شناسهٔ خبر: 74976046 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

در گفت‌و‌گو با SNNTV:

از خیابان‌های فارسان تا سنگی که راه آزادی را گشود؛ خاطره‌ای از سردار سلیمانی درباره آغاز انقلاب اسلامی +فیلم

رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: در روزهای پرالتهاب پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوجوانانی از شهر فارسان با الهام از حرکت‌های مردمی در اصفهان، نخستین جرقه‌های مبارزه را در مسجد جامع شهرشان روشن کردند. یکی از آنان، امروز از خاطره‌ای می‌گوید که با دستگیری، مقاومت، و رشادت شهید جهانبخش بهرامی گره خورده است.

صاحب‌خبر -
src="/files/fa/news/justify;">به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سردار غلامرضا سلیمانی در گفتگو با SNNTV گفت: در روزهای پرالتهاب پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوجوانانی از شهر فارسان با الهام از حرکت‌های مردمی در اصفهان، نخستین جرقه‌های مبارزه را در مسجد جامع شهرشان روشن کردند. 

وی افزود:طبیعتاً با توجه به شرایط سنی ما، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دانش‌آموز بودیم. در شهرستانی که زندگی می‌کردیم، با شخصیت‌های انقلابی آشنا شدیم و با تظاهرات علیه رژیم طاغوت ارتباط گرفتیم. چون ما به اصفهان زیاد رفت‌وآمد داشتیم و نزدیک آنجا بودیم، همان سال ۱۳۵۶ وقتی شب‌ها به اصفهان می‌رفتیم، مردم در خیابان‌ها تظاهرات می‌کردند. چون رژیم طاغوت روزها سخت برخورد می‌کرد، مردم شب‌ها به خیابان می‌آمدند. از همان‌جا متوجه شدیم که یک حرکت جدی در کشور شروع شده.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین خاطراتش را این گونه ادامه داد: یواش‌یواش در استان چهارمحال و بختیاری هم این حرکت آغاز شد، به‌ویژه در شهر ما، فارسان. آن موقع ما ۱۴ ساله بودیم. در ماه مبارک رمضان، در لیالی قدر، در مسجد جامع فارسان، اولین اعلام‌های رسمی در تبعیت از امام راحل و مخالفت با رژیم طاغوت شروع شد. بعد با بازگشایی مدارس، اولین راهپیمایی‌های علنی علیه رژیم طاغوت شکل گرفت. ما هم توفیق حضور داشتیم.

کد ویدیو
دانلود ویدیو
<div id="video-display-embed-code_3034893" ><script type="text/JavaScript" src="https://snn.ir/fa/news/play/embed/1308289/3034893?width=600&height=400"></script></div>

سردار سلیمانی در ادامه عنوان کرد:در اولین روزی که دانش‌آموزهای دبیرستان ما راهپیمایی کردند، ما هم در خیابان انتهای میادین شهرمان توسط ژاندارمری فارسان دستگیر شدیم. سابقه دستگیری داریم از همان دوران. وقتی دو نفر از نیروهای ژاندارمری ما را گرفتند، یکی از رفقایمان که بعدها شهید شد، شهید جهانبخش بهرامی بود که از کوچه‌ای با یک سنگ بزرگ حمله کرد به یکی از آن‌ها. سنگ به آن نفر برخورد کرد. نفر دوم او را تعقیب کرد، اما شهید بهرامی توانست همکلاسی ما را نجات دهد و ما هم توانستیم فرار کنیم. آن روز، نه فقط خاطره‌ای از یک فرار، بلکه لحظه‌ای بود که نشان داد نسل نوجوان آن روز، با تمام وجود برای آزادی و انقلاب ایستاده بود. و آن سنگ، شاید نماد کوچکی بود از اراده‌ای بزرگ که بعدها در میدان‌های نبرد، با خون شهیدان به ثمر نشست.