همشهری آنلاین- الناز عباسیان: لیسانس مهندسی نقشهبرداری را از دانشگاه تهران گرفت، اما دلش به آسمانِ مهربانی و معنویت گره خورده بود. ترجیح داد به جای نقشهکشی زمین، نقشِ جانها را ترسیم کند؛ پس شغل شریف معلمی را انتخاب کرد و شد معلم معارف اسلامی. همیشه برای خودش سختگیری میکرد و اهل قناعت بود، اما در کمک به دیگران فوقالعاده دست و دلباز! پسانداز عمرش را گذاشت و خانهای خرید، نه برای خود، که پناهی باشد برای محرومان. اینها تنها گوشهای از زندگی شهید فاطمه کاوهمنش بانوی ۸۰ ساله است که در میدان قدس، زیر آتش بیداد صهیونیستها آسمانی شد.
دیدم که جانم میرود
شهید فاطمه کاوهمنش، بانویی حدوداً ۸۰ ساله و بازنشسته آموزش و پرورش بود که ۲۶ خردادماه، برای مراجعه به پزشک به تجریش میرود و دیگر بازنمی گردد. سیدحامد مینوفام، فرزند این شهید از روزی که برای همیشه مادرش را از دست داد، چنین تعریف میکند: «وقتی به یکی از ساختمانهای اطراف میدان قدس حمله شد، مادرم به همراه چندین تن از هموطنان دیگر شهید شد. اما ما از این موضوع بیخبر بودیم و فکر نمیکردیم چنین جنایت بزرگی در تجریش اتفاق افتاده باشد. گمان کردیم فقط شاهلوله آب را زدهاند. صبح روز بعد چند بار با مادرم تماس گرفتم. جواب نداد. معمولاً مادر تلفن همراهش را جواب نمیداد. ظهر دوباره زنگ زدم. وقتی پاسخ نگرفتم، خودم را به خانه مادر رساندم. در خانه نبود. با مطب پزشک مادر تماس گرفتم و دکتر گفت: "مادرت دیروز مراجعه نکرده، اما در همان ساعتی که قرار بود به مطب بیاید، انفجار شدیدی در نزدیکی ما اتفاق افتاد و مجروحان زیادی به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شدند. " سریع خودم را به بیمارستان رساندم و با شناسایی یک شهید مجهولالهویه، به پیکر بیجان مادرم رسیدم. بدترین صحنه عمرم بود. ۲۲ سال پیش پدرم را از دست داده بودم و مادرم در این سالها هم مادر بود و هم پدر برای ما.»
در بخشش دست و دلباز بود
شهید کاوهمنش بسیار کم به مسائل دنیوی اهمیت میداد و معیارهای او برای انجام کارهایش فراتر از این دنیا بود. سیدحامد مینوفام با اشاره به این ویژگی اخلاقی او میگوید: «وقتی میخواستیم برای او خانهای تهیه کنیم، تنها معیار مادر نزدیکی خانه به مسجد بود تا با توجه به کهولت سن و بیماریهایش، راحتتر به مسجد رفتوآمد کند. گرهگشای کار مردم بود و از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. مادرم کارهای خیر زیادی انجام داده بود؛ برای مثال، با درآمد حاصل از سالها تلاشش، خانهای در محمدشهر کرج خرید و آن را برای سکونت زوجهای بیبضاعت اختصاص داد که این کار خیر همچنان ادامه دارد. یکی دیگر از کارهایی که بیشتر اوقات بهطور پنهانی انجام میداد، قرض دادن پول به افراد نیازمند و با آبرو بود. مادرم بسیار به خودش سخت میگرفت و قناعت میکرد، اما در بخشش و کمک به دیگران دست و دلبازی به خرج میداد. بسیار بر پرداخت خمس تأکید داشت. سال خمسی او اول محرم بود. چند هفته قبل از محرم به من اصرار داشت که خمس مالش را همچون سالهای گذشته پرداخت کنم. گویا خودش میدانست که تا قبل از محرم پر میکشد.»
خانم مهندسی که معلم اخلاق شد
کاوهمنش فارغالتحصیل رشته نقشهبرداری از دانشگاه تهران در دهه ۵۰ شمسی بود. ۳۰ سال تمام بهعنوان معلم خدمت کرد و مدتی نیز مدیر مدرسه نهضت اسلامی در قیطریه بود. پسر این بانوی شهید در اینباره میگوید: «یکبار از مادر پرسیدم چرا با اینکه مهندس هستی، معلم دینی و قرآن شدی؟ گفت: پسرم، این روزها نیاز به معلم دینی و قرآن و اخلاق بیشتر احساس میشود. نماز شب مادر ترک نمیشد، مگر در موارد خاص. دو بار با وجود مشکلات جسمانی از جمله سنگ کلیه، دیسک کمر و انحراف ستون فقرات، در پیادهروی اربعین شرکت کرد. در پیادهروی اربعین که همراه مادر بودم، از نزدیک میدیدم که چقدر برایش سخت است، اما هیچ گلایهای نداشت و با تمام سختیهای سفر کنار آمده بود و خدا را شکر میکرد که زائر کربلا شده است.»
بخشی از وصیتنامه شهید: آخرت را بر دنیا ترجیح دهید
به فرزندان و عروس هایم سفارش می کنم که سعی خود را در جهت ایمان و پیروی از خدا و پیامبر و امامان معصوم و ولایت فقیه و رهبران و فقهای زمان داشته باشند و سال خمسی را فراموش نکنند که باعث برکت در مالشان است. نماز اول وقت و قرآن خواندن هر روز هر مقدار که می توانید با ترجمه انجام دهید و همه واجبات و ترک محرمات و سعی در انجام مستحبات و دوری از مکروهات داشته باشید. به طور کلی آخرت را بر دنیا ترجیح دهید. به فرزندانتان هم سفارش کنید و آن ها را با ایمان و آشنا به احکام دین تربیت کنید تا شادی روح من و پدرتان باشد. طلب مغفرت را برای ما فراموش نکنید هرگاه به یاد ما افتادید لااقل صلوات بفرستید. اگر امکانی باشد جهت خیرات به مستحقان کمک کنید.