به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» شهاب اسفندیاری/// یک زمانی بسیار شایع شده بود افرادی که میخواستند اظهار فضل کنند میگفتند «باید گفتمان کنیم». از نشانههای دانش و به روز بودن محسوب میشد! حالا رایج شده میگویند «باید تغییر پارادایم بدهیم». کأنه پارادایم دندهی خودرویی است که به ارادهی شخصی میتواند عوض شود. بزرگواران! آن چه که دنبالش هستید را صریح بگویید. طامات نبافید. تنِ توماس کوهن را هم در گور نلرزانید. تغییر پارادایم شرایط و مقدمات فراوان دارد که برخی از آنها اصلا از ارادهی افراد خارج است.
بزرگواری اخیراً مقالهای در جریدهی فرنگی دیپلماتیک نوشته و در پایان گفتهاند:
«انتخاب پیش روی ایران، منطقه و قدرتهای جهانی واضح است: ادامه گذشته فاجعهبار، یا شجاعت برای ساختن آیندهای مشترک. زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است.» یعنی ایشان فیالجمله کل عالم را به «تغییر پارادایم» امر فرمودهاند!
حالا فرض کنیم که «تغییر پارادایم» امر دستوری و تجویزی باشد، سؤالی که پیش میآید این است که راقم آن سطور خود را بر کدامین سکو و در کدامین جایگاه (Standpoint) فرض میکند که میتواند همزمان برای «ایران»، «منطقه» و «قدرتهای جهانی» یک نسخهی واحد تجویز بفرماید؟
قاب قوسین او ادنی؟
صحنه بسیار روشن است: طرف مقابل آمده وسط مذاکره کشور شما را بمباران کرده. مردم شما، دانشمندان شما، فرماندهان شما را به خاک و خون کشیده است. خواستهی خود را هم صریح و واضح گفته: «تسلیم بیقید و شرط». حالا شما در جواب او میگویید «عزیزم! بیا با هم برویم یک پارادایم شیفت بدهیم»؟! خودتان از این سخنان به خنده نمیافتید؟ ما اکثر العبر و اقل الاعتبار.
سالها مملکت به بهانهی «رفع نگرانی غربیها» معطل شد. سالها اقتصاد کشور به امید سرمایهگذاری غربیها تعطیل شد. آخر مشخص شد که مسئله آنها اصلا هستهای نیست. مسئلهی آنها ایران است. با ایران مستقل و قوی مشکل دارند. تغییر رژیم مطلوب آنها یعنی حذف ایران قوی و مستقل. مدعیان «تغییر پارادایم» توضیح دهند که طرح آنها آیا نتیجهای جز این دارد؟
این سخنان را لطفا به معنی نفی دیپلماسی مصادره نکنید. از قضا نظریهپردازان جنگ هم گفتهاند که «جنگ همان دیپلماسی است. فقط با ابزار متفاوت». لذا فاتحان جنگهای تاریخ هم، برای تثبیت دستاوردها و ترسیم مرزها و معادلات جدید قدرت پس از پیروزی، «با دست پر» با طرف شکست خورده مذاکره کردهاند.
طبعاً کسانی که معتقدند ایران از جنگ ۱۲ روزه سربلند بیرون آمده مخالف دیپلماسی برای تثبیت دستاوردهای این پیروزی نیستند. مشکل این است که عدهای با فرض غلطِ «شکست در جنگ»، و با فرض ِ غلط اندر غلطِ «نادرست بودن سیاستهای هستهای و منطقهای» پیشاپیش پرچم تسلیم را بالا برده و میخواهند ایران سرافکنده و ذلیل وارد مذاکره شود. همانگونه که سال ۱۳۹۲ در تبلیغات انتخابات چنان روایتی پر عجز و لابه از فلاکت اوضاع مملکت ارائه کردند و آنگاه از موضع ضعف و خفت وارد مذاکره شدند و آن کلاه گشاد بر سرشان رفت.
اکنون که ملتهای آزادهی جهان پیروزی ایران در جنگ با دو قدرت اتمی را میستایند، برخی که گویی بر ناصیهشان باختگرایی و تسلیمطلبی نوشته شده، دوباره مشغول برشمردن «سیاستهای اشتباه گذشته» ایران شدهاند. اشتباهی هم اگر بوده کوتاهی دولتها در حمایت از جبههی مقاومت بوده. اشتباهی اگر بوده کوتاهی دولتها در حمایت از توسعهی صنعت موشکی بوده. اشتباهی اگر بوده خون به دل حاج قاسمها و حاجیزادهها کردن بوده. اشتباه تعطیلی آزمایشهای موشکی و برنامه فضایی و خانهنشین و آوارهکردن دانشمندان بوده. اشتباه دست و دل بازی در ارائهی اطلاعات هستهای و اطلاعات دانشمندان عزیز ما به آژانس انرژی اتمی بوده.
لذا اگر تغییر پارادایمی هم ممکن و ضروری باشد، عبور از آن پارادایم استعماری لازم است که سرمنشاء این اشتباهات مهلک و خطاهای راهبردی شد. اگر توبهای لازم باشد، توبهی اشخاصی لازم است که با تحلیلهای فریبندهی مشاورانی از اندیشکدههای غربی و مغزهای استعمارزده ایران را در موضع ضعف و آسیب قرار دادند.
تأسفآور و البته مضحک است که متهمان اصلی در این مقوله امروز در مقام مدعی و طلبکار و حتی منجی ظاهر شوند. کل اگر طبیب بودی سر دولت خود دوا نمودی. اگر با ابراز ضعف و تواضع در برابر «کدخدا» قرار بود چیزی عاید شود که همان زمان شده بود.
ضعف الطالب و المطلوب.