باشگاه استقلال تهران طی سالهای گذشته تبدیل به نماد بیثباتی در مدیریت ورزشی کشور شده است؛ موضوعی که ریشه بسیاری از مشکلات امروز این تیم را باید در آن جستوجو کرد. در حالی که باشگاههای موفق دنیا با سیاستهای بلندمدت، ثبات مدیریتی و مسیر مشخص به پیش میروند، در استقلال مدیریتها همچون مهرههای شطرنج جابهجا میشوند؛ بیآنکه بازی را کسی بلد باشد.
از فتحاللهزاده تا سمیعی؛ آمدند، وعده دادند، رفتند
در ۱۰ سال گذشته، نامهای زیادی روی صندلی مدیریت استقلال نشستند؛ از علی فتحاللهزاده و بهرام افشارزاده گرفته تا امیرحسین فتحی، احمد سعادتمند، مصطفی آجورلو، علی خطیر، فرشید سمیعی و در آخر نظری جویباری که هرکدام با وعدههایی جذاب آمدند، از «بازسازی استقلال» گفتند و اغلب با بحران، بدهی، نارضایتی و بدون دستاوردی مشخص باشگاه را ترک کردند. بسیاری از این مدیران یا سابقه مشخصی در مدیریت ورزشی نداشتند یا استقلال را صرفاً سکوی پرش به سطوح بالاتر دیدند.
هر مدیر، یک مربی؛ هر فصل، یک سیاست
بیثباتی مدیریتی، مستقیماً روی کادر فنی و تیم تاثیر منفی گذاشت. در شرایطی که موفقیت ورزشی نیازمند اعتماد و زمان است، در استقلال هر مدیری با ورودش ساختار قبلی را تخریب و پروژهای جدید تعریف کرده است. همین مسئله باعث شده تیم هرسال با سرمربی جدید، تفکرات تازه و تغییرات گسترده وارد فصل شود، بدون اینکه از فصل قبل درسی گرفته شده باشد. با این وجود در حالی که تقریبا ۲۱۵ روز از مدیریت نظریجویباری گذشت؛ او با انواع و اقسام حواشی صندلی مدیریت را ترک کرد.
هرچند اکثریت هواداران با حضور وی در قامت مدیرعامل خوشحال و راضی نبودند، اما با حمایت پیشکسوتان در تیم ماندگار شد. در دوره ۷ ماهه حضور جویباری استقلال تقریباً پیشرفت زیادی را به چشم ندید و تنها خاطره شیرین او قهرمانی با تیم در جام حذفی بود، اما در اصل تهیه کمک نامناسب در اردوی ترکیه و عدم آماده سازی به موقع در زمان نقل و انتقالات و جذب بازیکنان خلاف میل سرمربی و هواداران و ... همه و همه باعث شد تا یک کارنامه تلخ از او به یادگار بماند تا جایی که با شکست و با از دست رفتن سوپرجام به مو رسید و پاره شد.
مشکل اما فقط به رفتوآمد مدیران محدود نمیشود. مسئله اصلی، نبود استراتژی مشخص است. در بسیاری از موارد تصمیمات بهصورت خلقالساعه، واکنشی و بدون مطالعه گرفته شدهاند. برخی مدیران برای دلخوشی و رضایت هواداران احساسی، سراغ خریدهای پر سر و صدا رفتند؛ برخی دیگر با انتخاب مربیان خارجی صرفاً دنبال جنجال رسانهای بودهاند و برخی دیگر بیهدف چند صباحی روی این صندلی نشستند و دیگر هیچ.
اما نتیجه؟ چند پنجره بسته، بدهیهای سنگین، نارضایتی هوادار و فاصله گرفتن از دوران اقتدار و شکوه. تقریباً در هر دوره این اتفاقات رخ میدهد و مدیران به محض اینکه روی صندلی مدیریت مینشینند به دنبال نظرات دلالان اطراف تیم میروند و با مشورتهای غیر اصولی هیئت مدیره وارد چاه میشوند. هر دوره هواداران با حضور مدیرعامل جدید این امید را دارند تا استقلال دوباره به اوج برسد، اما هر بار از دوره قبل ضعیفتر، بیبرنامه تر و چه بسا شرایط اسفبارتر پیش میرود.
آیندهای مبهم؛ اگر ثبات نیاید
بدون شک تا زمانی که استقلال یک ساختار مدیریتی پایدار و متخصص نداشته باشد، بحران فعلی ادامه خواهد داشت. تنها راه نجات استقلال، پایان دادن به دوران «آزمون و خطا» و ساختن آیندهای بر مبنای عقلانیت، شفافیت و برنامهریزی است؛ و این مهم، نیازمند ارادهای فراتر از تعویضهای مقطعی در رأس باشگاه است.
