یکی از مهمترین ظرفیتهای تاریخی و هویتی سینمای ایران، تنوع فرهنگی و قومی سرزمین ایران است؛ کشوری با زبانها، رسوم و سبکهای زندگی متکثر که هر یک بهعنوان «منبع معنا» میتوانند در روایت سینمایی به کار گرفته شوند. اما مسئله اصلی این است که این بازنمایی چگونه صورت بگیرد؛ مستقیم یا غیرمستقیم؟ نمادین یا واقعگرایانه؟ و مهمتر از همه، چگونه میتوان از واکنش منفی یا «پسزدگی مخاطب» جلوگیری کرد؟
از منظر جامعهشناسی فرهنگ، هرگونه بازنماییِ قومی و زبانی باید میان سه سطح تعادل ایجاد کند: اصالت فرهنگی، منطق دراماتیک روایت و انتظارات مخاطب. اگر سینما در بازنمایی اقوام، صرفاً رویکرد «تزئینی» یا «توریستی» در پیش بگیرد (یعنی عناصر فرهنگی را فقط برای رنگآمیزی سطحی وارد روایت کند)، این بازنمایی نهتنها عمق پیدا نمیکند بلکه ممکن است باعث نوعی فاصلهگذاری و بیگانگی شود. برای مثال، نمایش لباس محلی یا لهجه قومی بدون اینکه بخشی از منطق شخصیتپردازی باشد، عملاً کارکردی خنثی یا حتی کمدی خواهد داشت.
از نمایش «موزهای» تا درهمتنیدگی دراماتیک
سینمای امروز نیازمند آن است که عناصر قومی را از حالت «ابژه» خارج کند؛ یعنی آنها صرفاً اشیائی برای تماشا نباشند، بلکه درون درام حل شوند. به بیان دیگر، زبان، آداب، نحوه زیست و حتی معماری و نوع روابط اجتماعی باید بخشی از جهانسازی فیلم باشند؛ نه پیوست یا پیادهسازی یک بروشور فرهنگی.
این درهمتنیدگی زمانی بهوجود میآید که فرهنگ بهعنوان «منبع تضاد» یا موتورِ درام تعریف شود. مثلاً در یک فیلم میتوان مسئلهی چندزبانگی یا تفاوت سبکهای زندگی شهری/ روستایی را بهعنوان نیروی مؤثر در تصمیمگیری شخصیتها به کار گرفت، نه صرفاً بهعنوان پسزمینه زیباشناختی.
بازنمایی مستقیم یا غیرمستقیم؟
بیتردید هرگونه بازنماییِ مستقیم و بیواسطه از culture ممکن است خطر «کلیشهسازی» را به همراه داشته باشد. مخاطب امروز – چه در ایران و چه در جهان – نسبت به بازنماییهای سطحیِ قومی واکنش انتقادی دارد. بنابراین پیشنهاد میشود چنین موضوعاتی بیشتر بهصورت غیرمستقیم یا نمادین بیان شوند؛ یعنی بهجای اینکه فیلمساز در دیالوگها درباره «ارزشهای قوم فلان» سخن بگوید، بهتر است از طریق کنش و انتخابهای شخصیت این ارزشها را برجسته کند.
در این حالت مخاطب خود به معنا دست مییابد و همین فرایند مشارکت ذهنی باعث میشود که روایت پذیرفته و باورپذیر شود.
مخاطب و خطر پسزدگی
«پسزدگی» معمولاً زمانی رخ میدهد که مخاطب احساس کند فیلمساز قصد «موعظه» یا «بازاریابی فرهنگی» دارد. هرگاه نیتِ آموزشی در بازنمایی فرهنگ پررنگ شود، مخاطب ناخودآگاه فاصله میگیرد؛ زیرا گویی از جهان داستان بیرون رانده شده و در یک سخنرانی یا مستند تبلیغی قرار گرفته است. تنها راهحل این است که بازنمایی بهعنوان بخشی از روایت بماند، نه بهعنوان هدف روایی.
ضرورت پرهیز از همسانسازی فرهنگی
یکی از خطاهای رایج در برخی فیلمهای جریان اصلی این است که همه اقوام یا سبکهای زیست را با یک منطق اجتماعی واحد بازنمایی میکنند؛ گویی همه خردهفرهنگها باید بر اساس ارزشهای «مرکز» سنجیده شوند. این نگاه، نهتنها ساختار فرهنگ ایرانی را تقلیل میدهد، بلکه موجب حذف تدریجیِ پیچیدگی همان فرهنگ نیز میشود.
راهکار صحیح، بازنمایی چندصدایی (Polyphony) است. یعنی در یک متن سینمایی باید امکان شنیده شدن صداها و ارزشهای متفاوت وجود داشته باشد؛ نه اینکه فیلمساز صرفاً به یکی از آنها اعتبار ببخشد.
زبان و لهجه: از کلیشه تا کارکرد روایی
استفاده از زبان و لهجههای مختلف، در صورتی که با شخصیتپردازی پیوند عمیق داشته باشد، میتواند به یکی از ابزارهای اصلی برای ساخت هویت شخصیت تبدیل شود. اما اگر لهجه صرفاً برای ایجاد طنز یا فاصلهگذاری استفاده شود، نتیجه آن است که فرهنگِ پشت آن لهجه، به سوژه خندیدن تبدیل میشود. از منظر جامعهشناسی زبان، لهجه نه یک «ابراز حاشیهای»، بلکه یک «سرمایه فرهنگی» است که باید با احترام و دقت در میدان سینمایی به کار گرفته شود.
سبک زندگی و تحولات اجتماعی
در نهایت، بازنمایی سبک زندگی زمانی معتبر است که نسبتِ آن با ساختارهای کلانتر (اقتصاد، مهاجرت، سیاستگذاری شهری، فناوری، تغییرات نسلی) در فیلم دیده شود. برای مثال، نشان دادن نحوه استفاده از فناوری یا تغییرات در سبک تغذیه، اگر در دل یک روایت اجتماعی و خانوادگی قرار گیرند، به درک عمیقتری از تحولات فرهنگی منجر خواهند شد.
فرهنگ و زیست زنده
بازنمایی فرهنگ، زبانها و سبکهای زندگی ایرانی در سینما نه با اتکا به «بیانیههای مستقیم»، بلکه با درهمتنیدن این عناصر در بطن درام حاصل میشود. هر زمان که فیلمساز زبان، قومیت یا سبک زیستِ یک گروه را بهعنوان منبع معنا وارد جهان داستان کند، مخاطب نهتنها آن را میپذیرد، بلکه با آن همدلی و همراهی میکند. راز اصلی جلوگیری از پسزدگیِ مخاطب این است که فرهنگ را بهعنوان «زیستِ زنده» نشان دهیم، نه بهعنوان «سوژهای برای نمایش».
**منتقد سینما و پژوهشگر جامعهشناسی