شناسهٔ خبر: 74430453 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گفت‌وگو با محمدحسن حامدی به مناسبت سالروز درگذشت کمال‌الملک؛

کمال‌الملک میان رئالیسم غربی و هویت ایرانی پلی ایجاد کرد

مولف کتاب «مکتب کمال الملک» مطرح کرد: بی‌شک دوران مظفرالدین‌شاه یکی از سخت‌ترین برهه‌های زندگی کمال‌الملک بود. وقتی که شاه از او درخواست کشیدن صور قبیحه نمود؛ اما او قاطعانه مخالفت کرد. مخالفتی که ساده نبود و به‌نوعی رویارویی با قدرت محسوب می‌شد. نقل است که کمال‌الملک حتی برای گریز از اجبار در کشیدن چنین تصاویری، خود را به حالت سکته‌زدگی انداخت تا شاه دست از اصرار بردارد. مقاومتی که برای هنرمند هزینه سنگینی داشت و در نهایت به مهاجرتش از دربار انجامید.

صاحب‌خبر -

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی؛ نام کمال‌الملک، در تاریخ هنر ایران، نه فقط یادآور تابلوی «تالار آیینه» و پرتره‌های درخشان قاجاری است، بلکه نشانی است از ایستادگی یک هنرمند در برابر قدرت است. نقاشی که حاضر شد تبعید، رنج و حتی سکوت قلم‌مو را بپذیرد اما شأن هنر را به پای خواهش شاهان نفروشد. محمدحسن حامدی نویسنده و پژوهشگر تاریخ هنر و مولف کتاب «مکتب کمال الملک» به مناسبت هشتاد و پنجیمن سالروز درگذشت این هنرمند بزرگ، در گفت‌وگوی پیش‌رو، پرده‌های کمتر دیده‌شده‌ای از زندگی استاد را ورق می‌زند؛ از تعامل کمال‌الملک در برابر مظفرالدین شاه تا روزهای کشاورزی در حسین‌آباد نیشابور، از رویای تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه تا تصویر غیرمستند او در فیلم علی حاتمی. روایت‌هایی که نشان می‌دهد کمال‌الملک نه فقط یک نقاش بزرگ، که یک انسانِ اندیشمند و مقاوم بود؛ انسانی که هنر را رسالت می‌دانست، نه حرفه‌ای در خدمت قدرت.

کمال الملک؛ آغازگر یا ادامه دهنده رئالیسم غربی؟

پیش از کمال‌الملک هم گرایش به رئالیسم اروپایی در ایران وجود داشت. با این حال چرا بسیاری معتقدند که او آغازگر واقعی رئالیسم در ایران بود؟

درست است. پیش از کمال‌الملک، استادانی چون مزین‌الدوله که در اروپا تحصیل کرده بودند، آموزه‌های رئالیسم را به ایران آوردند و در دارالفنون تدریس کردند. خود محمد غفاری (کمال‌الملک) نیز از شاگردان مزین‌الدوله بود. اما تفاوت کمال‌الملک در این بود که توانایی شگرفی در دیدن و بازنمایی اشیاء و چهره‌ها داشت. او توانست با همان تکنیکی که از استادش آموخته بود فضایی کاملاً واقع‌گرایانه بیافریند که از همه هم‌عصرانش پیشی گرفت. به همین دلیل می‌توان گفت با کمال‌الملک، رئالیسم نه فقط وارد ایران شد بلکه در معنای واقعی کلمه در فضای هنری ما تجلی یافت و از سوی مردم نیز پذیرفته شد.

آیا کمال‌الملک تنها منتقل‌کننده تکنیک غربی بود یا توانست رئالیسم را با هویت ایرانی تلفیق کند؟

واقعیت این است که آثار کمال‌الملک ریشه در فرهنگ و زندگی ایرانی داشت. بسیاری از سوژه‌های او قصه‌ها و تیپ‌های ایرانی بودند؛ مثل فالگیر بغدادی یا تصویر نوازندگان محلی. حتی در قلم و نگاه او می‌توان وابستگی به سنت‌های تصویری ایران را حس کرد. بنابراین نمی‌توان گفت صرفاً یک مقلد یا منتقل‌کننده تکنیک بود، بلکه توانست میان رئالیسم غربی و هویت ایرانی پلی ایجاد کند.

