بفهمید که آمریکا شما را نمیخواهد
روزنامه جوان نوشت:
ابواب جمعی دولت چهاردهم و دولت اسبق دوباره به امریکا دخیل بستند. جواد ظریف گفته تهران و واشینگتن «پیمان عدمتعرض» امضا کنند. جعفر قائمپناه نیز قبلاً گفته بود برای اینکه دوباره جنگ نشود، برویم با امریکا مذاکره کنیم! مسئله اینجاست که آقایان از حداقل فهم اینکه فعلاً امریکا نمیخواهد با ما مذاکره کند، برخوردار نیستند. قضیه همان خواستگاری است که گفته بود نصف خواستن که ما خواستگاریم حل است و حالا مانده نصف دیگر که آنها هم ما را بخواهند! امریکا شما را نمیخواهد، از همان دو دهه پیش که مذاکرات را شروع کردید، دقیقاً همین راهبرد را داشت و شما نفهمیدید. کار به جایی رسیده که عارف نیز میگوید ما میخواهیم با امریکا حتی مستقیم مذاکره کنیم، اما او خودش را به خواب زده!
در هنگامه شرایط نه جنگ و نه صلح میان امریکا و رژیم صهیونیستی از یک سو و جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر که پس از جنگ تحمیلی این دو دشمن دیرینه حکمفرما شده است، برای جریانی در داخل، گویی در بر همان پاشنه انفعال و دیپلماسی التماسی میچرخد، بیآنکه توجه کنند جمهوری اسلامی ایران به واسطه منطق قوی، هیچ گاه میز مذاکره را ترک نکرده بلکه این طرف مقابل بوده که به تعبیر عباس عراقچی، در میانه مذاکرات عمان، با حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران عملاً مذاکره و دیپلماسی را به توپ بست.
محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه پیشین، اما در یادداشتی و در حالی که تجربه تلخ برجام را در کارنامه دارد که امریکا به همه تعهدات بینالمللی پشت پا زد و از آن خارج شد، حالا میخواهد که تهران و واشینگتن «پیمان عدم تعرض» امضا کنند! او توصیه میکند که «تحول پارادایمیک» انجام شود (بدون حتی فهم درست مفهوم پارادایم!)، اما میخواهد فقط یک مثنوی هفتادمن کاغذ ادبیات سیاسی ملتمسانه و تحقیرآمیز و بدون پشتوانه عقلانی از خود در تاریخ ایران به جا بگذارد.
در سپهر سیاسی کشور چند روزی است که عبارت «تغییر پارادیم» به یک پرستیژ تبدیل شده. به قول سرمقالهنویس روزنامه جوان «گویی هرکسی پشت این واژه، سنگر متفاوتی گرفته است. ظاهراً بهنظر میرسد برخی با این واژه دنبال تغییرات جزئی و برخی دنبال تغییر نظام هستند. برای آنان که دنبال تغییرات اساسی هستند، گفتن «تغییر پارادایم» از بیان صریحی مثل «تغییر نظام» کمخطرتر است، چون ابهام دارد و میتوان آن را انکار کرد. جذابیت آکادمیک این واژه نیز به منتقدان اجازه میدهد حرفهایشان را علمی و غیرشخصی جلوه دهند (و این بهنظرم بسیار برای آنان مهم است). بخشهای رادیکال این جریان وقتی از «تغییر پارادایم» حرف میزنند، اما همزمان از «حاکمیت غیرپاسخگو»، «فساد ساختاری» یا «ناکارآمدی نظام» میگویند، به نظر میرسد منظورشان فراتر از تغییر سیاستهای جزئی است.»
******
احمدینژاد خودش را برای روز صفر آماده کرده است
فیاض زاهد، از اعضای شورای اطلاعرسانی دولت در روزنامه هممیهن نوشت:
این احمدینژادی که امروز میشناسیم، با آن چیزی که در گذشته بود یک تفاوت معنادار دارد. من تا به حال با ایشان ملاقات نکردهام اما تحلیلم این است که آقای احمدینژاد در سالهای بعد به این نتیجه رسید که ایران آبستن حوادث اجتماعی قابل ملاحظهای است و همین آقای احمدینژاد را به این نتیجه رساند که آن کسی که میتواند آینده ایران را در دست بگیرد، کسی که میتواند از بین گروههای حاشیهای، مردمهای شهرستانهای کوچک و مناطق آسیبپذیر، لشکر جمع کند، خود اوست. او به این برداشت رسید که میتواند در روز موعود بالا قرار بگیرد و مردم را با خودش همراه کند.
