اصطلاح چپ یا راست در سال های اخیر و به خصوص یک دهه قبل برای توصیف گرایشهای سیاسی و قبل تر از آن برای توصیف دیدگاه های اقتصادی و حتی اجتماعی به کار رفته است. در این متن تلاش شده مختصری از تاریخچه و تحولات این اصطلاح و در نهایت آنچه که امروز به عنوان چپ و راست به کار میرود تحلیل گردد، همچنین مغالطهها و کژفهمیهای این کاربرد بررسی شود.
در قرن هجدهم: اصطلاحهای چپ یا راست برای اشاره به گرایشهای سیاسی که ریشهای تاریخی در انقلاب فرانسه دارند، مطرح شد.
در سال ۱۷۸۹ پس از آغاز انقلاب فرانسه، مجلس ملی (Assemblée Nationale) تشکیل شد. در این مجلس نمایندگان بر اساس گرایش سیاسی و اجتماعی خود در صحن پارلمان جا میگرفتند.
- در سمت راست رئیس مجلس: اشرافزادگان، روحانیون و طرفداران سلطنت مینشستند. این گروه خواستار حفظ نظم سنتی، قدرت سلطنت و نفوذ کلیسا بودند.
- در سمت چپ رئیس مجلس: انقلابیون رادیکالتر، جمهوریخواهان و طرفداران اصلاحات اجتماعی و برابری قرار داشتند.
به همین خاطر اصطلاحات چپ یا راست ابتدا فقط توصیفی مکانی بودند، اما به تدریج معنایی سیاسی پیدا کرد.
در قرن نوزدهم: معنای سیاسی به دو گرایش اطلاق شد.
چپ: بیشتر با آزادیخواهی، جمهوریخواهی، سکولاریسم و اصلاحات اجتماعی مترادف شد.
راست: بیشتر به معنای حفظ سنتها، سلطنتطلبی، اقتدار مذهبی و محافظهکاری به کار رفت.
در قرن بیستم: با رشد جنبش کارگری و سوسیالیستی، این اصطلاحات معنای تفکیکشدهتری پیدا کردند.
چپ: به سمت برابری اقتصادی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم تغییر جهت داد. پس چپ میتواند از سوسیالدموکراسی تا کمونیسم را در بر گیرد.
راست: از لیبرالیسم اقتصادی تا محافظهکاری مذهبی یا ملیگرایی یا هر حمایتی از فردگرایی را در بر میگیرد.
در قرن بیستویکم: گرایشها کلیات بیشتری در بر گرفتند.
گرایشهای کلی چپ؛
اقتصاد: طرفدار نقش پررنگ دولت در اقتصاد، عدالت اجتماعی، بازتوزیع ثروت مانند مالیات تصاعدی، خدمات عمومی مثل بهداشت و آموزش رایگان.
جامعه: معمولاً مترقی، حمایت از حقوق اقلیتها، برابری جنسیتی، حمایت از فمینیسم، آزادیهای مدنی، سکولاریسم.
سیاست خارجی: بیشتر گرایش به همکاری بینالمللی، چندجانبهگرایی و گاهی ضد امپریالیسم.
نمونهها: سوسیالدموکراتها، سوسیالیستها، چپهای سبز یا محیط زیستگراها، رادیکال آن کمونیستها، پوپولیستهای آن طرفدار توزیع ثروت.
گرایشهای کلی راست؛
اقتصاد: تأکید بر بازار آزاد، مالکیت خصوصی، مالیات کمتر، کوچکسازی دولت و تشویق کارآفرینی.
جامعه: معمولاً محافظهکارتر، ارزشهای سنتی، حامی دین، حمایت از خانواده.
سیاست خارجی: تأکید بر منافع ملی، حاکمیت کشور، اغلب ملیگرایی، گاهی انزواطلبی.
نمونهها: محافظهکاران، لیبرالهای کلاسیک اقتصادی، راستگرایان ملیگرا، رادیکال آن راست افراطی، پوپولیستهای آن طرفدار سنتهای مذهبی.
در سالهای اخیر، برخی خردهگرایشات چالشبرانگیز عمدتا توسط برخی ژورنالیستها و برخی نویسندگان به طرفین نسبت داده شده است. هدف اصلی از نگارش این متن اندکی روشن کردن این قبیل نسبتهاست که در فضای اجتماعی و فضای مجازی متداول شده است.
