هر جلد به یکی از امامان معصوم(ع) اختصاص دارد که در قالب داستان به زندگی و سیره آن امام معصوم(ع) پرداخته شده است. در ابتدای هر داستان یک حدیث آغازگر داستان است. در مقدمه این کتاب آمده است: «وقتی دلت میگیرد، وقتی که میبینی کوهی از مشکلات روی سرت ریخته و وقتی که احساس میکنی به بنبست رسیدهای و راهی برای شادی و آرامش نیست، میتوانی به این فکر کنی که یک نفر تو را دوست دارد. یک نفر که 14گل سرسبد دارد؛ 14گلی که نامشان، حرفشان و راهشان آرامشبخش است. این مجموعه هدیهای است از طرف این گلهای خوب خدا که حرفهایشان را باید چراغ دلمان کنیم».
انتشار چاپهای تازه این مجموعه بهانهای شد تا سراغ علی باباجانی، نویسنده این مجموعه و از چهرههای شناخته شده ادبیات کودک و نوجوان برویم. علی باباجانی نویسنده، شاعر، پژوهشگر، مدرس و منتقد ادبی بوده که در حوزه ادبیات مذهبی کودک آثار متعددی را منتشر کرده است.
این ایده که هر داستان با یک حدیث شروع شود چطور شکل گرفت؟
از معصومین(ع) احادیث زیادی به دست ما رسیده و ما هم به عنوان نویسندگان حوزه کودک و نوجوان باید تلاش کنیم احادیثی را که متناسب با سن و نیازهای بچههاست، به دستشان برسانیم. برای این کار، راهها و شیوههای مختلفی وجود دارد که بتوان این احادیث را به کودکان منتقل و با آنها ارتباط برقرار کرد. سادهترین روش همین است که حدیثی را بخوانیم و بنویسیم، اما من به این فکر افتادم که راهکار جدیدی پیدا کنم تا این احادیث به روش مؤثرتری به دست بچهها برسد. یکی از بهترین روشها را هم در قالب داستان و قصه دیدم؛ چون قصه همیشه مخاطبان زیادی دارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم این احادیث را در قالب داستان به گوش مخاطب برسانم.
انتخاب حدیثها به چه شکل بود؟ آیا معیار خاصی وجود داشت؟
بیشتر احادیث از قبل مشخص بود و ما برای همان احادیث داستان نوشتیم. نخستین کاری که انجام دادم این بود که احادیث را انتخاب کردم. قرار بود این کتاب در 14جلد و برای چهارده معصوم(ع) نوشته شود، اما الان فقط 6جلد آن آماده است و فعلاً ادامه کار متوقف شده. البته از نظر طرح جلد و تصویرگری هم نیاز به بازنگری وجود دارد.
تلاش کردم احادیثی را انتخاب کنم که متناسب با گروه سنی مورد نظر باشد؛ به همین دلیل به مؤسسه دارالحدیث در شهر قم مراجعه کردم و از میان هزاران حدیث، آنهایی را انتخاب کردم که هم مناسب بچهها باشد و هم قابل استفاده در قالب داستان. سپس بر اساس همین احادیث، داستانها را نوشتم.
در جامعه کنونی که شاید از نسخه فیزیکی کتابها استقبال نشود و مطالعهها به سمت خواندن فایلهای پیدیاف رفته، چه نوآوریهایی میتوان در این زمینه انجام داد؟
این کار البته مربوط به سالهایی است که گوشیها هنوز زیاد فراگیر نشده بود. اما در این دوره که فضای مجازی و استفاده از گوشیهای هوشمند فراگیر شده، من عقیده دارم نوشتن کتاب یک مرحله است و کارهای پس از نوشتن کتاب، مرحله دیگری. در حال حاضر هر کدام از داستانهایی که در این کتاب نوشته شده میتواند زمینهای برای تولید اندیشه و قصههای تصویری مثل کمیکاستریپ باشد که در فضای مجازی مورد استفاده قرار گیرد. یعنی اگر بر اساس این احادیث، محتوای تصویری تولید شود، از این طریق میتوان مخاطب را با کتاب هم آشنا کرد. البته مخاطبان متفاوت هستند؛ بعضیها با شنیدن اسم کتاب و علاقه شخصی به سراغش میروند، اما بعضی دیگر را باید با ترفندهای مختلف به سمت کتاب جذب کرد. مثلاً اگر از یکی از این قصهها، انیمیشن یا یک کار تصویری کوتاه تولید شود، میتواند برای مخاطب جذاب باشد. احادیث بسیار زیادی از معصومین(ع) به دست ما رسیده است، اما بعضی از این احادیث سنگین هستند. اگر حدیثی متناسب با سن مخاطب باشد که چه بهتر، اما اگر از نظر موضوع مناسب باشد ولی بیانش کمی سنگین باشد، میتوان آن را سادهسازی کرد. میتوان از میان یکسری روایت، یک یا چند جمله را انتخاب و متناسب با سن مخاطب ارائه کرد.
