شناسهٔ خبر: 74778170 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گفت‌وگو با لاله زارع درباره رمان‌های کارآگاهی جدیدش؛

نوشتن «کارآگاه سیتو در ایران» از سخت‌ترین تجربه‌هایم بود

لاله زارع، نویسنده حوزه کودک‌ونوجوان، گفت: بی‌اغراق بگویم که نوشتن «کارآگاه سیتو در ایران» یکی از سخت‌ترین تجربه‌های من بود. بعد از تجدید چاپ‌های مکرر مجموعه، در آخرین صحبتی که با مدیر نشر داشتم گفتم شهرت سیتو آن‌قدر بوده تا کمک کند معماهایی هم که ساخته‌ام دیده شوند. گفتند صرفاً شهرت سیتو نبوده و ما تجربه مشابه شما را با شخصیت‌های معروف یکی دو رمان کودک دیگر هم داشتیم، ولی بچه‌ها استقبال نکردند اما از سیتو در ایران خوششان آمده یعنی توانسته‌ای حضور او در ایران را باورپذیر کنی.

صاحب‌خبر -

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نیلوفر شهسواریان: با دو مجموعه‌ی کارآگاهی که به تازگی منتشر کرده، نشان داده استعداد خوبی در نوشتن رمان‌های کارآگاهی دارد. از لاله زارع دو مجموعه رمان «کارآگاه پژمان» و «کارآگاه سیتو در ایران» که با شخصیت‌های اصلی مجموعه معروف «کارآگاه سیتو» نوشته شده، از طرف نشر هوپا منتشر شده‌اند. جای خالی رمان‌های تالیفی در ژانر معمایی و جنایی خالی بود و این دست از رمان‌ها کمک می‌کند کودکان و نوجوانان آثار کارآگاهی با حال و هوای ایرانی بخوانند. به مناسبت انتشار این دو مجموعه، با لاله زارع به گفت‌وگو نشستیم.

چه شد که به فکر نوشتن «کارآگاه پژمان» افتادید و ایده‌ی آن چطور به ذهنتان رسید و شخصیت پژمان را چگونه خلق کردید؟

اول تصمیم داشتم یک رمان معمایی برای نوجوانان بنویسم که در آن یک نوجوان نابینا حاضر بود اما وقتی وارد جهان نابینایان شدم تا بتوانم درک کنم آن‌ها زندگی را چطور می‌فهمند، تصادفاً با پسری مواجه شدم که از کودکی نابینا بود اما به خاطر نوع رفتار خانواده‌اش تا وقتی به سن مدرسه برسد نمی‌دانست با بقیه فرق دارد. یعنی دوستانش او را همین‌طور که بود پذیرفته بودند. بعدتر وقتی بزرگتر شد و تا زمان مصاحبه با او، به عنوان نابینا، در واقع تجربه مواجه شدن با جهان بدون چشم و یا رفتار اطرافیان در واکنش به نابینایی اجازه نداده بود عبوس، غمگین یا گوشه‌گیر شود. او دانشجوی کامپیوتر بود و بسیار مشتاق یادگیری. دانشجوی موفقی که نابینایی را فقط یک ویژگی می‌دانست. عجیب آنکه خانواده‌ای بسیار معمولی داشت و آن‌ها فقط با مهر بی‌دریغ‌شان کمک کرده بودند پسرشان از بودن در این جهان خوشحال باشد. پس تصمیم گرفتم این پسر را ببرم به جهان داستانی‌ام. این‌طور بود که پژمان ده ساله خلق شد. پسری که نمی‌بیند اما حواس دیگرش او را به جهان وصل می‌کند و همین باعث می‌شود خیلی چیزها را بیشتر و بهتر از ما بفهمد و نابینایی را نه یک نقص که یک ویژگی می‌داند. البته پژمان یک دستیار هفت ساله دارد به نام عسل که من به اندازه پژمان دوستش دارم. عسل مکمل پژمان است. او چشم پژمان نیست، قلب پژمان است و هردو مدام به من یادآور می‌شوند زندگی زیباست چون دو بچه‌ی نازنین آن را از دریچه نگاه خودشان برایم تعریف می‌کنند.

به نظر شما مخاطب کودک و نوجوان امروز چقدر حل معما و کارآگاه شدن برایشان جذاب است؟

با کلمه «امروز» همیشه مشکل داشته‌ام. امروز یعنی چه؟ هرکسی به دنیا می‌آید و بدون مقایسه خودش با قبل و بعد تجربه‌ای از جهان کسب می‌کند. شاید نسل‌های پیشین مدام یادآور شوند که زمان ما چنین بود و چنان اما بچه‌ها این را خیلی جدی نمی‌گیرند. آن‌ها چیزی را که زندگی می‌کنند می‌شناسند. بنابراین هرچیزی را که کمک کند زندگی‌شان شگفت‌انگیزتر شود دوست دارند. تا آنجا که تجربه‌ام نشان می‌دهد، معما به خاطر هسته‌اش که نوعی بازی قراردادی است همیشه و در همه‌ی زمان‌ها مورد علاقه انسان بوده. بازی کمک می‌کرده تا افراد جامعه با هم تعامل کنند و اطرافشان را بشناسند و برای همین بچه‌ها به بازی کردن علاقه دارند. پس می‌توانم بگویم بچه‌ها همیشه عاشق معما بوده‌اند و کارآگاه اگر به معنی پذیرفتن شخصیت جست‌وجوگر باشد یکی از جذاب‌ترین نقش‌ها برای بچه‌هاست که دنبال کشف جهان هستند و می‌خواهند از رازهای شگفت‌انگیز جهان سردربیاورند.

