شناسهٔ خبر: 74955725 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

شاعران؛ شاهد هم‌خانوادگی فارسی‌زبانان خاوری

شیراز - ایرنا - به گفته استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز،تاجیکستان، افغانستان و ایران هرسه فرزندان یک مادر یا بهتر بگویم اعضای یک پیکرند؛ کشورهایی که اگر چه با خطوطی به نام مرز، ظاهرا از هم جدا شده‌اند، اما از نظر فرهنگی و زبانی همه اعضای یک خانواده‌اند و شاعران فارسی‌زبان نیز شاهدان روشن این واقعیت هستند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار ایرنا، چنانکه کاووس حسن‌لی، پژوهشگر و استاد برجسته زبان فارسی در «هم‌آوایی» شعر افغانستان و ایران در آدلید استرالیا نیز گفته، بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب ما در دامن مناطقی زاده شده یا پرورش یافته‌اند که بخشی از ایران خاوری بوده و امروزه به آن افغانستان می‌گوییم؛ کسانی مانند سنایی، ناصرخسرو، مولوی و بسیاری دیگر.

او می‌گوید: اگر بخواهیم تنها شاعران قدیم بلخ را نام ببریم، بجز ناصرخسرو و مولوی، می‌توانیم به نام‌های بلند دیگری همچون ابوشکور بلخی، شهید بلخی، ابوموید بلخی، رابعه‌ی بلخی، عنصری بلخی نیز اشاره کنم.

شاعران؛ شاهد هم‌خانوادگی فارسی‌زبانان خاوری

به گفته او آثار این بزرگان، میراث مشترک همه‌ی فارسی‌زبانان است؛ تفاوتی نمی‌کند که مانند رودکی از سمرقند باشد، یا مانند مولوی از بلخ؛ تفاوتی نمی‌کند مانند سنایی از غزنه باشد یا مانند فردوسی از طوس، تفاوتی نمی‌کند مانند عطار و خیام از نیشابور باشند یا مانند سعدی و حافظ از شیراز، همچنان‌که تفاوتی نمی‌کند مانند نظامی از گنجه باشد یا مانند بیدل از دهلی؛ همگی متعلق به حوزه‌ فرهنگی و تمدنی زبان فارسی و از میراث‌های مشترک همه‌ ما هستند.

میراث مشترک فارسی، این توان و ظرفیت را دارد تا کشورهای این حوزه تمدنی و فرهنگی را همدل و همراه کند؛ اما حسن‌لی در جمع فرهنگوران فارسی مهاجر استرالیا این هشدار را هم داد که جامعه‌ فارسی زبانِ مهاجر هوشیار نباشد، ممکن است بعضی از نفرت‌پراکنی‌هایی که گاهی در افغانستان، ایران یا تاجیکستان صورت می‌گیرد در این جامعه هم رخنه کند.

در گفتمان فرهنگی، وطن معنایی دیگر دارد

به عقیده این استاد بین‌المللی زبان و ادبیات فارسی، در گفتمان فرهنگی، وطن معنایی دیگر دارد؛ متون ادب فارسی در هر جا پدید آمده‌ باشند، متعلق به این فرهنگند و هرگز آن‌ها را نباید دیگری و بیگانه پنداشت. اگر وطن جغرافیایی ما، در محدوده‌ نقشه‌ جغرافیایی‌ است، اما وطن فرهنگی ما بسیار گسترده‌تر است.

حسن‌لی گفته مرزهای جغرافیایی امروز نباید ریشه‌های مشترک ما را سست کند و فرهنگ‌وران اندیشمند را از مهربانی همدلانه بازدارد؛ اگر امروز، مرزهای ساختگی جغرافیا، ما را از هم جدا کرده، به‌جای آن هزاران رشته‌ی استوار فرهنگی و تاریخی وجود دارد که ما را به هم پیوند می‌دهد و ما را یگانه می‌کند. افغانستان، تاجیکستان و ایران همچون سه فرزند عزیز از یک خانواده‌اند که در سده‌های اخیر مستقل شده‌اند و هر یک زندگی تازه‌ای را سامان داده‌اند. اما باید همواره هوشیار باشند که پیوند خانوادگی‌شان هرگز گسسته نشود.

