محمود الهاشمی، مدیر مرکز اتحاد برای مطالعات در بغداد با ارسال یادداشتی برای ایکنا نوشت:
پیش از برگزاری اجلاس سران عرب در دوحه برای بررسی حمله صهیونیستی به کشور قطر، میبایست ارزیابی واقعبینانهای از وضعیت جهان عرب صورت میگرفت؛ آیا رهبران عرب در صورتی که در نشستی گرد هم آیند، قادرند موضعی اتخاذ کنند که در حد و اندازه پاسخ به حمله صهیونیستی علیه کشوری عربی باشد؟ کشوری که تلاش دارد جنگی دو ساله و پر آسیب برای تمام منطقه را متوقف کند؟
بسیاری از نویسندگان و تحلیلگران سیاسی، بیانیه پایانی این اجلاس را پیش از برگزاری آن نوشتند؛ و در واقع بیانیه صادرشده پس از اجلاس نیز مطابق همان پیشبینیها بود. زیرا همگان تأکید داشتند که رهبران عرب، ناتوانتر از آنند که تصمیمی اجرایی اتخاذ کنند. دلایل این ناتوانی چنین است:
۱. جهان عرب امروز در آشفتگی و پراکندگی بیسابقهای به سر میبرد که حتی در ضعیفترین دوران تاریخ خود نیز مانند آن را تجربه نکرده است.
۲. نبرد «طوفان الاقصی» طی دو سال، آزمونی کافی برای رهبران عرب بود. چه کسی که نمیتواند آب را به لبان تشنهٔ غزه برساند، چگونه میتواند آنان را با سلاح یاری دهد؟ و چه کاری از او برای قطر ساخته است؟
۳. کشورهای حاشیه خلیج فارس تحت اراده آمریکا هستند؛ پایگاههای نظامی آمریکا در سرزمینهای این کشورها گسترده است. بنابراین، این دولتها نمیتوانند تصمیمی اتخاذ کنند که اسرائیل را ناراحت کند، چون موجب ناراحتی آمریکا خواهد شد.
۴. حمله نظامی به قطر، نیازمند پاسخی نظامی است. چه کسی مسئولیت آن را میپذیرد و در این ماجرا گرفتار میشود؟
۵. طرح «دفاع مشترک عربی» تنها کاغذی است که سالها پیش مطرح شد و در حافظه تاریخ باقی مانده است. زیرا توافقات نظامی از خطرناکترین نوع توافقهاست و پیش از آن باید روابطی در تمام سطوح شکل بگیرد و منافع مشترکی ایجاد شود تا سرنوشتها یکی شده و ارتشها و ائتلافهایی شکل گیرد. این روند نیازمند آمادگی، تسلیحات، سرمایه و در نهایت تصمیم به رویارویی (که سختترین مرحله است) میباشد.
۶. کشورهای سازشگر اکنون بخش بزرگی از جهان عرب را تشکیل میدهند. برخی از این کشورها مانند اردن و مصر با سرزمینهای اشغالی هممرز هستند. سوریه نیز به کشوری ضعیف و بیدندان تبدیل و پس از نابودی تسلیحاتش پراکنده شده، و لبنان نیز تحت فشار برای خلع سلاح مقاومت قرار دارد. پس چگونه این کشورهای سازشگر که با اسرائیل «معاهده صلح» دارند، میتوانند علیه آن اعلان جنگ کنند؟
۷. قطر کشوری کوچک از نظر مساحت و جمعیت است. هنوز جمعیت آن به نیم میلیون نفر نرسیده و ارتش آن نمادین است. پایتخت کوچک آن، دوحه، با مساحت ۱۳۲ کیلومتر مربع، سه پایگاه نظامی را در خود جای داده است. چگونه میتواند وارد جنگی با اسرائیل شود؟
۸. تمامی رهبران کشورهای شرکتکننده در اجلاس دوحه میدانند که آمریکا نتایج این کنفرانس را زیر نظر دارد. همچنین رهبران قطر تأکید کردهاند که روابطشان با آمریکا از همه کشورهای منطقه قویتر است. پس چگونه میتوانند سطح بیانیه و موضع خود را تا حد تهدید یا پاسخ به اسرائیل بالا ببرند؟
۹. رهبران عرب میبایست به همان سخنان خود در سازمان ملل اکتفا میکردند؛ جایی که حمله اسرائیل را محکوم کردند، آن را بزدلانه خواندند، و تأکید کردند که این حمله با اطلاع آمریکا صورت گرفته است؛ نه اینکه در «اجلاس مرده دوحه» گرد هم آیند.
۱۰. گنجاندن این جمله در بیانیه پایانی اجلاس خطا بود: «تحسین موضع متمدنانه و حکیمانه قطر در برخورد با این تجاوز ناجوانمردانه». کجاست آن حکمت؟ وقتی ناتوان از پاسخ دادن و دفاع از میهمانان و مردم خود هستید، این حکمت نیست، بلکه عین ناتوانی است. چگونه میتوان این سکوت در برابر تجاوز به حاکمیت کشور را مظهر تمدن نامید؟ از کی تا حالا سکوت در برابر تجاوز، نشانه تمدن شده است؟
۱۱. بیانیه اجلاس عربی، اسرائیل را بسیار خوشحال کرد؛ زیرا بدون نیاز به نوشتن گزارش یا انجام تحقیقات درباره وضعیت جهان عرب، با یک بیانیه برایش ثابت شد که اینان به ذلت و خواری عادت کردهاند. روزنامههای عبری پر از تمسخر اعراب شد، کاریکاتورها در صدر قرار گرفت، و نتانیاهو بیش از پیش به جنایت خود افتخار کرد.
۱۲. نمایندگان برخی کشورهای عربی یا اسلامی که دیدگاههای تندتری داشتند، نتوانستند دیدگاه خود را بر قطر تحمیل کنند؛ چراکه قطر حاضر به تحمل پیامدهای هیچ بیانیهای فراتر از این نبود.
۱۳. فلسطین دیگر یک مسأله عربی نیست، بلکه جهانی شده است؛ و آزادگان جهان در دفاع از آن مشارکت خواهند کرد، بدون نیاز به بیانیههای رهبران عرب
انتهای پیام