فرهیختگان نوشت: یکی از سایتهای خبری هوادار نامزد رقیب پزشکیان (جلیلی) در نوشتهای خواهان استیضاح رئیسجمهور شد. در این نوشته، بر استیضاح رئیسجمهور بهعنوان راه جلوگیری از انحراف و نماد شجاعت و صراحت مجلس تأیید و تأکید شده که کموبیش با طبیعت کار سیاسی جناح اپوزیسیون دولت مستقر، سازگار است و فینفسه واجد ایراد و اشکال نیست.
اما این نوشته از دو جهت دیگر موضوعیت دارد؛ یکی اینکه در این نوشته، استیضاح رئیسجمهور با بازخوانی منطق رهبر انقلاب در استیضاح بنیصدر موجّه و مشروع نشان داده شده است. در واقع کنش رهبری در استیضاح بنیصدر و سخنان ایشان در جلسه روز استیضاح بهعنوان معیار طرح شده و تلویحاً نشاندادهشده که این استیضاح با منطق و عمل رهبری سازگار است. نکته دوم این است که فکر و ایده سیاسی این سایت خبری در برخی نهادها و برخی افراد و مجموعههای کلان رسانهای و رسمی، واجد اشتراک و همگرایی است که آثار این همگرایی در فاصله کمی بعد از توقف درگیری در جنگ ۱۲ روزه در آن نمایان شد. در این باره چند برداشت و گمانه قابلطرح است:
یک برداشت از متن با علم به اینکه نویسنده یا نویسندگان میدانند رهبر انقلاب با استیضاح رؤسایجمهور ازجمله پزشکیان مخالفند و این مشی عمومی و استثناناپذیر ایشان در همه ادوار بوده است و جالب این که رهبری یکی از مصادیق همکاری مجلس کنونی با دولت پزشکیان را حتی کاهش احضار مسئولان دولتی به مجلس و کاهش سؤال از آنها بیان کردهاند، چه برسد به استیضاح رئیسجمهور؛ با این اوصاف استفاده از رهبری برای توجیه استیضاح پزشکیان، فریب افکار عمومی است تا علاقهمندان به رهبر انقلاب را با این تصمیم همراه کنند.
برداشت دوم با علم به اینکه میدانند رهبر انقلاب با استیضاح رئیسجمهور مخالف است، قراردادن رهبری در برابر رهبری است. رهبری خود بر اساس معیارهایی در هنگامه جنگ با صدام، رئیسجمهور وقت را با نطقی آتشین استیضاح کرد و اینک بهزعم این گروه با رئیسجمهوری مواجهیم که همان معیارها را بر اساس سخن رهبری در جلسه استیضاح دارد.
چرا این بار ایشان با استیضاح مخالفند؟ در واقع مخالفت رهبری با استیضاح پزشکیان، مخالفت ایشان با منطق و معیارهای خویش است. این برداشت با مسیری که این گروه در پساانتخابات در بیاعتبارسازی نهادهای سیاسی و نظامی و دیپلماتیک خصوصاً برای هواداران عقیدتی نظام انجام میداد، سازگار است و این بار علاوهبر آن نهادها و در امتداد آنها به خود رهبری رسیده است.
برداشت سوم این است که این گروه با علم به اینکه میدانند قطعنظر از رهبری، قادر به استیضاح رئیسجمهور نیستند، اما فکر میکنند با این موضع و در امتداد مواضع پیشین، خود را در جناح مخالف حداکثری با رئیسجمهور و دولت قرار میدهند تا پایگاه اعتراض به دولت را نصیب خود کنند که نشانه استفاده ابزاری از رهبری برای مقاصد سیاسی است.
با این اوصاف، اقدام مذکور تنها در چهارچوب یک سیاستورزی رادیکال و تهی از عقل و اخلاق و انصاف معنا دارد که ثبات و امنیت و اصلاح کشور در آن موضوعیتی ندارد و به زعم آنها همهچیز ازجمله رهبری را میتوان برای خواسته خود هزینه کرد. درعینحال باید دانست حاملان و عاملان و همراهان با آن فراتر از یک سایت خبری هستند؛ همانها که نشان دادهاند میتوانند هر جا که باشند کشتی اداره امور را به گل بنشانند. تجربه برخی نیروهای سیاسی و تبدیل آنها از مدافع مطلق نظام به مخالف مطلق نظام پیش روی ماست و این خصلت رادیکالیسم است.
این رادیکالیسم نهتنها نمیتواند در بهبود امور و رفع کاستیها و ضعفها نقش ایفا کند، بلکه زمینه و بستر رادیکالیسمی در آنسو را به وجود میآورد که راههای معقول و منطقی مخالفت و نقد سیاستها، تصمیمات و روندهای حکمرانی را یکسره محدود و مسدود میخواهد و بر آن پای میفشارد. این دو رادیکالیسم تجربه دیرپایی در ایران و ایران پس از جمهوری اسلامی دارند که بسیاری از مشکلات و دشواریهای امروز کشور نتیجه غلبه پیدرپی آنها بر منازعات سیاسی و دستگاه حکمرانی بوده است. این وضعیت هشداری است به نیروهای سیاسی و اجتماعی که میخواهند بهدور از هر نوع رادیکالیسم با ایدههای مختلف مسیرهای معقول سیاستورزی را درپیش بگیرند، آنها باید با صدای رساتر و هویت منسجمتر در ارتباط با جامعه و دستگاه اداره کشور قرار بگیرند تا امکان سیاستورزی معطوف به منافع ملی را در گسترهای عمومی ایجاد کنند.