شناسهٔ خبر: 74278130 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

یادداشت هایی به مناسبت روز خبرنگار؛

چالش‌ها و روایت‌ها/ دغدغه های حرفه ای اکبر منتجبی، مهرداد خدیر، رضا غبیشاوی، سرگه بارسقیان و...

از چند خبرنگار و سردبیر رسانه خواستیم تا یادداشتی به مناسبت این روز بنویسند و روایت کنند که با وجود همه خطرات و چالش‌ها در طول یک سال اخیر، آنان چگونه ایستاده و گاهی حتی جنگیده‌اند.

صاحب‌خبر -

پایگاه خبری جماران: ۱۷ مرداد، روز خبرنگار، یادبود افرادی است که با دوربین و قلم خود واقعیت‌ها را ثبت و صدای مردم ایران را به گوش متصدیان داره کشور و جهانیان می‌رسانند. در دل هر جامعه‌ای، داستان‌ها و روایت‌های بسیاری پنهان است که با یک اتفاق ممکن است دوباره جان بگیرد. این روز فرصتی است تا به اراده و جسارت خبرنگارانی که به دنبال حقیقت و اطلاع‌رسانی در حوزه‌های مختلف جامعه هستند، اشاره کرده و یادآور شویم که قدر زحمات و فداکاری‌های این افراد، که صدای بی‌صداها هستند، را می‌دانیم.

گاهی خبرنگاران قبل از طلوع آفتاب یا در خیابان‌های شلوغ و یا در دل میدان‌های ناآرام به دنبال آن چیزی هستند که واقعیت دارد. آن‌ها با دوربین‌هایشان و گاهی نیز با قلم‌هایی که در دست دارند، داستان‌ها و روایت‌های مختلفی از زندگی مردم را منتشر می‌کنند. این تلاش‌ها ممکن است باب طبع برخی مسئولان نباشد، اما نقدهای آن‌ها هیچ‌گاه پنهان نمی‌ماند و حس انسان‌دوستی و عدالت‌خواهی در وجود تک‌تک آن‌ها مشترک است.

به همین مناسبت، در این گزارش از چند خبرنگار و سردبیر رسانه خواستیم تا یادداشتی به مناسبت این روز بنویسند و روایت کنند که با وجود همه خطرات و چالش‌ها در طول یک سال اخیر، آنان چگونه ایستاده و گاهی حتی جنگیده‌اند.



مهرداد خدیر

 

روایت بی‌قراری

مهرداد خدیر، عضو شورای سردبیری سایت «عصرایران»:  هر چند معمول این است که چنین پرسشی در پایان سال و در آستانۀ تحویل و نوروز طرح شود، اما همان گونه که سال مالی شرکت ها الزاما پایان اسفندماه نیست لابد از 17 مرداد 1403 تا 17 مرداد 1404 را سال رسانه ای منظور کرده اید که در نوع خود هم متفاوت است هم قابل تأمل.

دلیل تفاوت را گفتم اما چرا قابل تأمل؟ چون روز فقدان یک خبرنگار را به هم تبریک می گوییم و نوروز رسانه قرار داده ایم و این کار را البته با روز معلم هم انجام می دهیم و شاید از ویژگی های فرهنگی ما باشد و البته به قصد تجلیل است و بستگان و خانواده هاشان ( چه مرحوم محمود صارمی دربارۀ روز خبرنگار و چه مرحوم مرتضی مطهری به خاطر روز معلم) اعتراضی ندارند و چه بسا خود در آیین های مربوطه هم شرکت کنند. اگرچه در سال های اخیر ترجیح رسمی این بوده که گرامی داشت روز خبرنگار کمتر با یادآوری مناسبت آن و اتفاقی که در سال 77 در کشور همسایه رخ داد قرین باشد؛ چرا که طالبان به قدرت بازگشته است!

17 مرداد 1403 تا 17 مرداد 1404 پر از خبر بود و اگرچه سر و کار من بیشتر با تحلیل و فراخبر است، اما از این حیث ماده خام فراوان داشتم؛ اگرچه تاب و توان خبرهای مرگ و گرسنگی در غزه را از کف داده ام.

بی تردید تحمل ناپذیرترین خبرها در این یک سال چون بخش بیشتر زمان مشابه در سال قبل تر از آن همین بود که مجال تحلیل باقی نمی گذارد و بیشتر اسباب شگفتی و شرم است.

روزنامه نگاران و خبرنگاران و فعالان رسانه در ایران البته در 12 روز این سال یک تجربۀ بی سابقه را پشت سرگذاشتند: جنگ 12 روزه ایران و اسراییل که از هر نظر یگانه بود و حتی شبیه به جنگ هشت ساله ایران و عراق هم نبود.

