حادثه حمله به جلسه شورای عالی امنیت ملی، صرفنظر از ابعاد امنیتی و پیامدهای آن، بار دیگر اهمیت روایتگری رسمی و مسئولانه را آشکار ساخت. جامعه در چنین شرایطی بیش از هر چیز نیازمند آرامش و اطمینان خاطر است و این مهم تنها با ارائه اطلاعات روشن، دقیق و بهدور از ابهام حاصل میشود. هرگونه روایت متناقض یا جانبدارانه، به جای کمک به مدیریت افکار عمومی، به سردرگمی میافزاید و بیاعتمادی را تقویت میکند؛ وضعیتی که در نهایت بیش از خود حادثه میتواند تهدیدی برای انسجام ملی باشد.
در سنت فرهنگی و سیاسی ایران، روایتهای حماسی جایگاه ویژهای دارند. اما پرسش این است که آیا هر رخداد پیچیده و تلخ را میتوان در قالب حماسه بازگو کرد؟ آیا مصدومیت مقامات عالیرتبه در یک جلسه امنیتی میتواند بخشی از این سنت تلقی شود یا آنکه چنین روایتی بیشتر در خدمت اهداف تبلیغاتی و سیاسی قرار میگیرد؟ طرح این پرسشها نه به معنای تردید در اصل واقعه، بلکه از سر دغدغه نسبت به مسئولیتپذیری حاکمیت در برابر افکار عمومی است؛ افکاری که امروز به مدد ابزارهای نوین ارتباطی، بسیار سریعتر و دقیقتر از گذشته به تحلیل رویدادها میپردازند.
آنچه در این میان بیش از خود حادثه موجب نگرانی است، شیوه مواجهه نهادهای رسمی با ماجراست. روایتهایی که به جای روشنگری، بر ابهام میافزایند؛ به جای ایجاد همدلی و تقویت همگرایی، در حصار انحصارگرایی باقی میمانند؛ و به جای تقویت اعتماد اجتماعی، ناخواسته شکافهای تازهای را در جامعه پدید میآورند. در چنین شرایطی، تلاش برای هدایت ماجرا به مسیرهای تبلیغاتی، میتواند سرمایه اجتماعی نظام را آسیبپذیر کند.
از همین رو، ضروری است که روایتگری درباره رخدادهای حساس، به ویژه در شرایط جنگی و بحرانی، از مسیرهای غیررسمی و فردی انجام نشود. در وضعیت کنونی که کشور درگیر جنگی چندوجهی و پیچیده است، هر روایت شخصی یا بازخوانی شتابزده میتواند به دستمایه تبلیغاتی دشمن بدل شود و او را در ایجاد تردید، شکاف و بیاعتمادی یاری دهد. تجربههای گذشته نشان داده است که ناهماهنگی در بیان رویدادها، نه تنها موجب آرامش جامعه نمیشود، بلکه فضا را برای سوءاستفاده رسانههای معاند و عملیات روانی آنان فراهم میسازد.
از این منظر، مسئولیت خطیر روایتگری باید به نهادی مشخص، منسجم و مورد وثوق افکار عمومی سپرده شود. نهادی که هم درک دقیقی از شرایط امنیتی و رسانهای دارد و هم توانایی لازم برای اطلاعرسانی حرفهای، دقیق و بهموقع را دارا باشد. تنها از طریق ایجاد یک مرجع واحد و رسمی برای بیان وقایع «جنگ دوازدهروزه» میتوان از انتشار روایتهای پراکنده، متناقض و غیرمستند جلوگیری کرد. چنین رویکردی نه به معنای پنهانسازی واقعیت، بلکه اقدامی ضروری در جهت مدیریت درست افکار عمومی و صیانت از وحدت ملی است.
در شرایطی که دشمنان در پی بهرهبرداری از کوچکترین خلأ خبری و هرگونه اختلاف روایت هستند، عقلانیت سیاسی حکم میکند که روایتهای فردی، شتابزده یا احساسی از حوادث تا اطلاع ثانوی و روشن شدن ابعاد کامل ماجرا بازگو نشود. جامعه بیش از هر زمان دیگری نیازمند صدای واحد و روایتی روشن است؛ روایتی که نه بر پایه حدس و گمان، بلکه بر اساس واقعیت و مصالح ملی شکل گرفته باشد. تنها در این صورت است که میتوان اطمینان داشت که رخدادهای تلخ به فرصتی برای انسجام و همبستگی بدل شوند، نه بستری برای تضعیف اعتماد عمومی و بهرهبرداری دشمن.
ضرورت دارد که روایتگری درباره رخدادهای حساس، بهویژه در شرایط جنگی و بحرانی، از مسیرهای غیررسمی و فردی پرهیز شود. تجربههای تاریخی نشان دادهاند که در بزنگاههای خطیر، روایتهای شتابزده و شخصی، خوراک اصلی عملیات روانی دشمن را فراهم میآورند. در شرایطی که کشور با جنگی پیچیده و چندوجهی مواجه است، هر خبر، تصویر یا حتی جمله مبهم، میتواند به ابزاری برای القای بیثباتی و بیاعتمادی بدل شود. از همین رو، عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که روایتگری این قبیل حوادث در انحصار نهادی واحد، حرفهای و مورد وثوق افکار عمومی قرار گیرد. نهادی که هم بر شرایط امنیتی احاطه داشته باشد و هم توانایی اطلاعرسانی شفاف، دقیق و بهموقع را دارا باشد.
تشکیل یک مرجع رسمی و واحد برای روایت وقایع «جنگ دوازدهروزه» نه به معنای انکار یا پنهانسازی واقعیتها، بلکه اقدامی ضروری برای مدیریت صحیح افکار عمومی است. این نهاد میتواند با جمعآوری دادههای دقیق، پالایش اطلاعات و ارائه روایت جامع و یکپارچه، ضمن جلوگیری از انتشار روایتهای پراکنده و متناقض، اعتماد عمومی را نیز حفظ کند. همچنین چنین رویکردی مانع از آن خواهد شد که افراد یا جریانهای سیاسی از حوادث تلخ، برای مقاصد جناحی یا تبلیغاتی بهرهبرداری کنند.