به گزارش خبرگزاری ایمنا از البرز، در طنین موسیقی تاتی و زمزمه باد میان کوههای بلند طالقان، قصهای عاشقانه از دل تاریخ برخاسته است و به زبان امروز بازگو میشود؛ قصهای به نام «عزیز و نگار» که حالا دیگر تنها یک افسانه محلی نیست، بلکه بهانهای برای زنده نگهداشتن هویت، سنت، فرهنگ و عشقی اصیل است که با همه طغیانها، هنوز در دل مردم میتپد.
سومین جشنواره فرهنگی-هنری «عزیز و نگار» در روستای آردکان طالقان، نه تنها تجلیل از یک افسانه بلکه بزرگداشت نوعی نگاه به عشق، به انسان، به تاریخ و به هویت ایرانی بود، جشنی که دلهای مردم را همچون نخهای رنگین گلیمهای تاتی به هم گره زد و فضای روستا را سرشار از شعر، موسیقی، روایت و احساس کرد.
این جشنواره، تصویر زندهای است از آنچه که ایران فرهنگی ما همیشه به آن افتخار کرده است، پیوند میان داستان و زندگی، میان اسطوره و هویت و میان عشق و ایمان.
عشق در قاب کوهستان؛ عزیز و نگار داستانی فراتر از خیال
قصه «عزیز و نگار» در دل کوههای البرز زاده شده است، جایی که رودهای زلال، زبان تاتی، دیوارهای کاهگلی و آئینهای کهن بوی اصالت میدهد؛ روایت این عشق، گاه شیرین و امیدبخش، گاه تلخ و اشکبار، اما در همه حال صادق و انسانی است.
در بعضی روایتها عزیز و نگار از کودکی همبازی بودهاند؛ عشق میان آنها در دل سالهای مکتبخانه ریشه دوانده و جان گرفته است، اما تقدیر راهی سخت برای آنها رقم میزند و نگار به اجبار به عقد مردی دیگر درمیآید و عزیز، عاشقی وفادار اما بینصیب، درگیر رنجی جانفرسا میشود.
این قصه همچون عشاقی که از حافظه تاریخ برآمدهاند، میان وصال و فراق، میان دسیسه و وفاداری، میان مرگ و جاودانگی در نوسان است، گاه با پایانی شیرین و جشن عروسی، گاه با مرگ دو دلداده در شاهرود و گاه با اسطورهسازی که عاشقان را به سنگ تبدیل میکند تا برای همیشه نشانی از عشق در دل کوهستان باقی بماند.
این روایتها بهزبان ساده مردم روستا نقل میشود، اما در عمق خود مفاهیمی عمیق از عشق، پایمردی، اخلاق، غیرت، وفاداری و سرسپردگی دارد، مفاهیمی که با روح ایرانی و آموزههای اسلامی آمیخته است.
از لیلی و مجنون تا شیرین و فرهاد؛ ادامه یک سنت عاشقانه
«عزیز و نگار»، تنها روایت عاشقانهی فرهنگ ایرانی نیست، بلکه ادامه سنتی است که قرنها در ادبیات فارسی و فرهنگ عامه ما جاری بوده است. از عشقِ مجنون به لیلی، تا فرهادِ کوهکن برای شیرین، از وامق و عذرا تا زلیخا و یوسف، همه روایتهایی است که عشق را نه سطحی، بلکه ژرف، فداکارانه و گاه مقدس تصویر میکنند.
این نگاه به عشق، نگاهی است که با عرفان ایرانی و معنویت اسلامی گره خورده. عشقی که در آن صبر معنا دارد، وفاداری فضیلت است، و فراق، خود نوعی پرورش روح به حساب میآید. در دل همین ادبیات است که شاعر میگوید: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش»
و در دل همین فرهنگ است که عشق نه بهانهای برای نافرمانی، بلکه جادهای بهسوی خودشناسی، خویشتنداری، و تعالی روح انسان محسوب میشود.