تمام این 12 روز تهران بودم. هم سایت «عصر ایران» فعال بود و هم روزنامۀ «هم میهن» منتشر شد و در هر دو حضور داشتم. در اولی به خاطر ترجیح خبر بر تحلیل طبعا اولویت ها تغییر کرده بود و برای اولین بار طی عمر 17 سالۀ تارنمای عصر ایران از تنوع همیشگی در انعکاس موضوعات مختلف خبری نبود و نه نویسندگان دل و دماغ پرداختن به سوژه های دیگر را داشتند و نه مخاطب انتظار داشت در آن هنگامه با مقولات و مقالات دیگر رو به رو شود.

روال عصر ایران این است که 17 عنوان وسط صفحه بیشتر تحلیلی و تولیدی باشند و اخبار در ستون سمت چپ قرار گیرند اما در این 12 روز خبرها هم به وسط آمدند. در روزنامۀ هم‌میهن قرار شد دبیران بمانند و همکاران اگر بیرون از تهران می روند از راه دور ارتباط داشته باشند. برخی رفتند، اما روزنامه منتشر شد و مشکل اصلی این بود که محتوای غیر مرتبط با جنگ 12 روزه قابل تولید و ارایه نبود و در جنگ میهنی پاره ای انتقادات یا نقل نگاه رسانه های بیرونی را باید فرومی گذاشتند و چنین کردند. در این میان هنر اصلی از آن گروه اجتماعی بود که گل سر سبد روزنامه‌اند و نه پای کی‌بورد که در محل گزارش تهیه کردند و شگفتا که در روزهای آغازین جنگ سیاست رسمی این بود که به خسارات و تلفات داخلی چندان پرداخته نشود و بعدتر این سیاست اصلاح شد.

هر چند این 12 روز تجربه ای متفاوت بود اما در لحظه لحظه آن آرزو می کردم پایان یابد و خوش بختانه تا مجال آتش بس فراهم شد این آرزو تحقق یافت.

دغدغه ام این بود که مانند سال های جنگ ایران و عراق گفته نشود تا نابودی دشمن ادامه می دهیم و خوش بختانه در واکنش به اولین پیام آتش باری متوقف شد تا قصه عجالتا به همان جان شیرین 1000 هم وطن و تخریب 8000 واحد ختم شده باشد.

در این یک سال هم در روزنامه شاخصی شاغل بوده‌ام (هم‌میهن) و هم همکاری‌ام با یک تارنمای پربیننده استمرار داشته است (عصر ایران) و هم کیک 30 سالگی هفته نامۀ «امید جوان» را بریدیم و هم توفیق همکاری با یک فصل‌نامه («گواه») دست داد و البته به طریقی دیگر با ماهنامه‌ای و از این حیث گزاف نیست اگر بگویم به هیچ کاری جز رسانه اشتغال نداشتم و دل خوشم به این گفته «فرانسوا تروفو» کارگردان پرآوازۀ فرانسوی که «هر که از کاری که چون تفریح آن را دوست دارد و عاشق آن است زندگی را می گذراند و درآمد دارد، خوش بخت است».

می دانم که همکارانی انتظار دارند به این جمله بیفزایم که نان آن ولی تلخ است. نان تلخ نانی است که به سختی به دست می آید و تضمینی برای استمرار آن نیست منتها قرار نیست این گفتار تلخ باشد و جای گله نیست چرا که عجالتا جان بر نان ارجح است و ناسپاس نباید بود.

درد اصلی جای دیگری است. این که کسانی یا جاهایی ذره بین برمی دارند و به دنبال واژه ای هستند که خود نمی‌پسندند و هنوز از اهمیت رسانه و ضرورت بازگشت مرجعیت رسانه به داخل غافل اند.

با این همه وقتی مولانا می‌گوید: «مُردم اندر حسرت فهم درست» چه جای گِله؟ 

 

رضا-غبیشاوی-عصر-ایران

 

محدودسازی نه شرط عقل است، نه منطق

رضا غبیشاوی روزنامه نگار، معاون سردبیر پایگاه خبری عصرایران و سردبیر مجله روزنامه نگاری «جدید»: امسال، روز خبرنگار، بوی جنگ می دهد. گرچه ماه قبل، روز 3 تیر جنگ متوقف و آتش بس اعلام شد اما آثار آن ادامه دارد. جنگ فقط حمله و آتش و تخریب نبود بلکه جنگ موازی، در ذهن و در میدان رسانه و اطلاع رسانی هم وجود داشت و همچنان ادامه دارد. جنگ خبر جعلی و واقعی، جنگ تبلیغات و اطلاع رسانی حرفه ای، جنگ نظر و واقعیت؛ وقتی نظر می خواست خود را به جای خبر، قالب کند. جنگ بی اعتمادی و اثرگذاری، جنگ اقناع و تلقین، جنگ تخیل و توهم و حقیقت، جنگ واقع نمایی و کوچک نمایی و بزرگ نمایی، جنگ توضیح و سکوت، جنگ اطلاع و بی اطلاعی، جنگ چشمان باز و بسته ، جنگ سخن گفتن و لب بستن.

روز خبرنگار امسال همزمان با فضای جنگ زده، برای هزارمین بار، نقص ها و نقاط ضعف ما را در رسانه و اطلاع رسانی نشان داد. وقتی رسانه واقعی قدرتمند و حرفه‌ای نداریم. وقتی رسانه را به دستگاه تبلیغاتی، محدود می‌کنیم. وقتی خبرنگار و رسانه را فقط برای مراسم های کلیشه‌ای و سخنرانی‌های حوصله سر بر مسوولان می‌خواهیم. ما نیازمند اطلاع رسانی حرفه‌ای، دقیق و صحیح از اتفاقات حال، گذشته و آینده‌ایم. راهی جز این نیست برای دانستن آنچه رخ می‌دهد تا بتوانیم برای حال و آینده، تصمیم صحیح بگیریم. بدون این، گم راه خواهیم شد.

راهی نیست جز اینکه واقعیت، روایت شود نه بزرگنمایی نه کوچک نمایی که این دو متعلق به حوزه روزنامه نگاری نیستند بلکه آنها را باید در صندوق تبلیغات تجاری و سیاسی جستجو کرد. و وای که مسوولان ما چقدر تبلیغات دوست دارند. عاشق آنند. عشقی عجیب که همه چیز رسانه را از دریچه تنگ و ناموزون تبلیغات می‌بینند و دنبال می‌کنند و انتظار دارند.

روز خبرنگار امسال در فضای جنگ و جنگ زدگی، فرصتی است برای یادآوری بدیهیات. نه تنها در شهرها، پناهگاه نداریم نه تنها آژیر خطر نداریم که مردم را صدا بزند تا پناه بگیرند و سالم بمانند زیر حملات دشمن تا بی دفاع نمانند بلکه رسانه های قدرتمند حرفه ای هم نداریم. رسانه‌ای که خبرنگارش آزاد و بدون نگرانی، راوی واقعیت باشد و به سوالات و ابهامات مخاطبان، پاسخ دهد. روایت صحیح و دقیق حوادث را نشان دهد و مردم را در برابر حملات خبرهای ناراست، غول ابهام و هجوم تخیل، بی دفاع نگذارد؛ اتفاقی که متاسفانه در جنگ 12 روزه رخ داد و مردم بی دفاع و تنها ماندند.

رسانه قدرتمند و مستقل که تعهدش به چارچوب های حرفه‌ای، اخلاقی و حقوقی باشد تعهدش به حقوق و منفع عمومی باشد نه حس این مقام و سلیقه آن مسوول. رسانه ای که خبرنگارش سر صحنه حمله و انفجار، تنش نلرزد از بازخواست و احتمال بازداشت. خبرنگاری که همچون اورژانس و آتش نشانی، تعهد نخست به وظایفش باشد و آزادانه چون آنان، بدون نگرانی بر ماموریت خود متمرکز باشد. رسانه‌ای که در زمان جنگ، در زمانه حملات بی امان دشمن، نه درگیر محدودیت‌های خودی بلکه حامی ذهنی مردم باشد و اطلاعات دست اول و ارزشمند ارائه کند. روایتگر صحیح اول باشد تا چشم ها به آن سو نباشند؛ تا برای دانستن حقیقت و آنچه می‌گذرد، گوش‌ها در جستجوی دیگران نباشند.

برای هزارمین بار باید تکرار کرد ما به رسانه و روزنامه نگاران حرفه‌ای نیاز داریم تا افکار عمومی، سرگردان یافتن سوالات خود در دریای شایعه نباشد که این چیزی جز ضعف و آسیب پذیری نیست.محدودسازی رسانه‌ها و روزنامه نگاران حرفه‌ای آن هم در زمانه بحران و حمله، نه شرط عقل است نه منطق. آیا محدودسازی نیروهای آتش نشان و اورژانس به وقت سختی قابل تصور است؟ 

 

اکبر منتجبی

 

مشکل به نام «انحصار»

اکبر منتجبی، سردبیر روزنامه «سازندگی»: در بیشتر نقاط جهان، روز خبرنگار فرصتی است برای ستایش کسانی که چراغ حقیقت را، حتی در طوفان، روشن نگه می‌دارند. در ایران، این روز بیشتر شبیه مراسم یادبود است؛ یادبود برای رسانه‌هایی که یکی‌یکی خاموش شده یا می‌شوند، برای همکارانی که بیکار شده‌اند، و برای امیدی که زیر چرخ سیاست و اقتصاد له شده است.

امسال، روز خبرنگار با یک انفعال و سکوت از سوی دولت فرا رسید. روزنامه‌ها از نفس افتاده‌اند، قیمت کاغذ کمیاب و دو برابر شده است و همین تحریریه‌ها و رسانه‌ها را تهدید می‌کند. بعد از جنگ نیز  اعلام شد که حدود ۱۵۰ خبرنگار شغل خود را از دست دادند. نشانه‌های این سقوط رسانه‌ای را شاید بتوان با انگشت شماره کرد اما ریشه‌اش بسیار عمیق‌تر است. زیرا ما رزونامه‌نگاران در عرصه رسانه با بحرانی اقتصادی، ساختاری، و در نهایت سیاسی رو به رو هستیم. در چنین فضایی، واکنش سه نهاد مسئول، که عبارتند از وزارت ارشاد، شورای اطلاع‌رسانی دولت، و دفتر ریاست‌جمهوری، به طرز عجیبی شبیه یکدیگر بود: سکوت! این سه‌گانه‌ که نقش قدرتمندی در رسانه‌های دولتی و غیردولتی دارند و  باید پاسدار آزادی بیان باشند، به یک کارخانه‌ی تولید سکوت تبدیل شده‌اند. سکوت‌شان نه از ناآگاهی، که از انتخاب آگاهانه به بی‌عملی است!

تعطیلی ناگهانی روزنامه‌ی شهروند در میانه‌ی جنگ، نمونه‌ای عریان از این وضعیت است. رسانه‌ای با چندین سال اعتبار و حدود 40 نفر خبرنگار و نیروی انسانی، در میانه‌ی بحران‌های اجتماعی و امنیتی و سیاسی، بدون هیچ سناریوی جایگزین از چرخه خارج شد. تلاش‌های پشت‌پرده برای جلوگیری از این مرگ این رسانه‌ به در بسته خورد. آنچه از بین رفت فقط یک عنوان خبری نبود، بلکه بخشی از ظرفیت جامعه برای روایت مستقل و پاسخ‌گویی به قدرت بود.

با این حال، دولت در همان ایام بی‌کار ننشست! البته نه برای نجات رسانه‌ها، بلکه برای محدودتر کردنشان. لایحه‌ی با عنوان «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع» به امضای رئیس جمهور با قید دو فوریت به مجلس ارسال کردند که تعجب همه را برانگیخت و صدای همه را درآورد. به ظاهر عنوانش بوی دغدغه‌ی حقیقت می‌داد، اما محتوایش ابزاری برای محدودیت بود. تأسف‌بارتر آنکه متولی رسانه در دولت، به جای نقد و بایگانی این لایحه، این طرح را با لبخند به هیأت دولت برد و رئیس‌جمهور را قانع کرد که «لایحه‌ی خوبی است». اگر روزنامه‌نگاران به خود نیامده بودند که معلوم نبود چه رخ می‌داد. نهایتا نیز رئیس جمهوری به خواست اهالی رسانه‌ی این لایحه را پس گرفت.

راه‌حل تغییر وضعیت رسانه‌ها در ایران، وضع چنین لوایحی نیست. مشکل، انحصار است. دولت همه‌ی اهرم‌ها را در مشت خود نگه داشته است. از مجوز انتشار تا سهمیه‌ی کاغذ، از یارانه‌های قطره‌چکانی تا توزیع آگهی‌های دولتی. انجمن‌ صنفی روزنامه‌نگاران، که باید ستون فقرات دفاع از خبرنگاران باشند، عملاً از ابزار و اختیار تهی شده‌اند. نتیجه‌اش را می‌بینیم: خبرنگار بیکار می‌شود و تنها می‌ماند، بدون بیمه، بدون حمایت، بدون حتی تریبونی برای اعتراض.

و با این حال، رسانه در ایران هنوز زنده است اما زخمی. مثل بیماری که با دستگاه اکسیژن نفس می‌کشد. صدای خبرنگار هنوز هست، اما بی‌جان. اگر روز خبرنگار قرار است معنایی داشته باشد، باید روز مطالبه‌گری برای بازگرداندن این صدا باشد. صدای حقیقت، صدای جامعه‌ای که حق دارد بداند، و صدای نسلی که نمی‌خواهد تنها شنونده‌ی روایت‌های دیگران باشد.

 

آفندها و پدافندهای رسانه‌ای

سرگه بارسقیان، معاون سردبیر مجله «آگاهی نو»: جنگ‌ها با یک دروغ آغاز می‌شوند؛ با یک اسم دروغین: مبارزه برای بقا، عملیات نظامی ویژه، مهار تهدید و…هر نامی دارند جز جنگ و این آغاز تحریف است. 

جنگ ۱۲ روزه اسرائیل «با جمهوری اسلامی» دروغ بود؛ عملیات نقطه‌زنی دروغ بود؛ مصون ماندن غیرنظامیان دروغ بود و…خیلی از خبرهای گفته و نقل‌شده دروغ بود؛ خبرهایی که «عارضه فوروارد» فراگیرش کرد؛ خبرهایی که اتفاقاً بدون پراکسی، بی‌آنکه منبع و منشأ آن معلوم شود، دست به دست و به عبارت بهتر گوشی به گوشی می‌شد. این پمپاژ فیک‌نیوزها، روان مردم را بمباران می‌کرد. 

حالا همه درباره ترمیم سامانه‌های پدافندی و تقویت آن در مقابل جنگ‌افزارهای مدرن می‌گویند؛ اما مگر آفند فقط با بمب و موشک و پهپاد بود که به فکر پدافند نظامی آن بود؟ برای آفندهای خبری، رسانه‌ای، روانی و…چه فکری شده است؟ متولی روح و روان جامعه ایران کیست که آن را از هر خبر جعلی و فوروارد جمعی حفظ کند؟ 

در عرصه رسانه هم به آفند نیاز داریم هم پدافند. در این جنگ کمبود رسانه‌ای بین‌المللی در ایران عیان شد؛ رسانه‌ای که بتواند با مخاطب خارجی ارتباط بگیرد و واقعیت اتفاقات ایران را بازگو کند. رساندن صدای ایران به عرصه بین‌المللی، از رسانه‌ای مستقل و خصوصی برمی‌آید؛ رسانه‌ای چند زبانه، که بدون واسطه بتواند تصویر حقیقی ایران را منعکس کند. 

رسانه‌ای خبری و تصویری که توان روایت‌سازی را داشته باشد؛ گرچه در دوره جنگ ۱۲ روزه نتوانستیم از رسانه‌های بین‌المللی و نمایندگان برخی از آن‌ها در ایران در انعکاس اخبار به خوبی استفاده کنیم، اما می‌توان سامانه رسانه‌ای مستقل جدیدی را ایجاد کرد که در این هجوم خبری و تبلیغاتی، دروغ جنگ را نشان دهد.

اما برای برملا کردن دروغ‌های جنگ - نظامی و رسانه‌ای - وجود یک نهاد ملی و فراگیر راستی‌آزمایی و مقابله با اخبار جعلی بیشتر حس شد. این نهاد می‌تواند یکی از ابزارهای مقابله با ناامنی روانی باشد که یکی از عوامل تضعیف امنیت ملی است؛ نهادی مورد وثوق، با مشارکت روزنامه‌نگاران مستقل و فعال در بخش خصوصی و همکاری نهادهای صنفی و مدنی. 

حال که عصر اصلاحات ساختاری و تغییرات اساسی در نهادهای عالی امنیتی است، دکتر علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران شده که تجربه ۱۰ سال مدیریت صداوسیما را دارد، می‌توان امید داشت که خبرنگاران مستقل و رسانه‌های غیرحاکمیتی هم در راستی‌آزمایی اخبار، انعکاس وقایع و مدیریت رسانه‌ای بین‌المللی قدر ببینند و قدرت یابند. این جنگ نشان داد باید در سطح رسانه‌ای هم تغییرات جدی و مهمی رقم زد.



78a51f83-0ab9-4396-8b7f-8a0aeb329b0b

 

دروغ و اتهام زنی 

وحید حاجی‌پور، سردبیر «میز نفت»: به عنوان خبرنگار حوزه انرژی که قاعدتا پولساز‌ترین، ثزوتمندترین و مافیایی‌ترین بخش اقتصادی کشور است، با دو گونه روایت و خبر مواجه هستیم. در روایت اول، خبرها اگر تمجیدی و حمایتی از نهادها و شرکت‌های دولتی و خصولتی نباشند، خنثی و بی اثر است، دقیقا همان چیزی که مدیر سازمان به آن علاقمند است.
در روایت دوم، اما خبرنگار پشت‌میز نشینی را کنار گذاشته و خود را در مرکز تحولات پنهان حوزه‌اش قرار می‌دهد؛ با جسارت و شهامت به دنبال اثرگذاری بر جریانات حاکم است که البته، طی چند سال گذشته، دچار نزول کیفیت شده است.
یکی از دلایل این وضعیت، ظهور اکانت‌های فیک و معلوم‌الحال در شبکه‌های مجازی است. روزگاری، شب‌نامه‌ها از زیر درب اتاق‌های کارکنان پخش می‌شد و امروز، از طریق شبکه‌های مجازی، در سال ۹۱ وقتی خبر گم‌شدن دکل نفتی و چند صد کیلومتر لوله گازی را افشا کردم، هزینه‌اش چند بازپرسی بود و در نهایت تبرئه ولی همین اخیرا، وقتی روی قاچاق سوخت متمرکژ شدم، آدرس منزل، محل کار، اطلاعات شخصی و خانوادگی‌ام  را در فضای مجازی پخش کردند.

افزایش حجم دروغ و اتهام زنی به قدری بالا رفته که گاهی خبرنگار را پشیمان می‌کند؛ این یکی از قابل لمس‌ترین تغییرات در فضای رسانه‌ای کشور است و به نظر می‌رسد به حال خود رها شده. از سوی دیگر. تغییر محتوای مطالب فنی و کارشناسی به سطوری مملو از کلی‌گویی است که در زبان اهالی رسانه، به «آب بستن» معروف شده. علت این هم کم‌رنگ شدن مطالعه و کار تحقیقی در حوزه‌های تخصصی خبری است.اطلاعات خبری و تحلیلی، محدود به شبکه‌های مجازی شده تا به جای انکه کتاب و متون قابل استناد در مجتواهای تولیدی بکار بیاید، از همین جنس اطلاعات سطحی استفاده می‌شود.


IMG_20231005_101250_906

این عشق هرگز خاموش نمی‌شود

محمدرضا دانایی، مدیرمسئول گروه رسانه‌ای «خبرهای فوری/مهم»: از سال ۸٨ - ٨٩ که پا به دنیای رسانه و خبر گذاشتم، انگار سوار قطاری شدم که نه ترمز دارد، نه مقصد مشخص.
پانزده سال، نه فقط یک مسیر شغلی، که سفری بود پر از تکان‌های سخت، لحظه‌های نفس‌گیر و خاطراتی که گاهی شیرین‌اند و گاهی مثل زخمی کهنه می‌سوزند.
تو این سال‌ها، ماها انگار در میانه‌ی میدان جنگ، قلم به دست گرفتیم و روایت کردیم؛ از بهار عربی که خاورمیانه را تکان داد تا ناآرامی‌های داخلی، از تحریم‌های نفس‌گیر تا فاجعه‌های طبیعی و انسانی، از مذاکرات هسته‌ای تا ترور سردار سلیمانی، و حالا این روزها، سایه‌ی سنگین حملات نظامی دشمن صهونی که قلب هر ایرانی وطن‌پرست را به تپش انداخته.
خبرهایی که ما اهالی رسانه این سال‌ها منتشر کردیم، شاید برای ملتی دیگر، در طول یک قرن هم رخ ندهد.
خبرنگاری، این شغل عاشقانه و طاقت‌فرسا، مثل راه رفتن روی لبه‌ی تیغ است. تو باید حقیقت را فریاد بزنی، اما گاهی اینترنت فیلتر شده، مثل دیواری آهنین، راه نفست را می‌بندد. سرعت اینترنت گاهی آنقدر پایین است که انگار زمان به عقب برمی‌گردد؛ گاهی آپلود یک ریلز یک دقیقه‌ای ساده، ساعت‌ها طول می‌کشد. تو می‌مانی و یک صفحه‌ی لودینگی که مرتب درحال چرخش است!
کرونا هم که آمد، انگار طوفانی به طوفان‌ها اضافه شد. یادم می‌آید روزهایی که با ماسک و شیلد و دستکش، توی خیابان‌های خلوت استان قم داخل خودرو در حال تهیه مستند تصویری بودم، در کامنت‌ها غالبا از خطرناک بودن این کارم انتقاد کرده بودند، و واقعا در حالی که خودمان هم از ویروس ناشناخته‌ی اون روزها می‌ترسیدیم، اما خبر، و اطلاع رسانی حقیقت، مثل خونی تو رگ‌هایمان در جریان بود.
اما این یک سال اخیر، انگار چکیده‌ی همه‌ی این پانزده سال بود.
فوت ناگهانی رئیس‌جمهور رئیسی، شوکی بود که همه را متعجب کرد. بعد از انتخابات، با آن تب‌وتاب و دوقطبی‌هایش، ناگهان شروع به کار پزشکیان و ترورهای سخت، و حالا، این روزها که جنگ و سایه‌ی حملات نظامی و مجدد مثل کابوسی بالای سرمان چرخ می‌زند.
باید هوشیار باشی، خبرهارو از منابع مختلف بخوانی، تحلیل کنی، منتشر کنی، همه‌ی این‌ها باید در سریع‌ترین زمان ممکن و چه بسا کمتر از یک دقیقه رخ بدهد،  و همزمان، موج شایعات و اخبار جعلی را از حقیقت جدا کنی. عشق به این کار، تنها چیزیه که می‌تونه تو رو 72 ساعت زیر پهپاد و B2 و صدای پدافند سرپا نگه داره، با چشمانی که از خستگی می‌سوزند، اما ذهنت باید مثل عقاب تیز بماند.
یادم می‌آید در همین جنگ 12 روزه، یک شب، بعد ازینکه ساختمان اطراف دفتر ما مورد هدف رژیم صهیونیستی قرار گرفت و موج انفجار آن به ساختمان ما هم گرفته بود، یکی به من گفت: «این کار شماها دیوونگیه!» و خوب که فکر کردم دیدم راست می‌گفت. اما همین دیوانگی بود که ما رو به هم وصل کرد، به مردم متحدی که منتظر صدایی از حقیقت بودند.
من محمدرضا دانایی، عاشق ایرانم، با همه‌ی زخم‌ها و زیبایی‌هایش. این عشق به ایران من را به رسانه، به خیابان‌ها، به وسط جنگ و به دل خبرها کشاند.
جسمم شاید یه زمانی خسته شود، اما این عشق هرگز خاموش نمی‌شود.

 


5d3e1865-a744-49ad-a6a9-06f077baa874

 

روایتی کوتاه از یک سال همراهی با رییس جمهور

زهره فراهانی، خبرنگار سیاسی جماران: امروز، در این روز به‌یادماندنی و پرچالش، فرصتی است تا به نقش بی‌بدیل خبرنگاران سیاسی بپردازم؛ به‌ویژه خبرنگارانی که در سفرهای رسمی و مهم، همچون سفر اخیر رئیس‌جمهور به مناطق مختلف کشور، در کنار مسئولان ارشد قرار دارند.

من به عنوان خبرنگار پارلمانی از سال ۱۴۰۱ در جماران فعالیت خود را آغاز کردم. بعد از اتفاق تلخی که برای شهید رئیسی در اردیبهشت ماه رخ داد و کشور را به سمت و سویی دیگر برد، فرصت ۵۰ روزه‌ای فراهم شد تا انتخاباتی دیگر برگزار شود. در این مدت، به عنوان خبرنگار جماران وارد ستاد انتخاباتی مسعود پزشکیان شدم و خبرنگار اختصاصی او انتخاب شدم. همزمان، رقیب او، سعید جلیلی، نیز به عرصه رقابت وارد شده بود. در این برهه، تحلیل‌های زیادی درباره پیروزی کاندیداها وجود داشت.

در این مسیر، بیش از ۱۵ استان را در گرمای تابستان همراه تیم دکتر پزشکیان طی کردم. او به‌روشنی اعلام نمود که «شعار نمی‌دهد، بلکه آنچه را که می‌توانم می‌گویم و انجام می‌دهم.» خاطره‌ای شیرین از پرشورترین استان‌ها دارم؛ تبریز و ارومیه، جایی که استادیوم‌ها یکصدا نام «پزشکیان» را فریاد می‌زدند. او آمد تا تندروی‌ها را پایان دهد و زحمات ما در تهران و شهرستان‌ها به نتیجه رسید و پزشکیان به ریاست دولت چهاردهم انتخاب شد و در ساختمان سفید مستقر گردید.

در مراسم تنفیذ، بلافاصله پس از ورود به ساختمان سفید، استخاره گرفت و به طور غیرمنتظره‌ای با آیه‌ای نشان از روزهای سخت روبه‌رو شد. در آن روز نمی‌دانستیم چه روزهایی در انتظار دولت است؛ همان شب، خبر ناگوار کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران به گوش رسید. اما پزشکیان با اراده‌ای قوی‌تر ایستاد و نخستین سفر رسمی خود را به عراق آغاز کرد. او در این سفر بدون جلب توجه، شبانه به حرم امام حسین (ع) و نجف رفت؛ جایی که عطر آموزه‌های نهج البلاغه را به مشام می‌رساند. پزشکیان، که از دوستداران مولا علی (ع) است، این سفر را به یادماندنی ساخت و نشانه‌ای از عزم جزم او در خدمت به مردم و کشور را به نمایش گذاشت.

سفرهای متعددی را به همراه رئیس‌جمهور تجربه کردم، اما شاید خاطره‌انگیزترین آن‌ها سفر به نیویورک بود. روزهای پرهیاهو را پشت سر گذاشتیم؛ همان‌طور که گروهی از رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور مقابل هتل ما تجمع کرده بودند و دوربین‌ها از هرسو، لحظه‌ها را ثبت می‌کردند. در میان این هیاهو، یکی از دلنشین‌ترین نشست‌ها با ایرانیان فعال در آمریکا برگزار شد. دیدن آن‌ها و حس امید به بازگشت به وطنشان، دل من را به شدت تحت تأثیر قرار داد. در این جلسه، دکتر پزشکیان و دکتر ظریف به آن‌ها قول دادند که شرایط برای بازگشتشان فراهم شود و خوشحالی چهره‌هایشان را هرگز فراموش نمی‌کنم. با پیگیری‌هایی که بعداً انجام دادم، متوجه شدم که این وعده محقق شد و آن عزیزان بار دیگر به ایران بازگشتند.

سفر دیگرم به تاجیکستان، میزبان همایش تجاری، سرمایه‌گذاری و گردشگری ایران و تاجیکستان بود. در این نشست، دکتر پزشکیان شعری از شاعر بزرگ پارسی‌گو، رودکی با عنوان «بوی موی جولیان» را قرائت کرد و در پاسخ، رئیس‌جمهور تاجیکستان قطعه شعری از رودکی با مضمون «هیچ شادی نیست اندر این جهان، برتر از دیدار روی دوستان» را خواند. این تبادل شعر، جلوه‌ای از پیوند عمیق فرهنگی و تاریخی میان دو ملت بود.

سفرهای داخلی هم، به نوبه خود درس‌های زیادی به من آموخت. نمایندگان مردم در جلسات متعدد از مشکلات معیشتی و کاری خود گفتند و دکتر به قائم پناه و حاجی میرزایی دستور پیگیری و بررسی حقوقی مشکلات را می‌داد. فعالیت‌های ما در ساختمان بهشتی در پاستور، فرصتی بود تا با سیاست‌مداران و فعالان احزاب به تبادل نظر بپردازیم و از آن‌ها راهکارها و تجربیاتشان را بشنویم. به نظرم آنچه به عینه دیدم، تحقق هدف‌گذاری برای به‌کارگیری کارشناسان و متخصصان در عرصه‌های مختلف بود.

در جلسات اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی، بسیاری از افراد نظرات و اعتراضات خود را به دکتر منتقل می‌کردند. او نه‌تنها به همه صحبت‌ها گوش می‌داد و یادداشت می‌کرد، بلکه در مواقعی اطلاعات را بر روی تخته می‌نوشت تا به آن‌ها راه‌حل ارائه دهد. گاهی اعتراضات به‌جایی از سوی افراد مطرح می‌شد که عمیقاً قابل توجه بود.

بخشی که هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود، مربوط به یکی از استانداران است که به دلیل عدم پاسخگویی وزرا گلایه‌مند بود. در آن لحظه، دکتر بلافاصله دستور داد تا وزیر مربوطه را تلفنی تماس بگیرند و همان روز وقت ملاقاتی تنظیم کرد تا نمایندگان، به همراه استاندار، به وزارتخانه بروند و مشکلشان را حل کنند.  از سوی دیگر، عکاسان و تصویربرداران از این فضا چندان راضی به نظر نمی‌رسیدند. آن‌ها باید از یک شب قبل، وسایل و تجهیزات خود را به مرکز چک خنثی می‌دادند و چند ساعت زودتر در پاستور حاضر می‌شدند. این تجربه به من نشان داد که اصحاب رسانه همواره با چالش‌های زیادی روبه‌رو هستند؛ چالش‌هایی که کمتر به چشم می‌آید.

تیم تشریفات دکتر همیشه تحت تأثیر سادگی و حسن رفتار او قرار داشتند. او با کلمات ساده، همچون «یاشا» برای سلام به تمامی کارمندان، فضایی دلنشین و دوستانه ایجاد می‌کرد. رابطه او با خبرنگاران نیز همیشه خوب بوده، چه در دوران نمایندگی در مجلس و چه اکنون که در پاستور مستقر شده است. اما یک موضوع همیشه او را آزار می‌دهد؛ پروتکل‌ها. دیگران ممکن است بخندند، اما دکتر بر این باور است که در نهایت باید وظایف خود را انجام دهد.

او در تمام سفرها، اگر تیم حفاظت اجازه می‌داد، با مردم صحبت می‌کرد و به سخنان آن‌ها گوش می‌داد و به آن‌ها قول پیگیری می‌داد. با اینکه بسیاری از مشکلات به دولت او ارتباطی نداشت، او همواره از شنیدن دغدغه‌های مردم دریغ نمی‌کرد.

حتی ایام عید هم بیکار نماندیم؛ جلسات و پیگیری‌ها ادامه داشت و تا اردیبهشت‌ماه در کنار رئیس‌جمهور بودم، و این تجربه، یکی از بزرگترین و بی‌نظیرترین لحظات زندگی‌ام به شمار می‌رفت. حالا به خانه‌ام در جماران برگشتم و با آزادی کامل قلم به دست گرفتم؛ حقیقتاً، دیگر سانسوری در کار نیست. 

اخبار مرتبط

انتهای پیام