نوشتن «کارآگاه سیتو در ایران» از سخت‌ترین تجربه‌هایم بود

چطور شد به محل‌هایی که در رمان «کارآگاه پژمان» وجود دارد، مثل موزه‌ی حیات وحش تهران پرداختید؟ جالب بود، چون معمولاً در ادبیات کودک و نوجوان ایران کمتر به چنین فضاهایی می‌پردازند و انگار داستان در «ناکجا» می‌گذرد.

دقیقاً به نکته درستی اشاره کردید. بیشتر آثار تالیفی حوزه کودک در ایران، حداقل تا آنجایی که من دنبال کرده‌ام، در ناکجاآباد اتفاق می‌افتند. انگار نویسنده خودش باور ندارد یک بچه اهل ایران در کشور خودش می‌تواند ماجراجویی کند. البته منظورم آن بخشی از ادبیات نیست که ذاتش ناکجاآباد را می‌طلبد؛ بخشی که شگفت‌انگیز بودنش به جهان خیالی ربط دارد. داستان من معمایی است. یکی از مهم‌ترین خصوصیات آثار این ژانر واقع‌نمایی است. در حقیقت شگفت‌انگیزی یک اثر معمایی به این است که اتفاقات رازآلود آن در جهان واقعی رخ بدهد. برای همین تصمیم گرفتم تا جایی که می‌توانم به این اصل پایبند باشم. در جلد دوم رمان یعنی ماجراجویی در موزه، یکی از نگهبانان موزه درباره دایناسوری که بقایای آن در کرمان کشف شده حرف می‌زند. این واقعاً وجود داشته و خیالی نیست. پژمان تعجب می‌کند و نگهبان می‌گوید فکر می‌کردی دایناسورها فقط در خارج هستند؟ من از عمد این گفت‌وگو را گذاشتم تا به بچه‌ها یادآوری کنم در ایران هم می‌شود ماجراهای شگفت‌انگیز داشت.

تصویرگری‌های کتاب چقدر به ذهنیت شما نزدیک است و چطور با تصویرگر تعامل داشتید؟

تجربه تصویرگری سه جلد «کارآگاه پژمان» یکی از بهترین و بی‌نظیرترین تجربه‌هایم به‌عنوان نویسنده بود. همیشه داستان‌هایی وجود دارد درباره اختلاف نظر بین نویسنده با ویراستار یا تصویرگر که تا حد زیادی هم واقعیت دارد چون به هرحال سه پادشاه در یک اقلیم نگنجند اما عجیب‌ترین اتفاق برای من آشنایی با خانم الهه بهین بود. وقتی اولین بار شخصیت پژمان و عسل را اتود زد و برایم فرستاد برای یک دقیقه فقط به صورت بچه‌ها نگاه می‌کردم چون انگار خانم بهین ذهن‌خوانی کرده بود. پژمان و عسل همان‌هایی بودند که قبلاً تصور کرده بودم و فکر می‌کنم این به خاطر درک عمیق خانم بهین از داستان متنی و خلاقیت بالایی است که دارند. حضور ایشان در پروژه سه جلدی «کارآگاه پژمان» شانس من بود چون باعث شد داستان درخشش بیشتری پیدا کند.

در مورد «کارآگاه سیتو در ایران» هم لطفاً بگویید. چطور شد به سمت این مجموعه‌ی معروف رفتید و با این شخصیت‌ها، رمان را برای مخاطبان نوشتید؟

راستش داستان کارآگاه سیتو با کارآگاه پژمان فرق دارد. در واقع نشر هوپا تجربه خلاقانه‌ای داشت از اینکه یک شخصیت معروف و محبوب جهانی را از سری مجموعه‌های داستانی خارجی بیرون بیاورد و وارد داستان ایرانی کند. برای عملی شدن ماجرا، هوپا باید از نویسنده و ناشر کپی‌رایت کاراکتر را می‌خرید. تصمیم گرفتند شخصیت کارآگاه سیتو و دستیارش را که شهرتی جهانی دارند از سری ده جلدی آن، که آقای آنتونیو ایتوربه نوشته بود بخرند تا با آن داستان ایرانی بنویسند و خب بعد از تجربه خلق کارآگاه پژمان قرار شد خلق داستان‌های ایرانی با کارآگاه سیتو را برعهده بگیرم.

