به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «روزهای اردیبهشت» تالیف مجید جعفرآبادی، زندگینامه مصطفی اردیبهشت، آزاده و جانباز سالهای جنگ ایران و عراق است؛ اثری که با نگاهی روایی و مستند، تجربههای یک فرد را در بستر رویدادهای دفاع مقدس روایت میکند. این کتاب، مسیری را نشان میدهد که از کودکی و نوجوانی آغاز شده، با حضور در جبههها ادامه یافته و سرانجام در اردوگاههای اسارت عراق به نقطهای دیگر از پایداری و مقاومت رسیده است.
آغاز زندگی و کودکی در شرایط دشوار
مصطفی اردیبهشت دوران کودکی خود را در کانون کارآموزی حسینآباد سپری میکرد، محیطی که به «گداخانه» نیز معروف بود و محل نگهداری کودکان بیسرپرست و بدسرپرست بود. شرایط محیط زندگی او با جزئیات در کتاب روایت میشود. خانههای قدیمی با حیاط مشترک، حوض در وسط حیاط و اتاقهای متعدد برای چند خانواده، نبود امکانات بهداشتی و حضور حیوانات و حشرات، بخشی از دشواریهای روزمره او را تشکیل میداد. «منزل اجارهای ما از همان منزلهای قدیمی بزرگ با یک حوض در وسط و کلی اتاق در اطراف و دو تا زیرزمین با سقف قوسی بود. هفت خانواده در آنجا زندگی میکردند. حمام که اصلاً نبود و سرویس هم یکی در گوشه حیاط بود؛ از انواع و اقسام حیوانات در آن دیده میشد. مادر ما باید شبها کنار ما مینشست و ساسها را از سر و بدن ما جدا میکرد تا خواب راحت داشته باشیم.»
مصطفی اردیبهشت برای یافتن لحظاتی آرامش، به سینما علاقهمند شد و با جمعآوری لاستیکهای کهنه و فروش آنها، توانست بلیت تهیه کند و ساعتها به تماشای فیلمها بپردازد. علاقه به فیلمها و سینما، راهی برای فرار از فضای دشوار خانه و تجربه لحظاتی از سرگرمی و شادی برای او فراهم کرد: «قبل از اینکه به ۱۰ سالگی برسم، عاشق فیلم دیدن شده بودم. با جمع کردن لاستیک پاره و فروش آن به کفاش، بلیت سینما میخریدم و از صبح تا شب فیلم میدیدم. فیلم «سندباد و غول یک چشم» را تقریباً ۵۰ بار دیده بودم.»
اما مشکلات مالی و فشارهای خانوادگی باعث شد که مصطفی اردیبهشت به کانون کارآموزی فرستاده شود، جایی که با مقررات سختگیرانه و رفتارهای خشونتآمیز مربیان مواجه شد: «یک بار که خمیردندان من گم شده بود، خانم مقانلو یکی از مربیان، من را با طناب به ستون آسایشگاه بست، یک سطل آب روی من ریخت و با زنجیر سیفونهای توالت شروع کرد به زدن که گوش من خونریزی کرد. این بیرحمی باعث شد مبتلا به شب ادراری شوم.»
ورود به جبهه و مسئولیتهای پرخطر
مصطفی اردیبهشت در سال ۱۳۶۲ به جبهههای جنگ ایران و عراق اعزام شد و در اردوگاه شهدای تخریب بهعنوان تخریبچی فعالیت کرد. این نقش از حساسترین و پرخطرترین مسئولیتها در خط مقدم بود؛ عبور از میدانهای مین، شناسایی و پاکسازی مناطق، آمادهسازی مسیر برای حرکت نیروها و مقابله با موانع انفجاری، بخشهایی از فعالیتهای او را تشکیل میداد: «وقتی خبر مقدمات حمله عراق به فاو را شنیدیم، یکی از کارهایی که انجام دادیم، حضور در فاو و روبهراه کردن هشت تانک عراقی بود که آنها را به این طرف اروند آوردیم و در نخلستان گذاشتیم.»
او همچنین عملیاتهای شلمچه و مجنون را تجربه کرد و با خطرات متعدد مواجه شد. «من و جعفر هلالات و اکبر شیرینآبادی مهمات را در تاریکی به روی جاده بردیم و روی هم گذاشتیم که در عرض و طول ۵ متر منهدم شد. یکی از کسانی که در این جریان خیلی زحمت کشید، اصغر رحیمی از گرگان بود.»
تجربه تلخ اسارت
یکی از محورهای اصلی کتاب، اسارت مصطفی اردیبهشت است. او در جریان یکی از عملیاتها به اسارت نیروهای عراقی درآمد و بیش از دو سال در اردوگاههای رمادی و تکریت زندگی کرد. مولف با جزئیات دقیق شرایط جسمی و روانی دشوار، بازجوییها، شکنجهها و محدودیتهای طاقتفرسا را به تصویر میکشد.
