به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «از اتم تا بینهایت» به قلم نرگس سادات مظلومی، روایتی از زندگی، فعالیتهای علمی، خانوادگی و اجتماعی شهید دکتر مسعود علیمحمدی است که از زبان همسر او، منصوره کرمی، بیان میشود.
شهید دکتر مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، در زمینه تحقیقات هستهای فعالیت میکرد. کتاب جزئیات مسیر تحصیلی و علمی او را به تصویر میکشد و به پروژهها و آزمایشهای عملی که در محیطهای دانشگاهی و صنعتی انجام میداد اشاره دارد. این فعالیتها شامل تست تجهیزات، حضور میدانی و مدیریت پروژهها بود که بخش مهمی از کارهای علمی او را در دوران فعالیتش نشان میدهد. نوروز که شد، حاجآقا و سردار وحید - وزیر دفاع - آمدند منزل ما. حاجآقا فخریزاده تعریف کرد: «همه فکر میکنند مسعود یک نظریهپرداز ویژه بوده، ولی من میدانم توی کار مهندسی هم نظیر نداشت. یک بار برای تِست یک چیزی رفتیم یکی از بیابانهای خیلی دور. در تست اولیه دیدند دستگاه کار نمیکند، همه ناراحت شدند. زحمتی که مدتهای طولانی پای کار کشیده بودند را هدرشده میدیدند. مهندسان جمع بودند؛ این گفت آن کار را بکن، آن یکی گفت این کار را بکن. اما نشد که نشد. خود مسعود پیراهنش را درآورد و در گرمای پنجاه درجه، شرشر عرق میریخت. با همان عرقگیر، روی آن وسیله خوابید و شروع کرد به درست کردن. تا درست و سالم تحویل نداد پایین نیامد. همه مبهوت تبحر علمی و عملی یک دانشمند شده بودیم.»
کتاب از ابتدای کودکی همسر شهید علیمحمدی آغاز میشود. روایت همسر شهید، منصوره کرمی، زندگی شخصی و خانوادگی او را ثبت میکند. او اشاره کرده که پس از شهادت، خودکار کجشدهای از اثر انفجار را نگه داشته و به همراه یک قاب منبتکاری به موزه ریاستجمهوری اهدا کرده است: «چند روز بعد از شهادت مسعود، یکی از اقوام خودکارِ مسعود را از جلوی درِ خانه پیدا کرده بود. خودکاری که بهخاطر موج انفجار کج شده بود. آن را هم نگه داشتم در کنار بقیهٔ وسایلش. از روز اول تصمیم داشتم همهٔ وسایلش را نگه دارم. روزی از دفتر آقای احمدینژاد تماس گرفتند که برنامهای برای ایرانیانِ خارج از کشور برگزار خواهد شد؛ از من هم دعوت کردند که بهعنوان همسر دانشمند شهید، شرکت و صحبت کنم. قرار بود یکی از نمادهای علمی را به رئیسجمهور اهدا کنیم. با بچهها در برنامه شرکت کردیم و یک قاب منبّتکاری به موزهٔ ریاستجمهوری هدیه دادم که درونش خودکاری کجشده از فشارِ انفجار و یک گل رز کنارش جا خوش کرده بود.»
شهید مسعود علیمحمدی، با وجود اینکه خود عضوی از هیئت علمی دانشگاه تهران بود، هرگز قصد نداشت از موقعیت و جایگاه خود برای تسهیل مسیر تحصیلی فرزندانش استفاده کند. پس از شهادت او، از فرزندش درخواست شد که رشته تحصیلیاش را در دانشگاه دیگری ادامه دهد، اما فرزندش با احترام به آموزههای پدر و اعتقاد به عدالت، از این پیشنهاد صرفنظر کرد و تصمیم گرفت مسیر تحصیلی خود را بدون استفاده از امتیازات ویژه دنبال کند: «همان ماههای اول بعد از شهادت مسعود، در یکی از برنامهها دکتر رهبر از من پرسید که الهام خانم دانشجوی چه رشته و دانشگاهی است؟ ماجرا را تعریف کردم. ناراحت شد. گفت دکتر علیمحمدی همیشه و برای همه سختگیر بود، برای خودش و خانوادهاش هم. جواب دادم بله، مسعود هیچوقت از امکاناتی که در اختیار داشت استفاده نمیکرد. بهواسطهٔ هیئت علمی بودن قانوناً میتوانست با سهمیه، الهام را جابهجا کند، اما دوست نداشت. دکتر رهبر گفتند الآن میتوانیم این کار را بکنیم. اجازه را از حاجآقا هم گرفتم و پیگیر کارهای اداریاش شدیم. این دو دانشگاه را چند بار رفتوبرگشت کردم، با الهام صحبت کردیم و درنهایت تصمیم گرفتیم الهام همان رشته و دانشگاهی که با مسعود شروع کرده بود ادامه دهد. اینطور، هم خودش خوشحالتر بود هم مطمئن بودم مسعود راضیتر است.»