آیا می‌توان گفت این نسخه‌ی ایرانیزه شده‌ی «کارآگاه سیتو» است؟

هم بله هم نه. به عنوان خالق اثر باید به شخصیت‌هایی که از کارهای دیگر بیرون آمده‌اند پایبند می‌ماندم. یعنی مثلاً حاضرجوابی سیتو و شکمو بودنش باید دست‌نخورده می‌ماند و یا چین‌می‌ادو که از چین آمده با همان مدل حکمت شرقی به کمک کارآگاه سیتوی اسپانیایی می‌آمد. یا باید حواسم می‌بود معماهایی که این دو نفر قبلاً حل کرده‌اند از چه جنسی است و مثلاً بامزه‌گی و در عین حال شگفت‌انگیز بودن معماها حفظ می‌شدند اما از طرف دیگر این دو نفر قرار بود وارد ایران شوند؛ وارد فرهنگی پیچیده و تاریخی عظیم در کشوری وسیع. باید سعی می‌کردم ارتباطی بین شخصیت‌ها و بافت تازه‌ای که وارد آن شده‌اند ایجاد کنم. بی‌اغراق بگویم یکی از سخت‌ترین تجربه‌های من بود. بعد از تجدید چاپ‌های مکرر مجموعه، در آخرین صحبتی که با مدیر نشر داشتم گفتم شهرت سیتو آن‌قدر بوده تا کمک کند معماهایی هم که ساخته‌ام دیده شوند. گفتند صرفاً شهرت سیتو نبوده و ما تجربه مشابه شما را با شخصیت‌های معروف یکی دو رمان کودک دیگر هم داشتیم، ولی بچه‌ها استقبال نکردند اما از سیتو در ایران خوششان آمده یعنی توانسته‌ای حضور او در ایران را باورپذیر کنی که خب بعد از آن کار طاقت‌فرسا بسیار خوشحالم کرد.

نوشتن «کارآگاه سیتو در ایران» از سخت‌ترین تجربه‌هایم بود

نویسنده اصلی «کارآگاه سیتو» هم این مجموعه را خوانده و از قبل با او هماهنگ کردید؟

بله یکی از شروط اصلی برای واگذاری کپی‌رایت شخصیت‌ها از طرف ناشر اسپانیایی این بود که نسخه‌ای را که نوشته بودم ببینند تا مطمئن شوند هویت شخصیت‌ها تغییر نکرده و معماها به اندازه نسخه اصلی جذاب و خواندنی هستند. خوشبختانه ناشر بعد از خواندن هر جلد از سری ده جلدی ایرانی کاملاً راضی بود. البته خودم جداگانه با خالق اصلی کاراگاه سیتو یعنی آقای آنتونیو ایتوربه حرف زدم و او هم از معماهایی که سر راه کارآگاهش گذاشته بودم خوشش آمد.

فکر می‌کنید کارآگاه سیتو چرا اینقدر محبوب است؟

آقای ایتوربه، خالق اول مجموعه سیتو این سری ده جلدی را اول برای دو بچه خودش نوشت اما بعد تصمیم گرفت آن را چاپ کند چون متوجه شد بچه‌هایش این دو شخصیت را خیلی دوست دارند. یعنی نویسنده در خلاء داستانش را خلق نکرد. قبل از سپردن به دست ناشر، مخاطبان اصلی کار، یعنی بچه‌ها، به آن بازخورد داده بودند. غیر از آن آقای ایتوربه گفته من عاشق داستان‌های کارآگاهی بودم و دلم می‌خواست یک کارآگاه خلق کنم که ترکیبی از کارآگاهان مشهور جهان باشد. به نظرم به درستی این کار را انجام داده است. یعنی نیامده همان پوآرو و مونتالبانوی رمان‌های کارآگاهی بزرگسال را وارد داستانش کند. برعکس، آن خصوصیات را برای بچه‌ها متناسب‌سازی کرده. مثلاً ذره‌بین‌های رنگارنگ کارآگاه سیتو همان نگاه ریزبین و جزئی‌نگر پوآرو است و یا اگر رمان‌های کارآگاه مونتالبانو را خوانده باشید می‌دانید او علاقه خاصی به رستوران‌گردی دارد. خالق کاراگاه سیتو این ویژگی را به شکمو بودن تبدیل کرده. خب ترکیب این‌ها با هم، یعنی درک جهان کودکان و تسلط به ادبیات معمایی، باعث شده کارآگاه سیتو موفق شود.

به نظر شما در ایران چرا اینقدر کم به ژانر معمایی و پلیسی برای کودکان و نوجوانان پرداخته شده است؟

ژانر معمایی مخصوصاً برای کودکان یکی از سخت‌ترین ژانرهای ادبی است و نویسنده باید تسلط زیادی هم روی ژانر معمایی و هم روی جهان کودکان داشته باشد. ما در ایران و در رده سنی بزرگسال هنوز تعداد زیادی نویسنده مسلط به ژانر جنایی یا معمایی نداریم. از دلایلش که خیلی طولانی است می‌گذرم اما بدیهی است که تعداد خالقان ژانر معمایی کودک از بزرگسال خیلی کمتر باشد. دلیل دیگر هم بها ندادن به آثار تالیفی است که آفت ادبیات ما به‌طور کلی چه در حوزه بزرگسال چه در حوزه کودک و نوجوان شده که اگر بخواهم بگویم چرا بها نمی‌دهند می‌شود مثنوی هفتاد من!