با وجود سختیها، همبستگی میان اسرا و تلاش برای حفظ روحیه و امید، نقش مهمی در مقاومت آنها داشت. مصطفی اردیبهشت در خاطرات خود به تجربه لحظات تلخ و همزمان معنوی اشاره میکند؛ از دریافت خبر رحلت امام خمینی (ره) تا برگزاری مراسم مذهبی در اردوگاه، که همگی بیانگر تلاش اسرا برای حفظ کرامت انسانی و ایمان در شرایط دشوار بود: «روزگار تکراری ما در اردوگاه همینطور میگذشت. نگهبانها فعالتر شده بودند تا اینکه سروان عراقی خبر رحلت امام را اعلام کرد: مرگ حق است. همه باید از این دنیا سفر کنیم. پیامبر اکرم و ائمه علیهمالسلام رحلت کردند… واقعاً تلخترین روز اسارت من همان روزها بود.»
علاوه بر سختیها، همبستگی میان اسرا و تلاش برای حفظ روحیه و ایمان نیز روایت شده است: «قرار گذاشتیم که یک روز بعد در آسایشگاه ۳ مجلس ختم بگیریم. از آسایشگاههای دیگر هم عدهای آمدند و چند نفر را نگهبان گذاشتیم که مراقب آمدن عراقیها باشند. اما عراقی ها متوجه ما شدند و همین مووع باث شد تا ما را مجبور کنند بر روی قلوه سنگ های داغ پشت آسایشگاه راه برویم.»
هچنین درجایی دیگر از بخش کتاب به اولین زیارت آزادگان اشاره میشود که توسط صدام انجام شده بود و عده زیادی از اسرا را به زیارت عتبات فرستادند: «لباسهای ما زرد رنگ با دو حرف PW در جلو و روی کمر بود. پارچه ای پشت پیراهن زده بودند و روی آن این دو حرف را نوشته بودند و زیر این پارچه را هم لخت کرده بودند اگر کسی این علامتها را پاک میکرد پارگی لباس نشان میداد که اسیر است. آن قدر حس و حال معنوی بچه ها بالا بود که در مسیر بین الحرمین یادشان رفت که صدایشان را بلند نکنند. یکی خود من که داد زدم: «برای سلامتی امام صلوات!»
من را سریع شناسایی کردند و با ماژیک سرمهای پشت پیراهن من را ضربدر زدند. در حرم حضرت عباس مثل حرمهای دیگر زیارت کردیم، ولی برای لحظاتی در دستشویی پیراهن را درآوردم و هرچه دستمالی کردم، این علامت پاک نشد. نماز ظهر و عصر را همان جا خواندیم و برای ناهار به پشت حرم و مضیف حضرت حرکت کردیم. در کوچکی داشت که پله به سمت بالا داشت. من و دو نفر دیگر را جدا کردند و جلوی چشم مردمی که تماشاچی بودند، با کابل و مشت و لگد آن قدر ما را زدند که سر و صورت ما خونی شد. بعد ما را فرستادند برای ناهار که چیزی نمانده بود ته بشقابها را خوردم قیمۀ عربی بود با کمی سبزی و دوغ که همین باقیماندهها هم خیلی لذت داشت. مقداری نان در یک کیسه ریختم و به اردوگاه آوردم. این نان را به نیت شفای مریضها در اردوگاه آوردم که واقعاً نتیجه آنها را دیدم.»
بازگشت به وطن
یکی از بخشهای قابل توجه کتاب، روایت بازگشت مصطفی اردیبهشت به ایران پس از آزادی است. لحظه ورود به خاک وطن و استقبال نیروهای سپاه و مردم، تجربهای عاطفی و معنوی برای او به همراه داشت. توصیف غذا، لباس و مراقبتهای پزشکی، حس آرامش و امنیت پس از سالها سختی و محدودیت را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه تلاش و مقاومت در شرایط سخت، با امید و ایمان پاداش مییابد: «وقتی وارد ایران شدیم، حس و حال واقعاً خاصی داشتم؛ از یک طرف بیخبر از اوضاع ایران و خانواده و از طرف دیگر غم شهادت بچههای تخریب و زنده ماندن بعد از جنگ. وقتی نگاه من به لباس فرم سپاه نیروهای استقبالکننده افتاد، خیلی گریه کردم. در مسیر حرکت از پادگان اللهاکبر اسلامآباد، فردی از نیروی زمینی سپاه مداحی کرد که اشکهای بچهها مثل باران ریخت. مردم سنگ تمام گذاشتند و استقبال بینظیر بود.»
کتاب «روزهای اردیبهشت» تالیف مجید جعفرآبادی در ۱۹۲ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه به بهای ۱۵۰ هزارتومان از سوی انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
∎