ارزشهای ایرانی–اسلامی در متن یک عاشقانه بومی
در نگاه ایرانی–اسلامی، عشق رابطهای است الهی، پیمانی است مقدس، و مسیری است تربیتی. داستان «عزیز و نگار»، با همهی بومی بودنش، نماینده همین نگاه است. عشقی که در دل یک روستا شکل گرفته، اما از نظر عمق معنایی، با داستان یوسف و زلیخا در قرآن، یا عشق پاک فاطمه و علی (ع) در تاریخ اسلام، فاصلهای ندارد.
این ارزشها در روایت عزیز و نگار چنین نمود یافتهاند: حیا و عفت نگار، که حتی در برابر عشق خود، پایبند به عهد خانوادگی است؛ صبر عزیز، که با وجود رنج، دل از پاکی برنمیدارد؛ وفاداری هر دو، حتی در زمان جدایی؛ ایثار نهایی، که در روایت مرگ عزیز برای نجات انسانی دیگر به اوج میرسد و همهی اینها، ما را به یاد مفاهیم بنیادینی چون عشق الهی، صبر در مصیبت، پاکدامنی، و پرهیز از تعلق دنیایی میاندازد.
آئینها؛ زبان زندهی عشق
جشنواره «عزیز و نگار» تنها یک مراسم فرهنگی نیست؛ بلکه زبان گویای عشق مردمان کوهستان است. نگارخوانیها، موسیقی تاتی، آئینهای چون نارزنی، روایتگری شفاهی، و حتی بازارچههای صنایعدستی، همه در جهت زندهنگهداشتن قصهای هستند که برای مردم، همچون یک حقیقت زندگی است.
هر آئین، بخشی از یک سنت است که سینه به سینه منتقل شده. زنان و مردانی که در این آئینها شرکت میکنند، گویی نه فقط بازیگران صحنه، که ادامهدهندگان یک تاریخند. آنها با هر شعر و هر ساز، تاریخ را زنده میکنند، عشق را فریاد میزنند، و بر ارزشهای انسانی مهر تأیید میزنند.
طالقان؛ نگین خاموشیناپذیر فرهنگ ایرانی
طالقان، زادگاه شخصیتهای بزرگی چون آیتالله طالقانی، جلال آلاحمد و درویشخان است، اما در کنار این بزرگان، طالقان زادگاه قصههایی است که به گنجینه معنوی ملت ایران بدل شدهاند. قصههایی چون عزیز و نگار، که در شبهای زمستان کنار کرسی، یا در شبنشینیهای تابستان کنار جویهای خروشان، بازگو میشود.
فرماندار طالقان، در حاشیه جشنواره، به خوبی به این موضوع اشاره کرد که «طالقان گنجینهای از فرهنگ و تاریخ ایران است». این نگاه نهتنها موجب حفظ میراث فرهنگی است، بلکه میتواند با هوشمندی، مسیر توسعه پایدار را از دل فرهنگ عبور دهد.
در زمانی که جهان پر از پیامهای سرد و بیروح شده، زندهماندن یک قصهی عاشقانه، آن هم در دل کوهستان، نهتنها یک دستاورد فرهنگی، بلکه یک پیام روشن به ماست: «قصهها میمانند، اگر روایتشان کنیم.»
«عزیز و نگار»، قصهای است که بار دیگر ثابت میکند عشق، هنوز در این سرزمین مقدس زنده است، عشقی که نه در قالب سریالهای سطحی بلکه در بطن فرهنگ، در زبان مادری، در آئینهای روستا و در دل مردم جاری است.
جشنواره عزیز و نگار نشان داد که چگونه میتوان عشق را از دل افسانهها بیرون کشید و به متن زندگی آورد، چگونه میتوان با قصهای بومی، اتحاد اجتماعی، رونق اقتصادی، گردشگری فرهنگی و حتی خودباوری جوانان را رقم زد.
میراثی برای فردا
امروز «عزیز و نگار» دیگر تنها نامهایی در یک داستان نیستند، آنها نماد یک عشق هستند و نمادی از پیوندی که نهتنها میان دو نفر، بلکه میان مردم و فرهنگشان، میان گذشته و آینده و میان آرمان و واقعیت برقرار میشود.
