شناسهٔ خبر: 74386250 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فردا | لینک خبر

رییسی جمهوری که می بینیم ؛ رییس جمهوری که باید باشد

دولت بی‌پروژه، کابینه بی‌ژنرال

این یادداشت با نگاهی تحلیلی، دولت پزشکیان را بر دو محور نقد می‌کند: فقدان پروژه کلان و کمبود کارگزاران تراز اول.

صاحب‌خبر -

مصطفی صادقی/ سردبیر: این یادداشت دولت پزشکیان را نه صرفاً یک نهاد اجرایی، بلکه به‌مثابه «پیکره‌ای سیاسی» می‌کاود که در دو بُعد اساسی دچار ضعف است: نخست، فقدان پروژه کلان و چشم‌انداز راهبردی که آن را از مدار فرساینده امور جاری برهاند؛ دوم، ناتوانی در بهره‌گیری از کارگزاران تراز اول ــ یا همان ژنرال‌های سیاسی و اقتصادی ــ برای پیشبرد ایده‌های تحول‌آفرین.

این دو کاستی، درهم‌تنیده‌اند و دولت را در موقعیت حفظ وضع موجود نگاه داشته‌اند.

بر این اساس، دو پرسش محوری طرح می‌شود:

چرا دولت پزشکیان فاقد پروژه منسجم در اقتصاد، فرهنگ و سیاست است و این امر چه پیامدی دارد؟

چگونه غیبت کارگزاران سطح بالا، ظرفیت عبور دولت از وضعیت موجود را محدود کرده است؟

در سپهر سیاست، دولت نه صرفاً یک نهاد اجرایی، که یک کنشگر معنا‌بخش است؛ موجودیتی که با ایده‌ها، گفتمان‌ها و صورت‌بندی‌های مفهومی، افق‌های جدیدی را می‌گشاید یا برعکس، در مدار فرساینده «امر جاری» مستهلک می‌شود. دولت پزشکیان، دست‌کم تا اینجا، بیش از آنکه «فاعل تاریخی» باشد، به تعبیر فوکویی، «کارگزار تداوم زیست‌قدرت» است؛ حافظ نظم موجود و تکرارکننده رویه‌های پیشین، بی‌آنکه پروژه‌ای نوین برای بازتعریف مناسبات قدرت، اقتصاد یا فرهنگ داشته باشد.

در رویای یک معماری تاثیر گذار 

اگر سیاست را به‌مثابه هنر پیوند زدن «آنچه هست» با «آنچه باید باشد» بفهمیم، دولت پزشکیان در قلمرو «باید» هیچ معماری فکری از خود بروز نداده است. آنچه امروز می‌بینیم، نوعی افتادن در دام روزمرّگی و مدیریت واکنشی است؛ اقتصادی که صرفاً به مُسکّن‌های جبرانی متکی است، فرهنگی که با خطابه‌های کلی اداره می‌شود و سیاست داخلی و خارجی‌ای که نه بر یک طرح جامع که بر رفع موقتی بحران‌ها استوار است.

در منطق سیاست‌گذاری، پروژه یعنی یک «تصویر آینده» که تمام کنش‌های اجرایی را به خود متصل می‌کند. اما دولت فعلی فاقد چنین تصویر و روایتی است. به تعبیر آنتونیو گرامشی، «بحران زمانی رخ می‌دهد که کهنه در حال مرگ است و نو توان تولد ندارد»؛ دولت پزشکیان در همین برزخ به‌سر می‌برد: گذشته‌ای که تکرار می‌شود و آینده‌ای که نمی‌آید.

در حسرت ژنرال ها

در سیاست، حتی بلندپروازانه‌ترین پروژه‌ها، بی‌کارگزارانی با قدرت، تجربه و مهارت اجرایی، عقیم می‌مانند. دولت پزشکیان از حیث نیروی انسانی به شکل معناداری تهی از «ژنرال» است. چهره‌های کابینه، هرچند بعضاً خوش‌سابقه یا تکنوکرات‌اند، اما در قامت بازیگران بزرگ سیاست و اقتصاد، «ستاره» محسوب نمی‌شوند. این فقدان، نشانه‌ای است از ضعف «میکروفیزیک قدرت» در بدنه دولت؛ جایی که نه شبکه‌های نخبگانی فعال‌اند و نه هژمونی فکری‌ای شکل گرفته که بتواند نیروهای شاخص را جذب کند.

به بیان دیگر، ترکیب کابینه بازتاب همان بی‌پروژگی کلان دولت است: وقتی افق روشن و گفتمان هژمونیک وجود ندارد، سیاست‌ورزان درجه‌یک تمایلی به پیوستن به کشتی بی‌مقصد ندارند. این‌گونه، دولت به مجموعه‌ای از مدیران میانی و کارگزاران روزمره‌کار فروکاسته می‌شود.

 دولت در مدار حفظ وضع موجود

وقتی از دولت مدرن سخن می گوییم به جایی می رسیم که گاه قدرت به جای حرکت به‌سوی آفرینش‌های تازه، در مدار بازتولید خود گرفتار می‌شود. دولت مسعود پزشکیان با نداشتن پروژه و نداشتن کارگزاران سطح بالا، عملاً از «قدرت مولد» تهی است و تنها نقش «قدرت حافظ» را ایفا می‌کند؛ یعنی صرفاً وضع موجود را تداوم می‌بخشد.