در امر داستاننویسی، بیان ماجراها به طور مستقیم مؤثرتر هستند یا غیرمستقیم؟
در حال حاضر تأثیرگذاری کارهای غیرمستقیم بیشتر است، اما باز هم بستگی به مخاطب دارد. ممکن است مخاطبی داشته باشیم که کلاً علاقهمند به کارهای مذهبی باشد و از این نوع آثار لذت ببرد. حتی در حالت عادی هم ممکن است بچههایی باشند که به مسجد علاقه داشته باشند و به آنجا بروند و هر جا هم که رنگ و بوی مسجد داشته باشد، بروند، چون خاطرات خوبی از آن فضا دارند.
چطور میتوانیم مخاطب کودک یا نوجوان را به خواندن این آثار علاقهمند کنیم؟
در ماه محرم، بچهها به خاطر جذابیتی که وجود دارد و این حرکت اجتماعی که شکل میگیرد، به سمت مسجد و حسینیه کشیده میشوند؛ چه نوجوانانی که مذهبی باشند و چه آنهایی که مذهبی نباشند، به این جریان جذب میشوند. در زمینه کتاب هم همین طور است. بعضی از مخاطبان دوست دارند کتاب مذهبی را به صورت مستقیم بخوانند و از ائمه اطهار(ع) چیزهایی یاد بگیرند، اما برای مخاطبان معمولی نیاز است هنرمندانهتر کار شود. مثلاً همین عنوان کتاب «یک نفر تو را دوست دارد» یک عنوان امروزی بوده که برای بچهها هم جذاب است و موجب میشود کنجکاو شوند که منظور چه کسی یا چه چیزی است و وقتی وارد متن میشوند، متوجه میشوند ماجرا از چه قرار است. در کل، در انجام این گونه کارها نویسنده باید طیف گستردهای از مخاطبان را در نظر بگیرد؛ نه فقط مخاطب ایرانی را. اگر نگاه جهانی باشد و اثر قابلیت ترجمه داشته باشد، نوع نوشتن هم تغییر میکند. یعنی نویسنده باید با خودش بگوید چیزی که مینویسم برای مخاطبی در آن سوی دنیاست و اگر به چنین نگاهی برسد، میتواند مطالبی بنویسد که فراگیرتر و تأثیرگذارتر باشد.
برای نوشتن این مجموعه چه مشکلات یا چالشهایی داشتید؟
یکی از مشکلاتی که در این زمینه داریم، این است که بعضیها اصرار دارند همه احادیث استفاده شوند، در حالی که میتوان گلچین کرد و از میان روایتها، بهترین و مناسبترین را انتخاب کرد. مثلاً از یک صفحه قرآن، میتوان یک آیه را که برای سن کودک و نوجوان مناسبتر است، انتخاب کرد و بر اساس آن کار را انجام داد. این کارها قابل انجام است و نتیجه بهتری هم دارد.
اما مهمترین چالش در انجام چنین آثاری رعایت امانت است، یعنی یکی از سختیهای کار همین است که صحبتهایی که از ائمه(ع) یا معصومین(ع) نقل میشود، باید با دقت و امانت بیان شود. بعضی از نقلقولها و گفتارها را باید دقیق و عینی بیاوریم و نباید حرفی را به معصومین(ع) نسبت دهیم که نگفتهاند. چالش دیگر هم دقت در روایتگری است، چون دیدهام برخی افراد از نظر مکان و زمان، دقت لازم را ندارند و به منابع اصلی مراجعه نمیکنند و صرفاً از دیگر نویسندگان و آثار کپی میکنند.
مهمترین دغدغه یک نویسنده در خلق و نگارش آثار مذهبی چیست؟
نویسندهای که میخواهد اثر مذهبی بنویسد، باید حتماً به منابع اولیه رجوع کند. بعضیها هستند که یک کتاب از یک نویسنده برایشان جذاب بوده و همان را مبنا قرار میدهند و بر اساس همان هم داستانهایی مینویسند، یا حتی سوژههایی که انتخاب میکنند را با یک جستوجوی ساده در اینترنت پیدا میکنند و شاید برایشان جذاب باشد، اما اینکه آن منبع چقدر اصیل و درست باشد، بستگی به خود نویسنده دارد و باید دغدغه خود او باشد.