در سایه این جشنوارهها، نسل جدید میآموزد که میتوان عاشق بود، صادق بود، وفادار ماند و میتوان ارزشهایی همچون حیا، غیرت، ادب و گذشت را از دل یک داستان به زندگی امروز آورد.
داستانهایی همچون «عزیز و نگار» به ما یادآوری میکنند که عشق اگر چه در گذر زمان دستخوش دگرگونی شده، اما ریشهاش در جان انسان همچنان زنده است، عشقی که نه بر پایه لذت زودگذر، بلکه بر اساس فداکاری و شناخت شکل میگیرد.
در فرهنگی که عشق، نردبانی برای رسیدن به خودشناسی و حتی خداشناسی بوده است، جای تعجب نیست که قصههایی همچون عزیز و نگار اینچنین در دل مردم ماندهاند، چراکه آنها نه تنها به رمانتیکترین احساسات ما پاسخ میدهند، بلکه وجوه معنوی و اخلاقی انسان را نیز نوازش میکنند.
بازسازی فرهنگی با ابزار عشق
در سالهای اخیر، بازخوانی افسانهها و آئینهای کهن به یکی از رویکردهای هوشمندانه توسعه فرهنگی در مناطق بومی ایران تبدیل شده است، جشنواره «عزیز و نگار» نمونهای موفق از این سیاست فرهنگی است که نشان داد چگونه میتوان فرهنگ بومی را پاس داشت؛ هویت محلی را تقویت کرد؛ گردشگری فرهنگی را توسعه داد؛ اقتصاد روستا را رونق بخشید و مهمتر از همه، نسل جدید را با ریشههای خود آشتی داد.
با وجود اینکه بسیاری از آئینهای محلی در معرض فراموشی قرار گرفتهاند، اما مردمان آردکان نشان دادند که چگونه میتوان با اندکی همت و عشق، آنها را زنده کرد، اینکه کودکان و نوجوانان روستا حالا به جای تماشای عشقهای بیمایه در شبکههای مجازی، پای قصه عزیز و نگار مینشینند، خود موفقیتی بزرگ است.
زنان، راویان و پاسداران عشق
در دل این جشنواره، نقش زنان بهویژه چشمگیر بود. از نگارخوانیهایی که مادران و مادربزرگها انجام دادند، تا غرفههای صنایعدستی که به دست دختران جوان روستا اداره میشد، همه و همه نشان میدادند که زن ایرانی، همچنان حافظِ حافظه فرهنگی این سرزمین است.
اگر نگار قصه، زنی مقاوم و وفادار است که در برابر تقدیر میایستد، زنان امروز آردکان نیز با همان روحیه، نقشآفرینانی در حفظ فرهنگ و ارزشهای محلی هستند. عشق در روایت «عزیز و نگار»، نه فقط تجربهای عاشقانه بلکه تجربهای زنانه نیز هست؛ تجربهای از مهر، گذشت، حیا و پایداری.
نسل نو، صدای تازه عشق کهن
یکی از زیباترین جلوههای این جشنواره، حضور جوانان و نوجوانانی بود که با جان و دل در برنامهها شرکت داشتند. آنها لباسهای محلی پوشیده بودند، ترانههای تاتی میخواندند، در روایتها شرکت میکردند و حتی بازیهای آئینی را اجرا کردند.
برای آنها، عزیز و نگار فقط یک داستان عاشقانه نبود؛ بلکه نمادی از آن چیزی شد که در دل خود به دنبالش میگردند: هویت. در جهانی که هویتها در حال از دست رفتن یا تحریف شدن هستند، چنین بازگشتهایی به ریشه، راهی است برای مقاوم ماندن، برای «خود» بودن.
پیوند با ادبیات عرفانی؛ عشق بهمثابه راهی به حقیقت
داستانهایی همچون عزیز و نگار، اگرچه در ظاهر روایت عشق زمینیاند، اما در لایههای پنهان خود، رگههایی از معنویت و عرفان را نیز در دل دارند؛ همانگونه که مولانا از عشق زمینی برای رسیدن به عشق الهی بهره میبرد، یا حافظ، معشوق زمینی را آیینهای از حقیقت میداند، در عزیز و نگار نیز میتوان عشق را بهعنوان «مسیر» دید، نه مقصدی صرف.
