس آرزوها و توهمات. ایران امروز، با تکیه کردن بر قدرت منطقهای، احیای حمایت مردمی و دیپلماسی فعال در محور مقاومت، خود را مجددا نسبت به به مذاکره تحقیرآمیز با دشمن بینیاز کند. سخنرانی رئیسجمهور در سازمان ملل، فرصت مناسبی برای بیان مواضع اصولی و دفاع از حقوق ملت ایران است؛ نه صحنهای برای نمایش دیپلماسی بیریشه.
پیشنهاد مذاکره با ترامپ را باید در زبالهدان تاریخ سیاستورزی فانتزی انداخت. وقت آن رسیده که اصلاحطلبان نیز به جای نسخهپیچیهای غیرواقعی، به منطق مقاومت و عزت ملی احترام بگذارند.