من شخصاً این دغدغه را دارم و همیشه تلاش میکنم اگر چیزی پیدا میکنم، چه داستان و چه حدیث، حتماً به منابع اولیه آن برگردم و ببینم واقعاً چنین چیزی وجود داشته یا نه، چون برخی روایتها و داستانها هستند که در منابع مختلف، برای چند امام یا معصوم تکرار شدهاند و باید با دقت بررسی شوند.
با توجه به اینکه نسل جدید، هیچ ماجرایی را بدون استدلال نمیپذیرد چطور میتوانیم معجزات قرآنی و مذهبی را برای مخاطب امروزی بیان کنیم؟
بعضی از معجزات از طریق منابع علمی ثابت شدهاند و حتی ممکن است خود دانشمندان آنها را کشف کرده باشند. باید بر اساس حکایتها و روایتها استدلال کنیم و برای نسل امروز که نسلی منطقی و پرسشگر است، دلایل قوی ارائه دهیم. باید روایتهای مهم را به آنها منتقل کنیم، چون معجزات تنها بخشی از ماجرا هستند و همه داستان را در بر نمیگیرند. آن هم برای زمان خودشان معجزه محسوب میشدند، چون در آن دورهها ناآگاهیهایی وجود داشته که آن معجزات برای مردم آن زمان جذاب بوده، اما حالا برای ما عادی و معمولی به نظر میرسد.
مثلاً در قرآن آیهای داریم که فرمانده مورچهها به دیگر مورچهها میگوید: «به لانههایتان بروید تا زیر دست و پای سلیمان و سپاهش شکسته نشوید». امروزه دانشمندان تحقیق کردهاند و مشخص شده جنس بدن مورچهها از نوعی کریستال است که واقعاً میتواند شکسته شود. وقتی این استدلال علمی را به بچهها بگوییم، برایشان قابل قبولتر میشود و آن دقت و ظرافت در قرآن برایشان معنا پیدا میکند. اما در مواردی هم ممکن است معجزهای برای مخاطب امروزی به راحتی پذیرفته نشود؛ در این مواقع، اگر دلیل محکمی وجود داشته باشد، باید ارائه داد تا پرسش مخاطب برطرف شود. خیلی از اتفاقهایی که در روایتها ذکر میشود، در ظاهر عجیب است، چون دلیل و پشتصحنه آن بیان نشده و همین موجب تعجب میشود.
مثلاً من اخیراً در حال نوشتن داستانهایی درباره امام حسن عسکری(ع) بودم. در این داستانها گفته میشود امام(ع) در حالی که همیشه در محاصره و زندان بود، نامههایشان را به مردم میرسانده است. مخاطب هم وقتی این داستان را میخواند، پیش خودش میگوید این دیگر معجزه بوده، چون چطور وقتی در زندان بوده باز هم نامهها را رسانده است. خود من هم در ابتدا این پرسش را داشتم، اما کمی بیشتر که تحقیق کردم، دیدم یکسری افراد بودهاند که در قالبهای مختلف مثلاً به بهانه آوردن روغن یا وسایل دیگر، امام(ع) را ملاقات و نامهها را از این طریق جابهجا میکردند، یعنی اصلاً مسئلهای خارقالعاده نبوده، بلکه اتفاقاً کارهای امام(ع) عقلانی بوده و با منطق جور درمیآمده است.
حتی در همین اتفاقهای اخیر که جنگی رخ داد، میگفتند رهبری از قبل میدانستهاند؛ اما در واقع ایشان مجموعهای از دادهها و اطلاعات از منابع مختلف داشتهاند و بر اساس آنها پیشبینی کردهاند، نه اینکه معجزهای رخ داده باشد. ائمه(ع) هم همین طور بودند. آنها با اطلاعات روز آشنا بودند و دادههای دقیقی داشتند و بر اساس همان تصمیم میگرفتند. اما در روایتها، این بعد عقلانی و تحلیلگرانه از زندگی ائمه(ع) به ما نشان داده نمیشود و فقط جنبه معجزهآمیز ماجرا مطرح میشود؛ در حالی که بخش بزرگی از آن به آگاهی و خرد خود آن بزرگواران بازمیگردد، نه به معجزههای ناگهانی. خیلی از این تصورات هم به کمآگاهی جامعه و پنهان ماندن پشت صحنههای ماجرا مربوط میشود.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
آخرین کتابی که تمام کردم درباره زندگی امام حسن عسکری(ع) است که حاوی 40روایت از زندگی ایشان بوده و آن را برای گروه سنی نوجوان نوشتهام. حکایتهایی در این کتاب آمده که ممکن است خیلیها آنها را نشنیده باشند. الان هم مشغول نوشتن کتابی درباره زندگی امام صادق(ع) هستم به نام «شاهد ایرانی ماجرا».