در حقیقت یکی از تأثیرگذارترین اشخاص در محافظت از حضرت محمد(ص) و از زمینهسازان ظهور دین مبین اسلام است. پیغمبر(ص) به داشتن چنین پدربزرگی افتخار میکردند و حتی در میدان رزم اینگونه رجز میخواندند: «من قطعاً پیامبرم و این، دروغ نیست. من پسر عبدالمطلبم». امروز به مناسب وفات ایشان در دهم ربیعالاول به مرور تأثیرات ایشان بر یاری پیامبر اسلام(ص) میپردازیم.
از تبار راستی و درستی
عبدالمطلب فرزند هاشم، در یثرب(مدینه) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر شام، در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش، مطّلب به دنبالش آمده و او را به مکه برد. پس از مرگ مطّلب، عبدالمطلب جانشین او شد. عبدالمطلب یا همان «شیبة الحمد بن هاشم بن عبد مناف» جد پیامبر اسلام(ص) است و او را «شیبة الحمد» نیز نامیدند؛ به دلیل آنکه مویش سپید بود.
او دارای ۱۰ پسر و ۶ دختر بود که پسران ایشان عبارتاند از: عبدالله (پدر رسول خدا(ص))، ابوطالب (پدر حضرت علی(ع))، زبیر، عبدالکعبه، حارث (بزرگترین فرزند)، قثم، حمزه، عباس، هندار و ابولهب.
دختران نیز عبارتاند از: صفیه، امحکیم، عاتکه، برهّ، امَیمه، اروی. برخی از این فرزندان پیش از اسلام به پیامبر(ص) خدمات شایانی کردند و پس از ظهور اسلام نیز از انجام هیچ خدمتی به ایشان دریغ نورزیدند. عبدالمطلب همانند دیگر اجداد پیامبر(ص) از آیین توحیدی و دین حنیف حضرت ابراهیم(ع) پیروی میکرد و از شرک بیزاری میجست.
معتقد به خدای خانه کعبه
بر اساس روایات، عبدالمطلب بتپرست نبود، بلکه به سوی کعبه عبادت میکرد. امام علی(ع) میفرماید: «به خدا سوگند، نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، بت نپرستیدند». از امام(ع) پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟امام در پاسخ فرمود: «آنها به سمت کعبه عبادت میکردند و بر دین ابراهیم(ع) بودند». (شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ۱، ص ۲۹۴)
امام صادق(ع) نیز فرمودند: «جبرئیل بر پیامبر خدا(ص) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند شفاعت تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمی که تو را حمل کرد و آن آمنه دختر وهب بن عبدمناف است. صلبی که تو را بار آورده و آن عبدالله بن عبدالمطلب است. آغوشی که تو را پرورش داده و آن عبدالمطلب بن هاشم است…».
میراثدار چاه زمزم
ازجمله القاب عبدالمطلب، صاحب زمزم است. چاه زمزم با اینکه بنابر معجزه الهی به وجود آمده بود ولی قبیله «جرهم» که قرار بود از آنجا خارج شده و مکه را به دست قبیله خزاعه بدهند، آن چاه را پر کرده و به صورت کامل از بین بردند.
اما این چاه، سالها بعد توسط عبدالمطلب حفر شد. اما دیگر ماجرای تاریخی که با نام جد پیامبر(ص) پیوند دارد، ماجرای لشکرکشی ابرهه برای تخریب کعبه مقدس است که در تاریخ دینی ما تفاسیر جالب توجهی درباره آن وجود دارد، کما اینکه این واقعه در قرآن کریم نیز ذکر و در سوره فیل به آن پرداخته شده است.
جناب عبدالمطلب در آن زمان رئیس قبیله قریش بود. در روایت میخوانیم عبدالمطلب پس از گفتوگو با ابرهه که کاروان شتران قریش را مصادره کرده بود و عنوان جمله معروف «من صاحب و خداوند شترانم و خانه کعبه صاحب و پروردگاری دارد که اگر بخواهد، آن را از تجاوز و تخریب بهزودی بازمیدارد» به سمت کعبه معظم رفت و با مناجات با همراهان خود از درگاه خداوند طلب مدد کرد. پس از آن به مردم دستور داد در کوهها پناه بگیرند و خود به یکی از درههای مکه آمد و به فرزندش عبدالله دستور داد بالای کوه ابوقبیس رفته، به سوی دریا نظری افکند و خبری از امدادهای غیبی برای آنها بیاورد. عبدالله به سرعت نزد پدر آمد و گفت: پدرجان! ابری سیاه از ناحیه دریای احمر به چشم میخورد که به سوی سرزمین ما میآید. او خوشحال شد و با صدای بلند فرمود: ای قریشیان! به منازل خود بازگردید که نصرت الهی و لشکریان خدا به یاری شما آمدهاند.
بر اساس روایات، عبدالمطلب در کودکی پیامبر(ص) که چند سال پس از داستان ابرهه بود، رحلت کرد و در منطقه حجون مکه روی کوهی دفن شد. در مورد سن او، نقلهای مختلفی وجود دارد. از ۸۲سال تا ۱۲۰ سال. اما در مورد علت درگذشت او، مطلبی در منابع حدیثی و تاریخی یافت نشد. با این حال، با توجه به سنی که برای ایشان ذکر شده، میتوان کهولت سن و عوارض ناشی از آن را علت اصلی رحلت ایشان دانست.