اما این تمام ماجرا نیست؛ وقتی مدیریت ثبات ندارد، نیمکت هم امنیت ندارد؛ مربیانی که آمدند تا نجات دهند، اما خود گرفتار و قربانی شدند. باشگاه استقلال در کنار مدیریتهای بیثبات، سالهاست درگیر انتخابهای پیاپی و غیرمبتنی بر برنامه در رأس کادرفنی هم است. در حالی که موفقیت فوتبالی نیازمند ثبات در نیمکت، زمان دادن به مربی و طراحی یک مسیر بلندمدت است، استقلال در سالهای اخیر هیچگاه این شرایط را تجربه نکرده است.
همانطور که سوابق نشان داد هر مربی با خروج مدیرعامل آن باشگاه، به دنبال خروج بوده و نتوانسته با ساز و کار مدیرعامل جدید کنار بیاید. نمونه بارز آن طی این یکسال دیده شد که تقریباً ۶ مربی در استقلال تغییر کردند که مهمترینش حضور موسیمانه با فرشید سمیعی و خروجش همراه با این مدیرعامل از استقلال بود. حال با وجود برکناری جویباری باید دید که آیا ساپینتو میتواند با مدیریت جدید کنار بیاید یا بالعکس؟
از منصوریان تا بوژوویچ؛ نیمکت لرزان آبیها
از علیرضا منصوریان و شفر و استراماچونی تا مجیدی، ساپینتو، نکونام، موسیمانه، بوژوویچ، مجتبی جباری و حالا مجدداً ساپینتو؛ استقلال طی کمتر از یک دهه بارها طعم تغییر مربی را چشیده است، به طوری که در فصل قبل با ۷ مربی رکورددار تغییر مربی شد، رکوردی که شاید کمتر تیمی در سطح جهانی هم آنرا تجربه کرده باشد.
برخی با هیاهو آمدند، بعضی دیگر با سکوت رفتند. اما همه در یک چیز مشترک بودند و آن هم نداشتن زمان و فضای کافی برای اجرا کردن ایدهها.
بسیاری از مدیران، در مواجهه با بحرانها به مربیان خارجی پناه بردهاند؛ شاید برای آنکه در ظاهر، وجهه بینالمللی باشگاه را حفظ کنند. اما این تصمیمات اغلب بدون برنامهریزی، بدون پشتیبانی و بدون مدیریت درست مالی بودهاند؛ نتیجهاش؟ جدایی زودهنگام، شکایت، پرونده حقوقی و ضربه به اعتبار باشگاه بوده است.
حال حضور ساپینتو که خود با وجود جنگ ۱۲ روزه و تجاوز رژیم غاصب صهیونیستی به خاک ایران داوطلبانه به ایران آمد و هدایت آبیها را بر عهده گرفت مورد تقدیر ایرانیان قرار گرفت. با این وجود هنوز لیگ آغاز نشده و با وجود جدایی نظری جویباری و سرپرستی علی تاجرنیا به نظر نمیرسد؛ فعلاً شاهد جدایی ریکاردو ساپینتو پیش از آغاز فصل باشیم.
یکی از اصلیترین معضلات استقلال در سالهای اخیر، نداشتن امنیت شغلی برای مربی است. در باشگاهی که مدیرش هر لحظه ممکن است تغییر کند، مربی هم نمیداند فصل آینده روی نیمکت هست یا نه. در چنین فضایی نه تیم ساخته میشود، نه بازیکن جوان فرصت رشد پیدا میکند، و نه هوادار چشماندازی برای آینده دارد
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان استقلال نیاز به مربی بزرگ ندارد؛ نیاز به اعتماد بزرگ دارد. باید یک مربی، چه داخلی چه خارجی، فرصت کار، امنیت و ابزار لازم را داشته باشد. تا زمانی که هر فصل با پروژهای جدید شروع شود، استقلال نه تنها قهرمان نمیشود، بلکه روز به روز از هویت خود فاصله میگیرد. حال با این تفاسیر باید دید شریعتمداری رئیس هلدینگ خلیج فارس، چه تدبیری برای صندلی مدیرعاملی استقلال میاندیشد و بالاخره ارادهای برای ثبات بخشیدن به مدیریت استقلال صورت میگیرد یا خیر.
انتهای پیام/