یکی دیگر از محورهای کتاب، فعالیتهای علمی و ملی شهید علیمحمدی است. کتاب نشان میدهد که او نه تنها در آموزش و پژوهش دانشگاهی فعال بود، بلکه در پروژههای ملی و صنعتی نیز مشارکت داشت. روایتها شامل آزمایشهای عملی، حضور در محیطهای دشوار و مواجهه با مشکلات فنی است. این بخشها بدون ارزشگذاری بیان شده و بر ثبت روند فعالیتهای علمی تمرکز دارد.
کتاب بخشهایی از سفرهای نوروزی و زیارتی خانواده پس از شهادت شهید را ثبت کرده است. منصوره کرمی در این بخشها تجربه حضور در مکانهای زیارتی و همراهی با خانواده را بیان کرده و ثبت شرایط روحی و خانوادگی آن زمان را هدف قرار داده است: «اولین سفرِ بدون مسعود برایم خیلی سخت گذشت. با اینکه همهٔ شرایط عالی بود؛ هر لحظه که دلمان زیارت میخواست، ده دقیقه بعدش در صحن حرم نشسته بودیم و گنبد را تماشا میکردیم، ولی من نه از زیارت چیزی فهمیدم و نه از با مادر و بچهها بودن. شاید در اوج آن غم و اندوه، نباید سفر را میپذیرفتم.»
شهید دکتر مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، یکی از پیشگامان در حوزه تحقیقات هستهای ایران بود. او علاوه بر فعالیتهای علمی، تعهدی عمیق به کشور و آرمانهای انقلاب اسلامی داشت. ترور این دانشمند در دیماه ۱۳۸۸ توسط عوامل صهیونیستی، نه تنها ایران را از یکی از نخبگان علمی خود محروم کرد، بلکه نمادی از تلاش دشمنان برای توقف پیشرفتهای علمی کشور شد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
از فردایش، دیگر نه آن خانم بود و نه آن آقا. طی سالها زندگی با یک دانشمند هستهای یاد گرفته بودم نباید سؤال اضافه بپرسم. همین که اوضاع تحت کنترل بود، برایم کافی بود. هنوز چهلم نشده بود که ساعت ده شب زنگ خانه را زدند و کیف وسایل مسعود را برایمان آوردند. کیفی که خودم برایش هدیه گرفته بودم، با ساچمهها سوراخ شده بود. دفترچۀ روزانهاش همینطور. حتی پایاننامۀ دانشجویش هم در کیفش با ساچمهها سوخته بود. با بچهها دانهدانۀ اینها را از کیفی که چند سال در دست مسعود بود و حالا به ما رسیده بود درمیآوردیم و میدیدیم.
اشک امانمان را برید. حق داشتیم نتوانیم شرایط را مدیریت کنیم. حالا که دیگر نه دوربین بود و نه مهمان و نه مسائل امنیتی، تا نا و نوا داشتیم گریه کردیم. آن شب، ایمان غرور مردانهاش را در اتاق پدرش کنار گذاشت و دلی از عزا درآورد و گریه کرد. دلمان برای مسعود تنگ شده بود. خودش که نبود، ولی مطمئن بودیم اگر برویم سر مزارش، کمی آرام میشویم. ساعت دوازده شب شال و کلاه کردیم و در سرمای زمستانی رفتیم سر مزار مسعود. همانطور هم شد؛ بچهها کمی آرام گرفتند. نشستیم سر مزار و نگاه میکردم به شعر منتخب حاجآقا روی سنگ مزار: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما.
کتاب «از اتم تا بی نهایت» تالیف نرگس سادات مظلومی با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و در ۲۶۴ صفحه به بهای ۱۸۰ هزارتومان از سوی انتشارات معارف منتشر شده است.
∎