در اقتصاد، غیاب پروژه کلان یعنی سیاست‌ها عمدتاً جبرانی‌اند: اعطای بسته‌های حمایتی همچون کالا برگ ، تثبیت کوتاه‌مدت نرخ ارز، یا تصمیمات موقتی برای مدیریت کسری بودجه. این‌ها قطعا «تدابیر احتیاطی»اند نه «اصل غایات». در فرهنگ، نبود ایده به معنای فقدان سیاستی برای ارتقاء سرمایه اجتماعی و تولید گفتمان ملی است؛ فرهنگ در وضعیت واکنشی باقی می‌ماند، تنها پاسخگوی بحران‌ها، بی‌آنکه بتواند خود مسأله‌ساز باشد.

در سیاست داخلی، این بی‌پروژگی موجب شده است که کنش‌های دولت عمدتاً در محدوده «پاسخ‌گویی به مطالبات فوری» خلاصه شود، نه شکل‌دهی به یک افق مشارکت یا اصلاح ساختارهای نهادی. در سیاست خارجی نیز، به جای یک دکترین منسجم، با مجموعه‌ای از تاکتیک‌های مقطعی و انعطاف‌های ناهمگون مواجه‌ایم.

به یک معنا می توانیم بگوییم دولت پزشکیان دچار نوعی «کسری مشروعیت برنامه‌ای» است؛ یعنی توانایی‌اش برای اقناع جامعه به اینکه مسیر و مقصدی دارد، ضعیف است. این کسری، به نوبه خود، موجب تضعیف سرمایه نمادین دولت می‌شود، سرمایه‌ای که حتی پیش از منابع مادی، شرط اساسی حکمرانی کارآمد است.

از سوی دیگر، در فقدان کارگزاران سطح بالا، دولت توان تبدیل سیاست‌های بالقوه به بالفعل را ندارد. این ضعف، نه صرفاً مسأله‌ای اجرایی، که به تعبیر ماکس وبر، بحران «هدایتگر کاریزماتیک» است؛ جایی که حتی اگر ایده‌ای باشد، بدون حاملان قدرتمند، به سطح سیاست‌گذاری واقعی راه نمی‌یابد.

سرمایه‌های نهفته در پیکره دولت پزشکیان

در فراسوی کاستی‌های ساختاری، باید اعتراف کرد که دولت پزشکیان از موهبت‌هایی نیز برخوردار است که اگر به درستی در بستر یک پروژه منسجم کاشته و آبیاری شود، می‌تواند به درختی تناور بدل گردد. پرهیز آگاهانه از تولید حاشیه‌های فرساینده، کوشش برای تنیدن تار و پود وفاق ملی، و گشودن درهای کابینه به روی نیروهای متکثر و غیرهمسان، همه و همه می‌توانند چون رشته‌های زرین، پارچه‌ای واحد و استوار از حکمرانی بسازند. این دولت، در لحظات خطیر، نیز توانسته است با «حاکمیت کلان» به هم‌آوایی برسد و این، خود نعمتی است که اگر به عقلانیت راهبردی پیوند بخورد، می‌تواند کاتالیزور عبور از وضع موجود شود.

حراست از زبان  ، مراقبت از کلمه

با این همه، باید به رئیس‌جمهور گفت که در سپهر سیاست، «زبان» گاه تیزتر از تیغ است و «کلمه» می‌تواند در کسری از ثانیه بدل به بحران شود. در این عصر رسانه‌ای که کلمات، نه آرام و خطی که چون جرقه های برق‌آسا در شبکه‌ها می‌دوند، هر لغزش زبانی می‌تواند سرمایه وفاق‌آفرین دولت را به تفرقه‌ای پرهزینه بدل کند. اگر دولت پزشکیان می‌خواهد چهره خود را به‌عنوان نیرویی بی‌حاشیه و همساز با مصالح کلان حفظ کند، ناگزیر است گفتار رسمی را با صافیِ سنجش، وقار و آینده‌نگری عبور دهد؛ که در غیر این صورت، «زبان» می‌تواند پاشنه‌آشیلی باشد که «دست» را از عمل بازدارد.

نسخه ای برای دولت مسعود پزشکیان

دولت پزشکیان اگر بخواهد از وضعیت کنونی فراتر رود، ناگزیر است هر دو بحران را همزمان حل کند: نخست، تولید یک پروژه روشن و انسجام‌بخش که بتواند نیروهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را حول خود سازمان دهد؛ دوم، جذب و به‌کارگیری کارگزارانی که در مقیاس ملی و بین‌المللی توان اثرگذاری و تصمیم‌سازی داشته باشند.

در غیر این صورت، این دولت در حافظه تاریخی جامعه به‌عنوان نمونه‌ای از «دولت حافظ وضع موجود» ثبت خواهد شد؛ دولتی که نه اراده عبور داشت و نه ابزار عبور.