او به تهدیدهای این مسیر از جمله سیاست‌های استعماری در فارسی‌زدایی در هندوستان، تغییر خط در تاجیکستان و دوگونه‌پنداری فارسی و دری در افغانستان نیز اشاره کرده و معتقد است که این‌ها از عواملی هستند که می‌توانند در دسترسی صاحبان این میراث‌های ارزشمند به سرمایه‌های مشترکِ خود اختلال ایجاد کنند.

این پژوهشگر شعر و ادب ژارسی می‌گوید: اهالی فرهنگ و معرفت می‌توانند با چنگ زدن به همین ریسمان‌های طلایی و سایه گرفتن زیر بال همین سیمرغ‌های خجسته خویشاوندی همدیگر را یادآوری کنند، دست همدیگر را بگیرند و نگذارند دشمنان بدخواه بیش از این، آن‌ها را از هم جدا کنند.

به بیان او، زبان پارسی چه دری خوانده شود و چه فارسی راهی‌ است که همه‌ی ما را به آن معادن عظیم و آن گنجینه‌های گران راهبری می‌کند.

حسن‌لی با بیان اینکه این‌همه نفرت‌پراکنی که بویژه در چند مدت گذشته از دو سوی مرز شنیده یا دیده می‌شد، آینده‌ای جز ستیز و جنگ و برادرکشی ندارد، میی‌گوید: این نفرت‌انگیزی می‌تواند به جامعه‌ی مهاجر هم سرایت کند و در روابط آن‌ها تاثیر بگذارد. سیاستمداران و حاکمان اگر بر سر زبانشان ادعای آشتی‌ست، معمولا از درون جانشان گرایش به جنگ و سلطه دارند. اهالی فرهنگ و ادب و هنر با همدلی و همراهی می‌توانند از این‌همه نفرت‌پراکنی و دشمنی پیش‌گیری کنند.

اما به اعتقاد این استاد ادب فارسی، تنها این نیست که ما ریشه‌های مشترک داریم، تنها این نیست که ما هم‌تباریم، هم‌زبانیم و همسایه‌ایم، بلکه چیز دیگری هم هست و آن زخم‌های همسان ماست؛ ما درد مشترک داریم، ما هم‌زخمیم، زخم‌های همدیگر را می‌شناسیم. دشنه‌هایی که بر گرده‌های ما فرود آمده و ما را به این روز نشانده، در یک کارخانه تولید شده‌اند و همچنان تولید می‌شوند: در کارخانه‌ جهل و خرافه و در یک کارگاه تیز می‌شوند: کارگاه انحصارطلبی، تمامیت‌خواهی و دیکتاتوری.

او می‌گوید: هیچ‌کس در هیچ‌جای دنیا زخم‌های ما را مثل خودمان نمی‌تواند بشناسد، ما زخم‌های همدیگر را خوب می‌شناسیم، چشم‌بسته می‌توانیم روی زخم‌های همدیگر مرهم بگذاریم.. می‌توانیم زخم‌های یکدیگر را ببوسیم و درمان کنیم.

بیدل، پلی برای پیوند

این استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز، با بیان اینکه خویشاوندان افغانستانی ما تعلقی ویژه به بیدل دارند، می‌گوید: از گذسته‌های دور در جامعه‌ افغانستان، ابوالمعانی مولانا عبدالقادر بیدل دهلوی از شخصیت‌های مقبول، محبوب و مقدس بوده و هنوز هم هست، بیدل‌خوانی و بیدل‌پژوهی در افغانستان همواره رواج داشته و در مراکز آموزشی تدریس می‌شده است.

به گفته او بیدل‌پژوهانی مانند محمدسلیم راغی (طغرا)، محمد عبدالحمید اسیر، معروف به قندی‌آغا و پسرشان: محمد عبدالعزیز مهجور، هاشم‌شایق افندی، صلاح الدین سلجوقی و در همین زمان کسانی مانند اسدالله حبیب، عبدالغفور آرزو، محمدکاظم کاظمی و برخی دیگر پژوهش‌گران افغانستانی راه را برای بیدل‌پژوهان ایرانی نیز هموارتر کرده‌اند؛ آموزگاران اصلی مکتب بیدل‌شناسی در ایران خویشاوندان افغان ما بوده‌اند. به همین دلیل است که بیدل را مانند پلی می‌بینم که بخشی از جامعه‌ی دو سوی پل را به هم پیوند می‌دهد؛ بیدل پژوهان ایرانی چشمشان به آن طرف پل است: به بیدل‌شناسان افغانستان.