روایتهایی همچون مرگ عزیز در راه نجات یک انسان، یا سنگ شدن عاشقان، در واقع ترجمههایی از مفاهیم بلند عرفانی همچون فنا فیالعشق، یا اتحاد عاشق و معشوق در پس مرزهای دنیا هستند.
عشق بهمثابه سرمایه اجتماعی
بسیاری از جامعهشناسان فرهنگی، بر این باورند که روایتهای مشترک، سرمایههای اجتماعی جوامعاند. یعنی آنچه مردم را به هم پیوند میدهد، نه فقط اقتصاد و سیاست، بلکه داستانهایی است که با هم باور دارند.
جشنواره عزیز و نگار، نمودی از این سرمایه اجتماعی بود. مردمی که با عشق به یک قصه گرد هم آمده بودند، و در دل همین جمع، نوعی همبستگی، احترام، و حس تعلق به وجود آمد که هیچ پروژه عمرانی نمیتواند جایگزین آن شود.
بازآفرینی افسانه؛ هر نسل، یک راوی
شاید زیباترین بخش ماجرای «عزیز و نگار» این باشد که هیچ پایانی قطعی ندارد. در هر نسل، راویان، پایانی تازه برای آن ساختهاند؛ گاه وصال، گاه فراق، گاه شهادت، و گاه سنگ شدن.
این خاصیت «بازآفرینی» نه تنها به قصه جان دوباره میدهد، بلکه به آن امکان تطبیق با زمانههای مختلف را نیز میبخشد. این یعنی، عزیز و نگار در دل قرن ۲۱ نیز میتواند زنده بماند، با زبانی نو، اما با همان جان اصیل.
ثبت ملی؛ گام مهمی در پاسداشت میراث معنوی
ثبت این داستان در فهرست ملی میراث معنوی ایران دی ۱۳۹۰، گامی اساسی در راه حفظ آن بود، اما باید فراتر رفت، باید این افسانه و جشنوارهاش را در سطح ملی و حتی بینالمللی معرفی کرد، چراکه بسیاری از کشورهای جهان از میراثهای فرهنگی خود بهرههای عظیمی در جذب گردشگر، تقویت فرهنگ ملی و حتی دیپلماسی عمومی میبرند.
برای استمرار چنین جشنوارههایی و تعمیق تأثیر آن، میتوان پیشنهادهایی همچون تأسیس خانه فرهنگ «عزیز و نگار» در طالقان برای پژوهش و آموزش آئینهای محلی، تولید فیلم و سریال با اقتباس از این قصه برای ترویج آن برای نسل جوان، راهاندازی تورهای گردشگری فرهنگی در منطقه با محوریت قصه و آئینهای بومی، تهیه مستندهای تلویزیونی و انتشار کتاب کودک درباره قصه و آموزش نگارخوانی و موسیقی محلی در مدارس طالقان برای حفظ سنت شفاهی را مطرح کرد.
جاودانگی عشق در دل کوهستان
قصه «عزیز و نگار» هنوز در باد میپیچد، هنوز در صدای مادران جاری است، هنوز در نگاه مردان طالقانی، در گیسوان دختران روستا، در صدای نیلبکها و دفهای محلی شنیده میشود.
این داستان، نهفقط بهعنوان یک افسانه، که بهعنوان یک الگو، یک میراث و یک حقیقت، در دل کوههای طالقان زنده مانده. عشقی که نه در سایهی ناز و نعمت، که در دل رنج، مقاومت و وفاداری رشد کرده، حالا بدل به پرچمی از هویت شده است.
عزیز و نگار امروز دیگر تنها دو نام نیست، نمادی از عشق ایرانی، فرهنگ بومی و صداقت انسانی است، در روزگار شتاب و فراموشی یادآور ما هستند که عشق اگر از دل برخیزد، میتواند قرنها بماند؛ همچون سنگی در کوه، همچون قصهای در جان مردم و همچون نوری در تاریکی.