سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): لیلا روغنگیر قزوینی از آن دسته نویسندگانی است که دغدغه حفظ فرهنگ و ادبیات بومی قزوین را در آثارش بهروشنی میتوان دید؛ چه در نمایشنامهها و فیلمنامهها، چه در برنامههای رادیویی و مستندهایی که نوشته است. او با تأکید بر نقش مهم صداوسیمای استانی در ثبت و ترویج این میراث، بر ضرورت نگاه آگاهانه و پژوهشمحور به آیینها و سنتهای محلی تأکید دارد.
از جمله آثار مهم او میتوان به «قصههای ببم» مجموعهای از فیلمنامههایی با ریشه در تاریخ و هویت قزوین، «تو شبیه خودتی» مجموعهای از نمایشنامههای روان و معاصر، و «لیلی آرام» مجموعهای از داستانهای تأملبرانگیز درباره تأثیرات اجتماعی جنگ و فرزندان شهدا اشاره کرد. این آثار بخشی از تلاش او برای روایت فرهنگ زادگاهش هستند. در این گفتوگو، از ایدهپردازی تا نقش رسانه و ظرفیتهای فرهنگ بومی قزوین، با او همصحبت شدهایم.
شما در حوزههای مختلفی از جمله نمایشنامه، فیلمنامه، داستان و آثار رادیویی فعالیت کردهاید. چطور تصمیم میگیرید که یک ایده را در چه قالبی اجرا کنید؟
ایدهای که در ذهنم شکل میگیرد، ابتدا بسط و گسترش پیدا میکند و مدام ذهنم را درگیر میکند. تقریباً از همان ابتدا میدانم که این ایده قرار است به داستان، فیلمنامه یا نمایشنامه تبدیل شود. البته آثار موفق اقتباسی زیادی داریم که از داستان به فیلم یا از اثر نمایشی به دیگر قالبها منتقل شدهاند، اما این موضوع بحث جداگانهای است. در مورد آثار رادیویی، علاقه فراوانی به فرهنگ و تاریخ استان قزوین دارم و این دغدغه مهمی برای من است. به همین دلیل، چه نمایشهای رادیویی که نوشتم و چه مستندهایی که نوشتم و ساختم، همگی حول محور تاریخ و فرهنگ قزوین شکل گرفتهاند.
بخش زیادی از کارهای شما به زندگی و فرهنگ مردم قزوین پیوند دارد؛ این ارتباط برایتان بیشتر یک دغدغه شخصی است یا انتخاب هنری آگاهانه؟
همانطور که در پاسخ به سؤال اول اشاره کردم، علاقه من به آثار تاریخی و داشتههای استان قزوین بیپایان است. واقعاً برایم مهم است که آنچه داریم حفظ شود. قرار نیست نسل آینده فقط ساختمانهای سر به فلک کشیده را ببینند، بدون اینکه هیچ روح و هویتی در آن جریان داشته باشد. به همین دلیل، با این دغدغه و علاقه، آگاهانه تصمیم میگیرم بنویسم.
ادبیات بومی قزوین با وجود پیشینه تاریخی و فرهنگی غنی، کمتر در سطح ملی شناخته شده است؛ از دید شما دلیل این کمتوجهی چیست؟
هر بار که به سفر یا جشنوارهای رفتهام، با افتخار گفتهام که اهل قزوین هستم، چون این شهر و پیشینهاش برایم اهمیت فراوان دارد. اما نمیدانم چند نفر مثل من هستند که بتوانند با همین افتخار از شهرشان صحبت کنند. با وجود ریشههای غنی و مستحکم، گنجینههای ادبیات ما، چه شفاهی و چه مکتوب، اغلب منتشر نشدهاند.
موضوع فقط لهجه نیست؛ مسئلهای که بارها درباره آن صحبت کردهام این است که درست است لهجه قزوین باید حفظ شود، اما هرگز نباید در هیچ فیلم یا سریالی به سخره گرفته شود. وقتی پای معرفی و تلاش برای حفظ یک بنا به میان میآید، دیگر مسئلهای صرفاً استانی نیست، بلکه حفظ تاریخ و فرهنگ ما موضوعی ملی است. تولید محتوای جذاب چه در رادیو و تلویزیون، چه در آثار مکتوب و حتی فضای مجازی میتواند این کاستیها را جبران کند.
