به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، رمان «در مکانی خلوت» نوشته دوروتی ب.هیوز با توجه به ابعاد روانشناسانه قتل در جامعه و به تصویر کشیدن خشونت در روابط انسانیِ خیابانهای لسآنجلس پس از جنگ جهانی دوم میپردازد. داستان از زبان سومشخص تعریف میشود و به خواننده امکان میدهد به شکل مستقیم در تردیدها، ترسها و کشمکشهای درونی شخصیت داستان شریک شود.
این رمان در سبک نوآر نوشته شده و فضای لسآنجلس را تحت تاثیر موجی از قتلهای زنجیرهای زنان، به تصویر میکشد. در این اثر نویسنده جای برخوردهای خشن فیزیکی، خشونت را از ابعاد روانشناسی مینویسد. همچنین زنان در این رمان علاوه بر اینکه قربانی خشونت هستند، نسبت به آن عکسالعمل نشان میدهند و به افشای حقیقت کمک میکنند.
قهرمان داستان، یک جنایینویس است و برای رمان جدید خود دنبال سوژه میگردد. او به طور تصادفی با زنی به نام سیلویا نیکسون آشنا میشود. اما پس از قتل وحشیانه سیلویا که آخرین بار در کنار او دیده شده، به مظنون اصلی تبدیل میشود.
فیلمی به کارگردانی نیکلاس ری با بازی همفری بوگارت و گلوریا گراهام در سال ۱۹۵۰ از روی «درمکانی خلوت» ساخته شد. در نظرسنجی سال ۲۰۱۵ از منتقدان سرشناس سینما، این فیلم جز ۱۰۰ اثر برتر سینمای امریکا قرار گرفت. با این حال داستان در کتاب و فیلم با هم متفاوتند و به طو رقطع خواندن کتاب بر تماشای فیلم ترجیح دارد.
این کتاب با عنوان In a Lonely Place در سال ۱۹۴۷ منتشر شد.

درباره نویسنده
دوروتی بل هیوز متولد ۱۹۰۴ معمایینویس و منتقد ادبی، در کانزاسسیتی به دنیا آمد، در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و برای اولین کتابش، مجموعه شعر «قطعیت تاریک» که در سال ۱۹۳۱ منتشر شد، جایزه شاعران جوان ییل را گرفت. پس از چند تجربه ناموفق، رمان «سنگ مرمر آبی» که در سال ۱۹۴۰ منتشر کرد با تحسین نیویورکتایمز به دلیل نثر ویژهاش روبرو شد.
هیوز ۱۳ رمان نوشت که شناختهشدهترین آنها «سوار بر اسب صورتی» است که در سال ۱۹۶۴ چاپ شد. بعد از آن بود که این نویسنده «درمکانی خلوت» را در سال ۱۹۴۷ نوشت. از هر دوی این کتابها فیلم ساخته شده است.
هیوز اوایل دهه ۱۹۵۰ تا حد زیادی از نوشتن داستان دست کشید و ترجیح داد بر نقدنویسی تمرکز کند و به خاطر نقدهایش جایزه ادگار را برد. هیوز بسیار از زمان خود جلوتر بود. او رمانهای سیاهی نوشت که در آنها از جوانب تلخ تجربه آمریکایی سخن گفته است. وی در سال ۱۹۹۳ درگذشت.

قسمتی از متن کتاب
سرمایی ذهنی در پایۀ ستونفقراتش حس میکرد. خندید. «یعنی کارآگاهها یه برگۀ کلاهبرداری دارند؟ نویسندهها اینقدر خوششانس نیستن»
«اون رو میذارم پای هزینۀ مشورت با یک متخصص.» با حالتی از شبیه استنطاق گفت: «همۀ نویسندههای کتابهای جنایی ادعا میکنن که متخصص جرم هستن، اینطور نیست؟»
«من کتابم رو به پلیسی که برام ناهار خریده تقدیم میکنم.»
او و براب زیر آفتاب بورلی درایو بیرون رفتند. ساعت ناهار تمام شده بود. کارگران به محل کار خود بازگشته بودند. زنانی که قصد خرید داشتند در خیابان قدم میزدند. پشت ویترین مغازهها جمع میشدند. دست بچههای کوچکی را در دست داشتند در حالی که مشغول به کار بیهدف زنانۀ خود بودند، با هم صحبت میکردند. یک موقرمز درخشان در دید نبود.
روزنامهفروش در گوشهای با یک مشتری رهگذر در مورد مسابقهای صحبت میکرد. روزنامههای تاشدۀ او، نسخۀ اولیۀ «خبر» در پیادهرو کنار جعبۀ سیگاری که سکهها را در آن نگه میداشت، روی هم گذاشته شده بود. چشم دیگس به روزنامهها افتاد اما نخرید. بههرحال هیچ خبر تازهای نبود؛ او در کنار خود منبع خبر بود.
به شهرداری برگشتند. براب پرسید «ماشین تور رو ببرم؟ یا ماشین من؟»
دست سردی دوباره به سرعت او را لمس کرد. براب چگونه میتوانست بداند؟ براب نمیتوانست به او مشکوک باشد. هیچدلیلی برای فکر کردن به این موضع وجود نداشت.
براب دیکس را با خود همراه کرد. «مثل من و تو عادی». با این حال چگونه میتوانست مطمئن باشد؟ براب زمانی او را خیلی خوب میشناخت. این مال مدتها پیش بود. حالا کسی نمیتوانست او را درک کند؛ نه حتی لارل.
آیا براب از او میخواست که ماشینش را به بورلی گلن کنیون برگرداند؟ آیا این ناهار برنامهریزی شده بود؟ آیا دو مرد عادی که از بخش جنایی ال.ای بودند در انتظار گزارش براب بودند؟
به اندازه کافی در پاسخ تردید کرده بود. خیلی طول کشیده بود. مهم نبود کدام ماشین. امکان نداشت چشمهایی در انتظار شناسایی یک ماشین کوپۀ مشکی باشند، کوپهای مثل هزاران کوپۀ دیگر. امکان نداشت بهخاطر قالب لاستیکهایی باشد که دنبالش بودند. آنها قادر به گرفتن علائم از جادۀ تمیز و آسفالت نبودند. براب این را گفته بود. این طور اعلام کرده بود که ماشینهای زیادی از آن راه رد شده اند. (صص ۱۱۴ و ۱۱۵)
کتاب «در مکانی خلوت» نوشته دوروتی ب.هیوز و ترجمه فروزان صاعدی در قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۶ صفحه در سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد.