شناسهٔ خبر: 74364088 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایمنا | لینک خبر

روایتی از موکب اهالی تنگستان بوشهر؛

گرمایی از جنس محبت جنوب در قلب کربلا

در کربلا جایی هست که ورود به آن مثل قدم گذاشتن در خانه‌ای آشنا و پرمهر است؛ جایی که خنکای هوا، لبخند یک دختر بچه و دستپخت بوشهری‌ها خستگی راه را از جان زائران می‌گیرد. این گزارش، روایت همراهی چند روزه با موکب حضرت علی‌اکبر (ع) اهالی روستاهای «سمل و کلنگون تنگستان بوشهر» است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری ایمنا، وقتی که بعد از طی کردن ۱۰ - ۱۲ پله با شیب تند وارد موکب می‌شوی اولین چیزی که به استقبالت می‌آید موجی از هوای خنک است که در گرمای طاقت فرسای کربلا نوازشت می‌کند و استقبال دوم، دختر حدوداً ۹ ساله‌ای است که با لبخند و یک لیوان آب یخ از هر فرد تازه وارد پذیرایی می‌کند و خوشامد می‌گوید. تازه وقتی نفست جا می‌آید، فرصت می‌کنی زیبایی موکب را ببینی: چیدمانی دقیق و ظریف که انگار تو را به خانه مادربزرگی خوش‌سلیقه برده باشد.

خادمان زن با لهجه شیرین بوشهری جلو می‌آیند، مسیر حمام و حیاط خلوت را نشان می‌دهند، و می‌گویند از کجا پتو و بالش برداری. آن‌ها می‌دانند زائر خسته، پیش از هر چیز به گوشه‌ای آرام برای استراحت نیاز دارد. آنهایی که سفر معنوی اربعین را تجربه کرده باشند می‌دانند که در کنار تمام فراز و فرودها و سخت و آسان‌های این سفر، لذت رسیدن به مقصد نهایی یعنی شهر کربلا، لحظه‌ای است که در تمام طول سفر برایش لحظه شماری می‌کنی و با ورود به این شهر فکر دیدار حرم مطهر امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) هر مشقت و سختی را از یادت می‌برد. در این میان اما پیدا کردن جایی برای استراحت که بتوانی بدون دغدغه چند ساعتی خستگی راه از تن به در کنی و برای زیارت حرم یار آماده شوی، یکی از معضلات زائران کربلاست، چراکه با وجود حضور موکب‌های متعدد و هتل‌ها و مسافرخانه‌ها، به دلیل ازدحام بالای جمعیت پیدا کردن یک محل استراحت خوب ساده نیست و اگر هم به دنبال جای خلوت تری باشی، باید قید نزدیک بودن به حرم را بزنی.

بنابراین طبیعی است که یافتن محل اسکان مناسب، نزدیک به حرم و تمیز، کار آسانی نیست. هتل‌ها گران و موکب‌ها شلوغ‌اند. در این میان، موکب بوشهری‌ها با فاصله کمتر از ۱۰ دقیقه تا حرم و قرار گرفتن در نزدیکی مسیر زیبای «شارع محمد امین» نعمتی است که به آسانی پیدا نمی‌شود. موکب حضرت علی اکبر اهالی روستای سمل و کلنگون تنگستان بوشهر یک موکب تماماً مردمی است که در آستانه اربعین حسینی، با آغوش باز میزبان زائران حسینی است.

ورودی موکب، بنری دارد که محترمانه از زائران می‌خواهد بیش از دو روز نمانند. خادمان می‌دانند ازدحام جمعیت، پذیرایی از همه را دشوار می‌کند. درون موکب، قاب‌ها و پرچم‌های مذهبی با وسواس انتخاب شده و دورتا دور سقف، مزین به بیش از صد چراغ لاله قدیمی است که صاحب عراقی خانه، عاشقانه از ایران جمع کرده و هر سال خانه‌اش را رایگان در اختیار موکب می‌گذارد.

گرمایی از جنس محبت جنوب در قلب کربلا

ظهر روز اول اسکان درحالیکه بعد از چند ساعت پیاده روی تازه به محل مناسبی برای استراحت رسیده بودم، اهالی موکب با خورشت قیمه و برنج ایرانی از حدود ۴۰ نفری که حضور داشتند پذیرایی کردند و این ماجرا هر روز در وعده‌های صبحانه، ناهار و شام تکرار می‌شد. وقتی از خدام در مورد نحوه تهیه این غذاها می‌پرسم، زهرا زنگویی، مسئول خواهران موکب می‌گوید: «ما تمام خوراکی‌ها و مواد غذایی را از بوشهر به کربلا آورده‌ایم و تا زمانی که مواد غذایی ما کفاف بدهد، به پذیرایی از زوار امام حسین ادامه می‌دهیم.» در ادامه تاکید می‌کند که تمام هزینه‌ها با کمک‌های مردم روستاهای سمل (به معنای سه محل) و کلنگون و شهر و روستاهای اطراف جمع‌آوری شده و از یک ماه پیش از حرکت گروه به سمت عراق، همه چیز برای ارائه خدمت در کربلا آماده می‌شود، بعد هم که برمی‌گردند روستا دوباره دست به کار می‌شوند برای اربعین سال بعد.

مهمان‌نوازی بوشهری‌ها اما تنها به وعده‌های غذایی محدود نیست؛ هندوانه خنک، رطب تازه، آب و چای همیشه آماده است. اگر هم کسی بر سر سفره نیاید، خادمان آن‌قدر دلگیر می‌شوند که نمی‌توانی دست رد بزنی.

گرمایی از جنس محبت جنوب در قلب کربلا

با زنان موکب هم کلام می‌شوم، اغلب فامیل یا دوست هستند و همه یک ماهی است که وقتشان را وقف امام حسین (ع) کرده‌اند. چهار سال پیش، تنها چند مرد روستا بی‌امکانات آغاز کردند؛ حتی با کارت ملی از مرز گذشتند، اما امروز ۴۰ زن و مرد خادم در موکب فعالند.

یکی از خدام برایم از فعالیت‌های فرهنگی اهالی روستا در دهه محرم می‌گوید و از تعزیه تماماً زنانه‌ای که ۱۲ سال است در حسینیه شهرشان ویژه بانوان راه انداخته‌اند! به خنده می‌گوید: «خانم زنگویی هم کارگردان است هم نویسنده هم طراح صحنه و هم بازیگر نقش حضرت زینب (س) و هرسال یک تعزیه ویژه برای روز دهم محرم آماده می‌کند»

می‌خندم و می‌گویم: «یک بانوی همه فن حریف!» و همه با خنده تأیید می‌کنند. فیلم‌های تعزیه را که نشانم می‌دهند به این فکر می‌کنم که عشق اباعبدالله چطور آتش به جان کودک و بزرگ و پیر و جوان و زن و مرد ما زده، تا جایی که در شهر و روستاهای بزرگ و کوچک ایران و مناطقی که شاید اسمشان را هم نشنیده باشیم، هستند کسانی که خالصانه سعی می‌کنند عشقشان را به اهل بیت نشان دهند.

نزدیک عصر که می‌شود، زن‌ها بلند می‌شوند و پرچم سبزی با نقش دست دوزی شده صلوات در میانشان پهن می‌کنند و سبد تسبیح‌ها را می‌گذارند وسط. همه حلقه می‌زنند دور پرچم و مشغول می‌شوند. خانم زنگویی می‌گوید: «از ابتدای محرم سه شنبه‌ها نذر صلوات داریم برای ظهور آقا امام زمان (عج) و رفع مشکلات. این کار را اینجا در کنار زوار اباعبدالله هم ادامه می‌دهیم.»

تسبیحی برمی‌دارم و مشغول می‌شوم. بعد از اینکه تعداد صلوات‌ها از ۱۴ هزارتا می‌گذرد، خانم میان سالی با لحنی سوزناک شروع می‌کند به نوحه خوانی. همه ایستاده دور هم حلقه می‌زنند و بر سینه می‌کوبند. خانم زنگویی رو به اهالی موکب می‌گوید: «هرکس می‌تواند سینه بزند، ایستاده سینه بزند.» بعد می‌فهمم این مدل عزاداری و سینه زنی در میان اهالی بوشهر رسم است.

زن مداح با صدای سوزناک می‌خواند: «خوردیم چه ضربت‌ها، دادیم خجالت‌ها، رفتیم خداحافظ» و جمعیت سینه زنان جواب می‌دهند: «ما هم‌سفر زینب، رفتیم خداحافظ» زن ادامه می‌دهد: «ماندی تو و سردارت، عباس علمدارت، رفتیم خداحافظ» و جمع پاسخ می‌دهد: «ما هم‌سفر زینب، رفتیم خداحافظ....»

بعد از سینه زنی، خانم زنگویی یکی از زنان جمع را نشان می‌دهد و می‌گوید: «آسیه دخترخاله من از دهه هشتاد هرسال ایام اربعین راهی می‌شود، از زمانی که مثل الان موکب و امکاناتی نبود تا همین امروز هرسال خودش را به کربلا رسانده، چه تنها چه با دیگران، معطل کسی نمی‌ماند.»

با آسیه که زنی حدوداً ۴۰ ساله است همکلام می‌شوم، با لهجه غلیظ بوشهری می‌گوید: «من نذر کرده‌ام هرسال خادم امام حسین باشم و آنها هم بارها با لطف جوابم را داده‌اند» بعد ادامه می‌دهد: «داستان زیاد دارم اما فقط یکی را تعریف می‌کنم» و بعد از مرد خوش سیمای ناشناسی می‌گوید که ۱۲ سال قبل، وقتی سردرد عجیبی گرفته بوده که تا چند روز قطع نمی‌شده، در عالم بیداری آمده بالای سرش و گفته شفایت را دادیم و بعد از آن دیگر هرگز سردرد نگرفته...

در دل این روایت‌ها، به یاد می‌آورم که اربعین پر است از معجزه‌های کوچک و بزرگ؛ از همدلی زائران و موکب‌داران تا گردهم آمدن بیش از ۲۰ میلیون انسان در یک نقطه، پس ماجرای شفای آسیه دیگر عجیب نیست، معجزه‌ایست خُرد، در دل یک معجزه عظیم. فقط می‌توان دعا کرد این مسیر همیشه باز بماند و این معجزه بزرگ، روزی به ظهور حضرت حجت (عج) ختم شود؛ ان‌شاءالله.

گزارش از فاطمه مدح خوان