قزوین قصهها، شخصیتها و اصطلاحات محلی فراوانی دارد که کمتر مکتوب شدهاند؛ شما چه منابع یا روشهایی برای جمعآوری این مواد خام فرهنگی استفاده میکنید؟
من از همصحبتی با سالمندان و کسانی که خاطرههای زنده شهر را در حافظه خود دارند، بسیار لذت میبرم. وقتی پای حرفهای آنها مینشینم، دنیایی از تجربه برایم باز میشود. راههای رفته و نرفتهشان چراغ راه من است. از طرفی، خدا را شکر دوستان مطلع زیادی هم دارم و از طریق یک دوست یا کارشناس، با دیگر کارشناسان آشنا میشوم و این زنجیره را ادامه میدهم. در این مسیر، مهمترین عوامل، علاقه و صبر هستند.
به نظر شما نسل جدید نویسندگان قزوینی چقدر به هویت بومی خود پایبندند و چه چیزهایی باعث فاصله گرفتن آنها از این میراث میشود؟
این شهر پتانسیلهای زیادی برای روایت شدن دارد. اگر نسل جدید بداند که ما در شهری زندگی میکنیم که بزرگان و عزیزان بسیاری در هوایش نفس کشیدهاند، شاید بیشتر به فرهنگ بومی خود نزدیک شوند. هر یک از رسم و رسوم ما یک داستان مستقل است؛ از «پنجاه بهدر» که تقریباً همه نامش را شنیدهاند تا آیینهایی مانند «سمنوپزان» یا برداشت انگور، زغالاخته و فندق. در دل هر کدام از این رسوم، روایتی نهفته است که اگر بهخوبی پرداخته شود، حتماً مخاطب خود را پیدا میکند.
نسل جدید هم، بهدلیل زبان و ادبیات خاص خود، میتواند با این همه داستانی که در فرهنگ ما وجود دارد، ارتباط بگیرد و حتی مخاطبان بیشتری را جذب کند.
تجربه شما در بهکارگیری عناصر بومی در نمایشنامه یا فیلمنامه چیست و این کار چه تأثیری بر جذب مخاطب دارد؟
یکی از نمایشنامهنویسانی که بومی مینوشت، زندهیاد اکبر رادی بود؛ کسی که حتی اگر هرگز به شهرها و روستاهای شمال سفر نکرده باشید، با خواندن آثارش میتوانید آن فضا را در ذهن خود مجسم کنید. قزوین هم کم ندارد مکانهایی که بتوانند چنین موقعیتهایی را خلق کنند. وقتی «مجموعه فیلمنامه قصههای ببم» را مینوشتم، به فرهنگ بومی و داشتههایی فکر میکردم که در شهر ما وجود دارد اما از آنها غافل هستیم.
بدون شک، داستانهای بومی اگر بهخوبی نوشته شوند و پشتوانهای جدی از تحقیق و پژوهش داشته باشند، میتوانند نه تنها در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی مطرح شوند.
شما در صدا و سیمای قزوین هم فعال هستید؛ چقدر این رسانه را برای ثبت و ترویج ادبیات و فرهنگ بومی مؤثر میدانید؟
شکی نیست که صداوسیمای هر مرکز نقش مهمی در تحقق این هدف بزرگ ایفا میکند. این رسانه میتواند با تولید برنامههای پُرمحتوا، مخاطبان زیادی را جذب کند. رسالت سازمان نیز همین است؛ چه در رادیو و چه در تلویزیون، توجه ویژهای به «سند زیستبوم» وجود دارد.
ضمن تشکر از همراهی شما در پایان بگویید این روزها روی چه پروژهای کار میکنید که بهنوعی ادامهدهنده مسیر شما در روایت فرهنگ و ادبیات بومی قزوین باشد؟
در حال حاضر فعالیتهایم را با صداوسیمای مرکز استان قزوین ادامه میدهم. طرح یک نمایشنامه را در ذهن دارم که بهزودی نگارشش را آغاز میکنم. هرچند این اثر اقتباسی از یکی از آثار رادی است، اما کوشیدهام به آن نگاهی بومی داشته باشم.
∎