من اعتقاد دارم که آقای احمدینژاد، یا به دلیل استعداد خودش و یا به دلیل تیمی که در اختیار دارد و یا به دلایلی که الان امکان واگویی آنها نیست، خودش را برای روز صفر آماده کرده است. او در همین داستان جنگ 12روزه، یکی از افرادی بود که اگر اتفاق غیرقابل پیشبینی رخ میداد، میتوانست در صحنه سیاسی نقشآفرینی کند و به نظرم این از چشمان تیزبین دستگاههای امنیتی دور نمانده است.
اما نکته مهم این است که محمود احمدینژاد اصالت، اخلاق و پرنسیپهای سیاستمداران و رئیسجمهورهای دیگر را در ایران نداشت ولی گستاخی، جسارت و بیادبی به ساحت نظام سیاسی را زیاد داشته است. سوالی که ایجاد میشود این است که احمدینژاد چه چیزی دارد که در جمهوری اسلامی همچنان میتواند سفر کند، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام باشد، سطحی از مناسبات را شکل دهد؟ فکر میکنم او به گونهای آگاهانه و هوشیارانه به شکلی اظهارنظر میکند که کاملاً دوپهلو است و میتوان از آنها طعنه و تنش نسبت به مقامات عالیرتبه را احساس کرد و این نکته مهم است.
ویژگیهای روانشناسی فردی هم نکته بسیار مهمی است. آقای احمدینژاد، قدرت برانگیزانندگی و نوعی پوپولیسم اجتماعی را همراه دارد و این البته در دنیا مُد است. در فرانسه و در انتخابات پارلمانی چند سال اخیر، جریانات افراطی، از 3 درصد شروع کردند و به 27 درصد رسیدند. در اتریش، یونان، اسپانیا و انگلستان هم همینطور بوده است و در آمریکا هم پدیده دونالد ترامپ را داریم که دقیقاً از همین رفتار و کنشهای اجتماعی سود میبرد.
چه من خوشم بیاید و چه بدم بیاید، باید اعتراف کنم که محمود احمدینژاد همچنان به عنوان یک نیروی سیاسی موثر وجود دارد و هر چقدر بتوان او را بیشتر تحلیل کرد و در جامعه بیشتر از او صحبت کرد، کمکی برای انتخابهای دقیقتر است.
******
مذاکره پس از جنگ دوم؟
کیومرث اشتریان در روزنامه شرق نوشت:
1- البته که ما مخالف مذاکره نبوده و نیستیم و همواره بر آن پای فشردهایم. اما آنگاه که دشمن خود را پیروز میدان میداند و از استغنای لجستیکی و دیپلماتیک برخوردار است، اصرار بر مذاکره و واسطهتراشیهای گوناگون نتیجه معکوس دارد. تلاش برای بهمیانآوردن «مساعی جمیله» چین و روسیه به گوش رئیسان قبایل تبهکار هم میرسد و به خویش غرّه میشوند؛ حکایت، حکایت دل سخت است و پیمان بر سبویی سُست.
وقتی شعارها با عمل و با قدرت بازدارندگی متوازن نبوده باشد، طبیعی است که ارسال پیاپی «پالس» مذاکره بیهوده است. این دیگر درخواست مذاکره نیست بلکه جامه سیاست خود را به شوخ آلودن و در خاک حقارت، خاکسار گشتن است. طرف هم که به خیال واهی خود از نقطه ضعف آگاهتر میشود، مذاکره را نخواهد پذیرفت، بلکه به طمع راهاندازی جنگ دوم میافتد و اینبار رئوس نهادهای سیاسی را میزند یا میرباید تا پس از آن باقیماندگان را به پای میز مذاکره بنشاند. یعنی اینبار تشویق میشود که مذاکره را به پس از جنگ (شاید) کوتاه دوم به تعویق بیندازد. این که تلآویو و حیفا با موشکهای ایرانی آسیبهای جدی دیدهاند، دستکم نگیرید. ضربه حیثیتی و تاریخی آن برای اسرائیل بسیار مهمتر از اثر تخریب فیزیکی آن است. اسرائیل باید این اثر تاریخی و حیثیتی را آنگونه از ذهن جهانیان بزداید که دیگر کسی را جرئت تکرار نباشد. از این رو، از منظر اسرائیل باید تغییر رژیم و بلکه تجزیه ایران در دستور کار قرار بگیرد.