مهم‌ترین شاگردان کمال‌الملک چه کسانی بودند و چه جریانی در هنر ایران ایجاد کردند؟

از مهم‌ترین شاگردان او می‌توان به استاد علی‌محمد حیدریان اشاره کرد که بعدها در کسوت استادی در دانشکده هنرهای زیبا به تدریس پرداخت. شاگردان حیدریان فهرست بلندبالایی از نام‌های مهم هنر ایران را در برمی‌گیرد؛ از جمله سهراب سپهری، منوچهر یکتایی، محمد احصایی و محمدابراهیم جعفری. خود حیدریان نیز توانست فضای رئالیسم را توسعه دهد و حتی در برخی جنبه‌ها از استادش فراتر رود. علاوه بر او، ابوالحسن خان صدیقی پدر مجسمه‌سازی معاصر ایران و اسماعیل آشتیانی نیز از شاگردان برجسته کمال‌الملک بودند که نقش مهمی در ادامه فعالیت مدرسه صنایع مستظرفه داشتند. در واقع، تأثیر کمال‌الملک از طریق شاگردانش در چند نسل از هنر ایران ادامه یافت و به مرورگسترده‌تر شد.

مناقشه اثر تکنیکال و روح هنرمندانه

اگر بخواهیم نقاشی واقع‌گرای امروز را با رئالیسم کمال‌الملک مقایسه کنیم، چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی میان این دو وجود دارد؟

به نظرم نقاشی‌های کمال‌الملک واجد نوعی روح هنری هستند. امروز هم نقاشان واقع‌گرا داریم که به لحاظ تکنیک توانسته‌اند فضاهای مشابهی بیافرینند، اما وقتی آثارشان را در کنار تابلوهای کمال‌الملک قرار می‌دهیم، احساس می‌کنیم وزن و اعتبار آثار او بسیار بیشتر است. کمال‌الملک صرفاً یک نقاش نبود؛ او یک آرتیست کامل بود و منش هنرمندانه در تمام وجوه زندگی و حتی در تدریسش جریان داشت. در حالی که در رئالیسم امروز بیشتر تکنیک جلوه می‌کند و آن روح یا ذهنیت هنرمندانه کمتر دیده می‌شود.

پس معتقدید حضور روح اثر در کارهای کمال‌الملک پررنگ‌تر است؟

بله، ذهنیت هنرمندانه و شخصیت کمال‌الملک در آثارش جاری است و همین است که به تابلوهای او وزن و اصالت می‌بخشد.

اگر نقش آموزش هنر در ایران را در دوره‌ی کمال‌الملک و مدرسه صنایع مستظرفه با شرایط امروز مقایسه کنیم، چه تصویری به دست می‌آید؟

واقعیت این است که جریان آموزش هنر امروز ایران همچنان ریشه در همان مدرسه کمال‌الملک دارد. او بنایی را بنیان نهاد که بعدها شاگردانش با تأسیس دانشکده هنرهای زیبا ادامه دادند. البته از دوران پهلوی دوم به بعد فضای هنری ایران به سمت مدرنیسم گرایش پیدا کرد و حتی بسیاری از شاگردان هنرهای زیبا در مخالفت با استادان خود که همان شاگردان کمال‌الملک بودند به مسیر دیگری رفتند. بنابراین آموزش هنر در ایران تغییر مسیر داد. تدریس کمال‌الملک مزایا و معایب خاص خود را داشت؛ او آغازگر یک راه بود. امروز اما بیش از یک قرن از آن زمان گذشته و فضای آموزش هنری متحول شده است. اگر آن روزها کمال‌الملک برای جذب شاگرد تلاش می‌کرد، امروز تعداد دانشکده‌های هنری در ایران آن‌قدر زیاد است که ما جزو کشورهای هستیم که دارای بالاترین ظرفیت آموزش هنر در جهان محسوب می‌شویم.

کمال‌الملک میان رئالیسم غربی و هویت ایرانی پلی ایجاد کرد

از زندگینامه نویسی اشباع شده‌ایم

شما کتابی با عنوان «مکتب کمال‌الملک» منتشر کرده‌اید. درباره رویکرد و محتوای این اثر توضیح دهید.

این کتاب نخستین‌بار همزمان با تأسیس «موزه مکتب کمال‌الملک» منتشر شد؛ موزه‌ای که من خود از بنیان‌گذارانش بودم. هدف آن بود که اثری مرجع برای معرفی استاد و شاگردانش در دسترس قرار گیرد. در این کتاب، برای هر یک از هنرمندان وابسته به مکتب کمال‌الملک یک اثر شاخص انتخاب شده و به همراه آن مروری بر زندگی‌نامه و مسیر هنری او آمده است. در واقع تلاش من این بود که تصویری کلی و البته مستند از شبکه شاگردان و دنباله‌روان این مکتب ارائه کنم؛ کسانی که بعدها هر کدام نقشی مهم در نقاشی و آموزش هنر ایران ایفا کردند.

