به گزارش خبرنگار بین الملل ایرنا، «یائیر گولان» رهبر حزب دموکراتهای رژیم صهیونیستی و «آویگدور لیبرمن» رئیس حزب «اسرائیل خانه ما» درباره طرح نتانیاهو نخستوزیر این رژیم درباره اشغال کامل غزه گفتند که این طرح، اسرائیل را به سمت جنگ ابدی سوق میدهد.
این خبری است که اخیرا منتشر شده و نشان از عمق اختلاف در میان مقامات سطوح بالای تصمیم گیری رژیم اسرائیل در خصوص ادامه جنگ در غزه با وجود هزینههای گزاف آن دارد.
در حالی که ماهها از آغاز حملات نظامی اسرائیل به غزه میگذرد، شواهد فزایندهای نشان میدهد که این جنگ نه تنها از نظر انسانی و بینالمللی هزینهبار است، بلکه از درون نیز ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسرائیل را دچار فرسایش کرده است.
آنچه در نگاه نخست ممکن است جنگی برای «امنیت» یا «بازدارندگی» تلقی شود، در تحلیل نهایی به بحرانی چندلایه تبدیل شده که سربازان ارتش و جامعه اسرائیل در خط مقدم آسیبهای آن قرار دارند.
طی ماههای اخیر، گزارشهایی از درون ارتش اسرائیل منتشر شده که بهشدت نگرانکنندهاند، افزایش محسوس خودکشی در میان سربازان، فرار از خدمت، عدم تمایل نیروهای ذخیره به بازگشت به میدان و حتی اقدام بیسابقه ارتش به تشکیل گردانهایی از مردان بالای ۵۰ سال، تنها بخشی از نشانههای یک فروپاشی روانی گسترده در ساختار نظامی است. واقعیتی که نه از بیرون، بلکه از درون صدا میکند.
شمار خودکشیها در ارتش اسرائیل از آغاز جنگ در غزه رو به افزایش گذاشته؛ برخی منابع از افزایش ۲۵ درصدی این آمار در مقایسه با سال گذشته خبر میدهند. در یکی از موارد شوکهکننده، یک سرباز ذخیره پس از دو بار تلاش ناموفق برای بستریشدن در بیمارستان روانی، به زندگی خود پایان داد.
نکته قابل تأمل دیگر در این ارتباط آن است که فرماندهان نظامی در سکوتاند، اما نشانهها بسیار آشکار و روشنتر از آن هستند که بتوان آنها را نادیده گرفت. تحلیلگران بر این باورند که این فشارهای روانی تنها نشانهای از خستگی مزمن در ارتشی است که دیگر نمیداند هدف نهایی این جنگ چیست.
از سوی دیگر، نافرمانی در میان سربازان ذخیره و حتی نیروهای عملیاتی بالا گرفته است. دهها تن از افسران واحدهای سایبری، اطلاعاتی و عملیاتی صراحتاً اعلام کردهاند که حاضر نیستند به جنگی ادامه دهند که آن را نه برای امنیت اسرائیل، بلکه برای بقا و فرار سیاسی نخستوزیر فعلی از محاکمه میدانند.
این اعتراضها دیگر در خفا انجام نمیشود؛ بخشی از آنها رسانهای شدهاند و موجی از نگرانی را در رأس تصمیمگیرندگان ایجاد کردهاند. استعفای خاموش، امتناع از خدمت و حتی مهاجرت معکوس، به انتخابهایی بدل شدهاند که بخشی از طبقه متوسط نظامی و مدنی اسرائیل ترجیح میدهد بهجای شرکت در یک جنگ فرسایشی، به سراغشان برود.
ابعاد روانی این بحران تنها به سربازان محدود نمیشود. کسانیکه در سرزمینهای اشغالی زندگی می کنند بهطور کلی دچار اضطرابی گسترده شدند؛ صدای آژیرها، کشتهشدن نیروها در میدان، فروپاشی امنیت اقتصادی و بیاعتمادی فزاینده به دولت، همه باهم ذهنیتی را شکل دادهاند که از فرسودگی اجتماعی حکایت میکند. روانشناسان و اقتصاددانها به یک زبان میگویند؛ با ادامه این روند، اسرائیل با موجی از اختلالات روانی، فرار سرمایه و مهاجرت معکوس مواجه خواهد بود.
دادههای رسمی نیز مؤید همین تحلیل است. تنها در سال گذشته، بیش از ۱۷۰۰ میلیونر از سرزمینهای اشغالی مهاجرت کردهاند و رشد اقتصادی بهشدت کُند شده است. برآوردهای بانک مرکزی رژیم اسرائیل نشان میدهد اگر جنگ تنها شش ماه دیگر ادامه داشته باشد، رشد اقتصادی پیشبینیشده برای سال آینده تا نیم درصد کاهش خواهد یافت و نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی ممکن است از ۷۱ درصد عبور کند؛ عددی که برای کشوری با اقتصاد کوچک و وابسته به کمکهای خارجی، نگرانکننده است.
اما شاید مهمترین بخش ماجرا نه در ارقام و آمار، بلکه در نیت و چشمانداز این جنگ نهفته باشد. فرماندهان ارشد نظامی رژیم اسرائیل صراحتاً گفتهاند که اشغال کامل غزه یک تله نظامی است و ارتش را وارد منازعهای بیپایان میکند. در عین حال، نتانیاهو و برخی از حلقههای سیاسی اطرافش همچنان بر طبل ادامه جنگ میکوبند؛ جنگی که اکنون نه فقط هزینه انسانیاش بالاست، بلکه مشروعیت اخلاقیاش هم در داخل و هم در خارج زیر سؤال رفته است.
در این شرایط ارتش رژیم اسرائیل امروز با نیروهایی روبهروست که دیگر نه روحیه دارند، نه اعتماد و نه حتی انگیزهای برای جنگیدن. افزایش درخواستها برای معافیت از خدمت، تلاش خانوادهها برای خارج کردن فرزندانشان از واحدهای رزمی، و تصمیم بیسابقه ارتش برای استفاده از افراد مسنتر همه نشان میدهد که نظامیان رژیم اسرائیل خود را در جنگی گرفتار میبینند که نه پایانی برایش متصورند و نه توجیهی.
به باور برخی کارشناسان آنچه امروز ارتش رژیم اسرائیل با آن مواجه است، نه تنها فرسایش در جبههها، بلکه فروپاشی از درون است. بحرانهای روانی سربازان، نشانهای از بیهدفی استراتژیک است. وقتی اهداف نظامی با واقعیات سیاسی و اجتماعی همخوانی ندارد، بدنه ارتش اولین قربانی این شکاف میشود.
در نهایت، سؤالی که مطرح میشود این است که ادامه این جنگ، به کدام سوی تاریخ ختم خواهد شد؟ آیا سیاستمدارانی که برای نجات خود، ارتش و جامعه را وارد این مسیر کردهاند، مسئول پاسخگویی به تبعات روحی، روانی و انسانی آن خواهند بود؟ یا همچنان حقوق و پرسشهای سربازانی که اکنون در بیمارستانهای روانی، پناهگاههای درمانی یا در سایه خودکشیها خاموش میشوند، بدون پاسخ خواهند ماند؟
واقعیت این است که رژیم اسرائیل، به همان اندازه که در میدان نبرد در باتلاق فرو رفته و درگیر شده است، در جبهه درونی نیز درگیر جنگی تمامعیار شده، جنگی که شاید شکستپذیرترین نقطهاش، روح و روان انسانهایی باشد که قرار بود مدافع آن باشند.