2- اما راهحلها و سیاستهای نامتقارن نیز فرصتسازند. گاهی یک معضل نظامی میتواند راهحل سیاسی، انتخاباتی، نظامی یا اصلاحات اساسی قانونی داشته باشد. نظام سیاسی همواره نیازی حیاتی به مشروعیت و مقبولیت دارد و این از طریق پشتوانه مردمی، انتخابات واقعی و مستقیم برای همه مقامات اصلی کشور یا همهپرسی برای «مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی» (اصل 59 قانون اساسی) محقق میشود. حتی میتوان در میانه بحران پیشدستی کرد و از آن بهعنوان ابزاری نامتقارن برای مقابله با نقشههای شوم دشمنان بهره برد. البته حداقل تدبیر آن است برای آمادگی سیاسی، ظرفیت مجمع تشخیص در بخش پایانی اصل 111 قانون اساسی را از پیش محقق کرد تا اگر دشمن خدشهای به «همه» رئوس نهادهای سیاسی وارد کرد، شیرازه دفتر و دیوان سیاست در تندباد حوادث از هم نپاشد. ایران همواره نیازمند دولت مرکزی قدرتمند است.
3- مسئله امروز ما «ایران» است. همزمان با تقویت بنیه نظامی باید مانور سیاست داخلی و بازبینی برخی خطاهای مهلک گذشته را در پیش گرفت. حکایت تلخی است که افراط در «عرفانِ خرافاتیِ» حلقه سیاسی به طرز شگفتآوری واگرایی سیاسیِ آشکار و نهان ایجاد کرده است. دلخوش به واکنشهای مقطعی مردمان نباشید. خونتان گرم است و هنوز دامنه وقایع اجتماعی-سیاسی درک نشده است. با کسانی که مشکلی را پدید آوردهاند نمیتوان همان مشکل را حل کرد. نیاز به تغییرات اساسی وجود دارد. نمونه محافظهکارانه آن بازگشت یک «رد صلاحیتشده» به صحنه قدرت است که جلوه رسانهای مثبت او قابل مشاهده است. سلسلهجنبانی سیاست با کشکول خرافهپراکنی و کینهتوزی یک اقلیت به تدبیر حکمت درنمیآید.
******
جلوی ولنگاری خبری را بگیرید
روزنامه خراسان نوشت:
آخرین روایتی که از محل بمباران شعام منتشر شد، مربوط به مسئول دفتر رئیس جمهور بود که نکاتی تازه تر از آنچه قبلا بیان شده بود نیز در آن دیده می شود. در روزهای اخیر چندین روایت متفاوت از حمله به محل جلسه شُعام در جریان جنگ ایران و اسرائیل منتشر شده است؛ روایتهایی که هر روز بهروزرسانی میشوند و نسخه تازهای از ماجرا ارائه میدهند. در این میان هنوز مشخص نیست چه کسی ناجی بوده و چه کسی از دل حادثه عبور داده شده است. این حجم از روایتهای متناقض، خود به موضوعی مهمتر از اصل ماجرا تبدیل شده است و آن شکاف در مدیریت روایت و پیامرسانی است.
اگر این وضعیت را با رفتار رژیم صهیونیستی مقایسه کنیم، شکاف روشنتر میشود. اسرائیل حتی در شرایطی که تلفات سنگین انسانی و خسارتهای گسترده متحمل میشود، کوچکترین جزئیاتی از جلسات کلیدی، مکان تصمیمگیریها یا ابعاد واقعی خسارتها را رسانهای نمیکند. اصل راهبردی آنها «مدیریت روایت» است؛ یعنی کنترل کامل بر جریان اطلاعات تا دست بالا در میدان جنگ ادراکی و روانی را حفظ کنند. در مقابل، ما هر روز با انبوهی از اظهارنظرهای پراکنده، روایتهای متناقض و گزارشهای غیررسمی از سوی مقامات مختلف مواجه میشویم؛ فضایی که نهتنها افکار عمومی داخلی را دچار سردرگمی میکند، بلکه دادههای خام و ارزشمند امنیتی را بیهزینه در اختیار دشمن قرار میدهد.
وقتی هر مقام محلی یا مسئول جزئی در جایگاه راوی اصلی قرار میگیرد، دو پیامد جدی رخ میدهد:
* تضعیف اعتماد داخلی به منابع رسمی: جامعهای که هر روز روایت تازهای میشنود، بهتدریج اعتمادش به روایت رسمی فرومیریزد. این بیاعتمادی در بزنگاههای بحرانی به شکاف اجتماعی بدل میشود.