این کتاب در شمارگان محدودی چاپ شد و همان دوره نیز به پایان رسید و تاکنون تجدید چاپ نشده است. البته بعدها خود من کتابی با عنوان «جستارهایی در تاریخ هنر» نوشتم که بخشی عمده از آن به بررسی کمال‌الملک و شاگردانش اختصاص دارد؛ به‌گمان من در حوزه زندگی‌نامه‌نویسی هنرمندان، از یک زمان به بعد به نقطه اشباع رسیده‌ایم؛ یعنی بیشتر منابع و روایت‌های تاریخی گفته شده و تکرار آنها ارزش افزوده‌ای به پژوهش نمی‌دهد. بنابراین پژوهشگران امروز بیشتر به سمت تحلیل‌های نظری، تاریخ‌نگاری تطبیقی و بررسی تأثیرات اجتماعی و آموزشی مکتب کمال‌الملک حرکت می‌کنند. به بیان دیگر، فاز نخست پژوهش‌ها که مبتنی بر جمع‌آوری اطلاعات زیستی و آثار بود، سال‌ها پیش تکمیل شد. اکنون نیاز به مطالعات تحلیلی است؛ مانند بررسی رئالیسم کمال‌الملک در نسبت با سنت‌های تصویری ایرانی، یا تحلیل تطبیقی آن با رئالیسم اروپایی در سده‌ی نوزدهم. چنین رویکردهایی می‌تواند خواننده امروز را به درک تازه‌ای از جایگاه او در تاریخ هنر ایران و حتی تاریخ هنر جهانی برساند.

معمولاً در زندگی هر هنرمندی لحظه‌ای وجود دارد که او باید با سخت‌ترین مانع پیش رویش مواجه شود. با توجه به تسلط شما بر زندگی‌نامه کمال‌الملک، چنین لحظه‌ای برای او چه زمانی رقم خورد؟

در دوران ناصرالدین‌شاه، کمال‌الملک از مقبولیت دربار برخوردار بود و زندگی نسبتاً آرام و باثباتی داشت. اما با قتل ناصرالدین‌شاه و روی کار آمدن مظفرالدین‌شاه، شرایط تغییر کرد. مظفرالدین‌شاه به‌دلیل ضعف مدیریتی و بی‌کفایتی، گاهی خواسته‌هایی غیرمعمول از اطرافیان و هنرمندان مطرح می‌کرد. در یکی از این موارد، او از کمال‌الملک خواست صور قبیحه برایش نقاشی کند؛ درخواستی که استاد به شدت از آن امتناع کرد. برای آن‌که این مخالفت مستقیم موجب خشم شاه و در نتیجه تهدید موقعیتش نشود، کمال‌الملک تمهید خاصی اندیشید: وانمود کرد دچار سکته و فلج شده است. حتی به‌گونه‌ای رفتار می‌کرد که دست و پایش بر زمین کشیده می‌شد تا باورپذیر به نظر برسد. پس از مدتی ایران را ترک کرد و حدود دو سال در عتبات عالیات و کربلا اقامت گزید. بعد از مرگ مظفرالدین‌شاه به ایران بازگشت و در آن زمان آشکار شد که او سالم است. وقتی از او پرسیدند چگونه کسی که فلج شده بود ناگهان سلامتی خود را بازیافته، پاسخ داد: «شاه از من چیزهایی خواست که نمی‌خواستم بکشم. برای حفظ شأن قلم و حیثیت هنرمندی‌ام چنین کردم».

رفتاری که نوعی زیرکی برای پاسداری از هنر است...

بله! کمال‌الملک با این تمهید، هم جان و موقعیت اجتماعی‌اش را حفظ کرد و هم اجازه نداد شأن هنر و قلمش لکه‌دار شود. در واقع با پذیرش تبعید موقت و دوری از وطن، استقلال هنری خود را پاس داشت و از حماقت‌ها و خواسته‌های غیرمعقول مظفرالدین‌شاه گریخت. این بخش از زندگی او نشان می‌دهد که کمال‌الملک نه فقط یک نقاش برجسته، بلکه شخصیتی باهوش و دارای عزت‌نفس هنرمندانه بود.

