به گزارش همشهری آنلاین، سینما متروپل از روز ۱۲ شهریور اکران شده است. اما ساخت آن به سال ۱۴۰۱ برمیگردد و در همان سال هم سیمرغ بهترین فیلم را به دست آورد. اما اکرانش تا شهریور امسال میسر نشد. فیلم در آبادان در حصر اتفاق میافتد و داستان جوانانی را روایت میکند که در آن شرایط یک سینما راه اندازی کرده اند. فیلم هفتمین ساخته باشه آهنگر است که پیش از این فیلمهای سرو زیر آب، ملکه و بیداری رؤیاها را ساخته است:
مسعود فراستی- باشه آهنگر آدم حسابی است. فیلمش چه خوب باشد، چه متوسط، او فیلمساز است.
سعید مروتی- باشه آهنگر کارنامهای دارد که میشود راجع به آن حرف زد. فیلمسازی است که در جریانات رسانه ای فعال نیست و چندان هم محبوب منتقدان یا حتی مسئولان نبوده است. خیلی سخت فیلم ساخته و فیلمهای سخت هم ساخته است که معمولا بد اکران شده اند. بعد از ملودرام جنگی «نیمه گمشده» که به عنوان فیلم اول اصلا فیلم بدی نیست و در دهه هفتاد فیلم متفاوتی محسوب می شود، فیلمی دارد به اسم «نبات داغ». سال ۷۸ این فیلم را ساخته که زمانه فیلمهای پرسروصدای سیاسی است و فیلم اصلا دیده نشد. بعد از آن هم «فرزند خاک» را ساخت. مسیر مشخصی در فیلمسازیاش دارد طی میکند. فیلم «بیداری رویاها» البته به نظرم فیلم موفقی نیست. چون وارد حیطهای میشود که نمیتواند درست بررسیاش کند. مخصوصا با یک تهیه کننده دولتی. جزو فیلمهایی است که با تمام تلاشی که کرده با توجه به محدودیتهایش از اول محکوم به شکست بوده است. سوژه ملتهب است، اما پرداخت به ناچار محافظهکار است. فیلم «ملکه» را هم دارد که البته فیلم مورد علاقه من در سینمای جنگ نیست. ولی از زاویه ای به جنگ نگاه میکند که کاملا منحصر به فرد است.
مسعود فراستی- و زرین دست عجب دوربین لعنتی در این فیلم دارد. یک دوربین بسیار قلدر. با این که فیلم را دوست ندارم، اما کاملا قابل اعتناست.
سعید مروتی- زرین دست فیلمبرداری است که با باشه آهنگر یک تیم هستند. نزدیک پانزده سال است اغلب با هم کار کرده اند و زرین دست خوب را هم ما معمولا در این سالها در فیلمهای باشه آهنگر دیدهایم. فیلمبردار و کارگردان بسیار با هم چفت هستند. هم در ملکه این را میبینید و هم در سرو زیر آب. آن فیلمبرداری زریندستی و حرکتهای دوربین و نورهای آبی منطقش را در فیلمهای باشه آهنگر درست پیدا میکند. این دو انقدر با هم کار کرده اند که زبان هم را میفهمند و این اهمیت کار گروهی را به ما یادآوری میکند که در سینمای ایران بسیاری اوقات نادیده گرفته میشود. به سابقه زریندست که نگاه کنید اولین کار جدیاش را سال ۴۹ یا ۵۰ با امیر نادری در خداحافظ رفیق انجام داده است. جزو فیلمبردارهایی است که با نسلهای مختلف کارکرده است. چه در دهه پنجاه که دوران جوانیاش بوده و با فیلمسازان جریان موج نو کار کرده و در دهه شصت هم هر کارگردان جوانی که میخواهد فیلم اولش را بسازد سعی میکند زرین دست را داشته باشد. اغلب همان فیلمهای اولی را که بهترین فیلمهای سازندههایشان است، زرین دست گرفته است. مثل «نقطه ضعف» محمدرضا اعلامی، «بازجویی یک جنایت» محمدعلی سجادی و «طلسم» درایوش فرهنگ. در این دوره هم که فیلمبردارها نسل عوض کردهاند و کلی فیلمبردار خوب اضافه شده، همین که هنوز آقای زریندست دارد کار میکند و خوب هم کار میکند، نکته مثبتی است.