خیلی اوقات اینکه چه چیزی چپ یا راست تلقی شود، فقط نتیجهی ذات آن جنبش یا اندیشه نیست؛ بلکه محصول روایتسازی رسانهها، نویسندگان، حتی فضای گفتمانی زمانه است. یعنی برچسب چپ و راست همیشه عینی و خنثی نیست، بلکه در این کاربردهای اخیر بار ارزشی هم دارد! در نتیجه این نسبتگذاریها بسیار چالشبرانگیزند، چون واقعیت همیشه پیچیدهتر است.
در ادامه چند مثال با ارزشگذاری مثبت یا منفی برای طرفین چپ یا راست بیان میکنیم؛
نسبت دادن برخی خردهگرایشات مثبت به چپ:
- فعالیتهای ضداستعماری و آزادیخواهی در قرن ۲۰ بیشتر توسط نیروهای سوسیالیست، کمونیست یا جنبشهای چپ حمایت شد. (ژورنالیستها این گزاره را برجسته کردند) در حالی که خیلی از جنبشهای استقلالطلب رنگ و بوی ملیگرایی راست داشتند.
- فعالیتهای بشردوستانه یا دفاع از حقوق پایمالشده، به خاطر همپوشانی با گفتمان عدالتطلبانه، به چپ نسبت داده میشد. حتی اگر خیلیها از طیفهای دیگر هم چنین فعالیتی داشتند.
نسبت دادن برخی خردهگرایشات منفی به چپ:
- برابرانگاریهای غیرعلمی بین زن و مرد که عمدتا توسط طرفداران گرایش چپ سیاسی حمایت میشود، خیلی اوقات ناشی از عدم درک تفاوت ژنتیک بین زن و مرد است. باید توجه داشت که جنبشهای برابریطلب الزاما گرایش خاص سیاسی ندارند.
- ایجاد ساختارهای اقتصادی غیرمولد و ناتوان در تولید ارزش افزوده، از آنجا که اقتصاد دولتی الزاما محکوم به ناتوانی در تولید ثروت نیست این نسبت هم چندان منصفانه نیست. قطعا متغیرهای دیگر اجتماعی هم در ایجاد نتیجه، مؤثر هستند.
نسبت دادن برخی خردهگرایشات مثبت به راست:
- هر جا ثروتی ایجاد شده از برکات آزادی اقتصاد و رقابت بازار آزاد و حمایت از فردیت بوده که این ادعا الزاما همهجا مصداق ندارد. تمرکز ثروت همیشه پتانسیل ایجاد ارزش افزوده را افزایش میدهد، چه توسط بخش خصوصی چه توسط بخش دولتی، تفاوت معمولا در بهرهوری است.
- احترام به حقوق فردی و حریم خصوصی، که این پدیده هم الزاما توسط چپها نفی نمیشود.
نسبت دادن برخی خردهگرایشات منفی به راست:
- دفاع نظری از استعمار یا توجیه قدرتهای مسلط، بیشتر با محافظهکاران و امپریالیستها و راست سنتی گره خورده است. در حالی که خیلی از طرفداران اقتصاد آزاد مخالف غارت منابع و استعمار بودهاند و امروز هم خیلی از طرفداران لیبرالیسم و اقتصاد آزاد منتقد اینگونه رفتارهای غیرانسانی و تجاوزگرانه هستند.
- پذیرش لابیهای سیاسی و پیوند سرمایه و سیاست معمولاً به راست اقتصادی (لیبرالیسم اقتصادی یا محافظهکاران نئولیبرال) نسبت داده میشود. این ادعا هم همیشه درست نیست.
- ادعای اینکه منابع باید در اختیار فرد یا گروهی باشد که توان تولید ارزش افزوده دارند، این ادعا ممکن است توجیهگر خیلی از اشغالگریها در طی تاریخ باشد. در عمل چون راستگرایان بیشتر از نظامهای موجود و نظم مبتنی بر قدرت دفاع میکردند، رسانهها و نویسندگان این صفات را به آنها نسبت دادهاند.
در نهایت میتوان گفت اصطلاحات «چپ» و «راست» بیش از آنکه برچسبهایی مطلق و ثابت باشند، مفاهیمی تاریخی و متغیرند که در بستر تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی معنا یافتهاند. امروزه استفاده از این برچسبها بیشتر از آنکه بازتابدهندهی واقعیت دقیق گرایشها باشد، حاصل روایتسازی رسانهای و گفتمانی است. بنابراین برای فهم درست جریانهای فکری و سیاسی، ضروری است به جای تکیه بر این دستهبندیهای سادهانگارانه، به تحلیل محتوای واقعی اندیشهها و عملکردها توجه کنیم.