* قدرتدادن به دشمن: دادههایی که در لابهلای اظهارات غیرمسئولانه منتشر میشوند، برای طرف مقابل گنجینهای بیهزینه از اطلاعات محسوب میشوند؛ از زمان و مکان جلسات گرفته تا سازوکارهای حفاظتی و شیوه واکنش مقامات.
نام این وضعیت چیزی جز ولنگاری در حوزه خبر نیست. ولنگاریای که نهفقط به افکار عمومی آسیب میزند بلکه در سطحی بالاتر، پدافند ملی را تضعیف میکند. مدیریت روایت در شرایط جنگ، یک انتخاب جانبی نیست؛ بخشی از پدافند ملی است. اگر دشمن در میدان سخت با موشک و پهپاد میجنگد، در میدان نرم با روایت و تصویر به مصاف میآید. همانگونه که در حوزه نظامی وحدت فرماندهی ضروری است، در حوزه رسانه نیز باید وحدت روایت و انسجام پیامرسانی وجود داشته باشد. پراکندگی در روایتسازی معادل شکستن خطوط مقدم در جبهه روانی است.
امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که مرز میان اطلاعرسانی مسئولانه و افشاگری نسنجیده را جدی بگیریم. اطلاعرسانی باید دقیق، محدود و هدفمند باشد و هر سخنی از سوی مقامات مختلف بهمثابه شلیک در میدان جنگ تلقی شود. جنگ مدرن نشان داده است که «اطلاعات» همانقدر سلاح است که موشک و تانک اثرگذار است. ولنگاری خبری نه خطای کوچک رسانهای، بلکه تهدیدی جدی برای امنیت ملی است.
******
پیشنهاد پزشکیان به جلیلی
سیدمهدی طباطبایی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهور، گفت و گویی را با خبرگزاری ایسنا انجام داده که وی در بخشی از این مصاحبه، از پیشنهادی که مسعود پزشکیان به سعید جلیلی ارائه داد، پردهبرداری کرده است. بخشهایی از گفت و گوی طباطبایی به شرح زیر است:
* آقای جلیلی رقیب انتخاباتی آقای دکتر پزشکیان بودند و شاید هم دورترین نگاه از نظر مدل اداره کشور با آقای پزشکیان دارند ولی من با اطلاع میگویم که آقای دکتر پزشکیان اوایلی که رئیس جمهور شده بودند در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام به آقای جلیلی گفته بود که من حاضرم یک بخشی از کشور، نه فقط یک یا دو استان بلکه اختیار کامل بخشی از کشور از شمال، شرق، جنوب یا غرب را به شما واگذار کنم و اختیارات را به شما تفویض کنم تا شما این حرف هایی را که میزنید، در عمل اجرا کنید. دخالتی هم نمیکنم، بلکه به عنوان دولت مرکزی کمک هم میکنم، اختیار هم میدهم و شما مثلا شرق کشور را به سلیقهای که دارید اداره کنید، اتفاقا خوب هم اداره کنید و دور بعد هم به عنوان رئیس جمهور انتخاب شوید.
* من میخواهم منتهای نگاه آقای پزشکیان را بگویم. آقای دکتر پزشکیان شهوت قدرت مطلقا ندارد. شاید نقدهایی که درباره رفتارش و نحوه رعایت پروتکلها ناشی از همین نگاه رئیس جمهور باشد. مقوله قدرت برای آقای پزشکیان اصالت و جذابیت نداشته و به قدرت به چشم یک مسئولیت، نقش آفرینی، خدمت و تاثیرگذاری نگاه میکند. ناظر به همین نگاه به قدرت، او همه را بازی میدهد.
* تصمیم مذاکره یک اصل و قاعده کلی است که پس از فرایندی در دولت چهاردهم اعلام شد که ما مذاکره میکنیم. این مذاکره به شکل غیرمستقیم با آمریکا با حفظ همه اصول کشور و با پایبندی بر همه مواضع حق خودمان بود. باید در نظر داشت که ملاحظات شورای عالی امنیت ملی به عنوان یک مرجع تصمیمگیر در حوزه کلان مسائل امنیتی، سیاسی و راهبردی همیشه مدنظر قرار میگیرد ولی رئیس همان شورای عالی امنیت ملی هم رئیس جمهور است و مصوبات آن شورا هم زمانی اصالت پیدا میکند و جنبه کاربردی و عملی دارد که به تایید رهبری برسد. در همه تصمیمات کلان کشور، همه این مراحل طی شد.
******
کاش سخنگوی دولت کمتر سخن بگوید!