مسعود فراستی- اما در باره سینما متروپل. مهمترین ویژگی سینما متروپل این است که مکان را برای ما درمیآورد. یعنی ما آبادان تحت محاصره و سینما در این شرایط را میبینیم. آدمهای سمپاتیکی هستند که به سرعت با ما آشنا میشوند. دو جوان که با هم دوستند و با دوربینی که دارند فیلم میگیرند و بعد هم سینما راه میاندازند. چه سینمایی و چه کوششی! ای کاش فقط جای خانمیکه در فیلم هست بازیگر دیگری بود. چون تنها جای ضعیف بازیها بازی این خانم است.
سعید مروتی- باشه آهنگر بین سیما و جنگ پیوند برقرار میکند. میخواهد به یک مفهوم کلی برسد: سینما به مثابه پناهگاه. میبینیم در سینمایی که فیلم تماشا میکردند حالا مجروحان را مداوا میکنند. فکر میکنم زمانی که آبادان در حصر بوده خود باشه آهنگر هم در آبادان حضور داشته است و سینما و همه آن چیزی که در فیلم میبینیم، جزو زندگی و جوانی خودش بوده است. شاید اگر یک فیلمساز جوان سفارشی از فارابی میگرفت که با یک ماه پژوهش این فیلم را بسازد، نمیتوانست این فضا را بازآفرینی کند.
مسعود فراستی- برای بازآفرینی یک محیط بومی، هرچقدر هم راجع به آن تحقیق کنی و کاربلد باشی، اگر آن را نشناسی فایده ندارد. از جنس آنجا بودن به نظرم مهم ترین ویژگی این فیلم است. یک سینما پارادیزو میسازد که به نظر من خیلی بهتر از آن است.
سعید مروتی- حالا من با این قاطعیت نمیتوانم بگویم از سینما پاردیزو بهتر است. ولی تعمدا خط داستانی پررنگی را به مفهوم کلاسیکش دنبال نمیکند. ما با یک سری خرده روایت طرف هستیم که کنار هم قرار میگیرند. حسن ماجرا این است که چون اغلب شخصیتها ملموس و سمپاتیک هستند قطعاتی که کنار هم قرار گرفته اند برای ما باورپذیر میشوند. اگر انقدر دوست داشتنی از کار در نمیآمدند، ممکن بود فکر کنیم داستانی که فراز و فرود کلاسیک داشته باشد، نمیبینیم. اما شناختی که فیلمساز از شخصیتهایش داشته و معلوم است با آنها زندگی کرده و اصلا شاید یکی از آنها خودش باشد، باعث شده فیلم خوبی از کار دربیاید.
مسعود فراستی- اما یکی دو نکته منفی هم بگویم. غیر از این که بازی آن خانم خوب نیست، عشق هم در فیلم درنیامده است. ما تا آخر نمیفهمیم دختر عاشق آن یکی شخصیت است و عاشق رضا نیست. اما تیتراژ قیصر چقدر خوب است. به شکل باورنکردنی خوب است. بازی که با قیصر کرده عالی است.
سعید مروتی- اصلا همین ارجاعاتش به سینما فیلم را دلپذیر کرده است. حتی شوخیهایی که با فیلمها کرده است. این که آب منگلها را ساواکی میکند، بامزه است.
مسعود فراستی- کیانیان هم خوب است. نقش سانسورچی دارد که کاملا خوب درآمده است.
سعید مروتی- بله. بعد از مدتها یک کیانیان خوب میبینیم. این را هم بگویم که فیلم سال ۱۴۰۱ در جشنواره فجر برنده سیمرغ بهترین فیلم شده و از آن به بعد گرفتار بوده و نمیتوانسته پروانه نمایش بگیرد. با این که محصول خود فارابی بوده است. چیزهایی در نسخه طولانی جشنواره وجود داشته که برای فیلم دردسر درست کرده است. خیلی تلاش شد و چیزهایی از فیلم حذف شد تا توانست اجازه نمایش پیدا کند. مثل پیوند سینما متروپل و ساختمان متروپل که فروریخت.
مسعود فراستی- فیلمی نیست که مخالف داشته باشد. درود بر باشه آهنگر. امیدوارم همین مسیر را ادامه دهد. چون در مسیر خودش فیلمساز معتبری است.