کمال‌الملک میان رئالیسم غربی و هویت ایرانی پلی ایجاد کرد

خلق شاهکار «تالار آیینه»

نقطه اوج موفقیت کمال‌الملک را در چه دوره‌ای می‌توان جست‌وجو کرد؟

بی‌تردید دوران ناصرالدین‌شاه اوج درخشش کمال‌الملک بود. در همین دوره است که شاه بیشترین احترام را برای هنر قائل می‌شود و استاد مهم‌ترین اثر خود، تالار آیینه، را خلق می‌کند؛ اثری که اجرای آن نزدیک به پنج سال به طول انجامید و نشان داد او نه فقط یک نقاش درباری، بلکه هنرمندی با پشتکار و نگاهی خلاقانه است. روایت‌ها حکایت از آن دارند که ناصرالدین‌شاه به تابلوهای کمال‌الملک بهای زیادی می‌داد، به‌گونه‌ای که خود هنرمند گفته است: «پادشاه در برابر تابلوها مبلغی می‌پرداخت و در عین حال تأکید می‌کرد این بها، شأن واقعی کار شما نیست؛ من مشتری دائمی‌ام و باید با من ارزان‌تر حساب کنید.» این احترام و توجه شاه، جایگاه اجتماعی و هنری کمال‌الملک را در اوج نگاه داشت.

اما با گذر زمان، اوضاع تغییر کرد. کمال‌الملک با اشتیاق بسیار «مدرسه صنایع مستظرفه» را بنیان نهاد و حدود شانزده سال با تمام توان آن را اداره کرد. اما در دوران پهلوی اول، با تغییر ساختار آموزش و پرورش و اعمال سخت‌گیری‌های تازه، کمال‌الملک احساس کرد شأن هنر در حال تقلیل یافتن است. همین فشارها سبب شد او تصمیمی دشوار بگیرد؛ کناره‌گیری از مرکزیت فرهنگی و مهاجرت به نیشابور. در نیشابور، او عملاً نقاشی را کنار گذاشت و بیشتر عمر پایانی خود را در روستای حسین‌آباد با امور کشاورزی گذراند. البته نمی‌توان گفت که در این دوره کمال الملک شخصاً به بیل‌زدن و کار بر زمین نیز می‌پرداخت تا معاش کند، چرا که به سبب سمت‌های پیشین خود، مانند معاونت وزارت معارف و ریاست صنایع مستظرفه، مستمری‌ای از دولت دریافت می‌کرد، اما ترجیح داد زندگی ساده و روستایی را بر ادامه حضور در فضای رسمی ترجیح دهد. این انتخاب، اگرچه پایان کار هنری‌اش بود، اما نشان‌دهنده نوعی استقلال روحی و سرسختی در برابر فشارهای سیاسی و اداری نیز هست.

کمال‌الملک در سینما

فیلم کمال‌الملک ساخته علی حاتمی با بازی جمشید مشایخی، چقدر توانسته تصویری نزدیک به واقعیت این هنرمند ارائه کند؟

این فیلم بیش از آنکه یک روایت مستند از زندگی کمال‌الملک باشد، بازتابی از نگاه و جهان شخصی علی حاتمی است. در واقع، حاتمی کوشیده با زبان و زیبایی‌شناسی خاص خودش قصه‌ای از استاد روایت کند. اما باید اذعان کرد که ذهنیت شاعرانه و ادبیات ویژه حاتمی بر فیلم سیطره دارد و همین امر فاصله‌ای میان اثر سینمایی و واقعیت تاریخی ایجاد کرده است. به‌عنوان نمونه، زبان دیالوگ‌ها اغلب با فضای قاجار همخوانی ندارد و بیشتر به ادبیات خود حاتمی شباهت دارد. افزون بر این، برخی روایت‌های فیلم با واقعیت تاریخی سازگار نیستند. برای مثال، صحنه‌ای که رضا شاه با خشونت به استاد سخن می‌گوید («از حلقومت می‌کشم بیرون») هرگز واقعیت نداشته است. برعکس، شواهد نشان می‌دهد رضا شاه احترام زیادی برای کمال‌الملک قائل بود، چند بار به دیدار او رفت، از مدرسه صنایع مستظرفه حمایت کرد و حتی سفارش پرتره‌ی فرزندش محمدرضا پهلوی را به استاد سپرد. به همین دلیل می‌توان گفت فیلم «کمال‌الملک» بیش از آنکه یک سند تاریخی باشد، یک اثر هنری با رویکرد شاعرانه و البته متأثر از فضای سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب است. در نتیجه، اگرچه توانسته نام کمال‌الملک را در حافظه عمومی پررنگ کند، اما برای شناخت دقیق زندگی و شخصیت استاد باید به منابع تاریخی و پژوهشی رجوع کرد.