کیهان نوشت:
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت که معمولا اظهاراتش به دلیل عدم اطلاعات کافی با حاشیه های جذابی مواجه می شود؛ این بار در تازه ترین اظهارات خود به نکته نغز و طنزی اشاره کرده است: «آقای روحانی با تدبیر کشور را تا یکجایی آوردند، اما صداقت آقای پزشکیان بهتر دارد جواب میدهد»!
جهت اطلاع خانم مهاجرانی دوران ریاست جمهوری حسن روحانی معمولا به دلیل تعطیلی گسترده کارخانه ها و معطل ماندن ظرفیت بومی و در نتیجه عقب ماندن کشور با عنوان «دهه تعطیل ۹۰» شناخته می شود و اساسا به همین دلیل نیز مسعود پزشکیان در تبلیغات انتخاباتی اصرار بر فاصله گذاری با روحانی داشت و تأکید می کرد دولت سوم روحانی نیست.
همچنین از جنگ که بگذریم؛ مردم ایران نتیجه صداقت آقای پزشکیان را در یکسال اخیر اینطور حس کردهاند:
۲ برابر شدن تورم مواد غذایی نسبت به پایان دولت سیزدهم، قطعی برق پاییزه، زمستانه، بهاره و تابستانه به همراه قطعی آب، افزایش ۱۸۰ درصدی قیمت نان نسبت به پایان دولت سیزدهم، کاهش پنجاه درصدی آمار اشتغالزایی نسبت به دولت سیزدهم، ۳ برابر شدن قیمت برنج نسبت به پایان دولت سیزدهم و …
******
جمهوریآذربایجان زیر ذرهبین مجلس
سایت همشهریآنلاین نوشت:
تحولات قفقاز جنوبی بار دیگر به موضوعی قابل بحث تبدیل شده؛ توافق اخیر آذربایجان و ارمنستان با حضور مستقیم آمریکا برای راهاندازی کریدور موسوم به «زنگزور» که نخجوان را به سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان متصل میکند، از دید بسیاری از تحلیلگران چیزی فراتر از یک مسیر ترانزیتی صرف است. این کریدور در صورت عملیاتی شدن، میتواند مسیرهای ترانزیتی منطقه را دگرگون کند و به طور مستقیم بر معادلات ژئوپلیتیکی ایران با همسایگان شمالی خود اثر بگذارد.
از همین رو، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در نشستی فوقالعاده، با حضور نمایندگان دستگاههای امنیتی و فرماندهان نیروهای مسلح، این موضوع را به طور ویژه مورد بررسی قرار داد. اعضای کمیسیون معتقدند که دخالت قدرتهای فرامنطقهای در قفقاز جنوبی نه تنها به صلح و ثبات کمکی نخواهد کرد، بلکه زمینهساز بیثباتیهای تازهای خواهد شد.
در میانهی این بررسیها، برخی نمایندگان هشدار دادند که واشنگتن در پی آن است تا با برچسب «ترانزیت و توسعه»، جای پایی بلندمدت در منطقه پیدا کند؛ جای پایی که میتواند موازنه سنتی و پایدار میان کشورهای منطقه را بهکلی بر هم بزند.
حجتالاسلام وحید احمدی، عضو کمیسیون امنیت ملی، در گفتوگو با همشهری با اشاره به همین ابعاد پنهان ماجرا تأکید کرد: «زنگزور آنطور که تبلیغ میشود، یک پروژه اقتصادی ساده نیست. آمریکا با شعار اتصال و تجارت، به دنبال تغییر موازنه قدرت در قفقاز است و تجربه نشان داده هرجا وارد شده، امنیت پایدار از بین رفته است.»
وی در این باره افزود: «ایران تنها از همکاریهای منطقهای استقبال میکند، آن هم به شرطی که با محوریت کشورهای منطقه باشد و نه با تحمیل حضور بازیگران خارجی».
مجلس شورای اسلامی تأکید دارد که در این میدان، منافع و امنیت ملی ایران خط اصلی تصمیمگیری خواهد بود؛ همانطور که رئیس کمیسیون امنیت ملی پیشتر گفته بود، «هیچ تغییری در ژئوپلیتیک منطقه بدون در نظر گرفتن منافع ایران قابل قبول نیست».
با این وصف، به نظر میرسد پرونده «زنگزور» نه یک موضوع صرفاً اقتصادی، بلکه آزمونی برای سنجش میزان انسجام کشورهای منطقه در برابر نفوذ بازیگران خارجی است؛ آزمونی که در آن جمهوری اسلامی ایران تأکید دارد امنیت قفقاز باید تنها با مشارکت و تصمیم ملتهای منطقه تأمین شود.