شناسهٔ خبر: 74246502 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

از مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» بازخوانی شد؛

زندگی و زمانه‌ای فراتر از کلمات؛ روزگار آقارضا سعیدی

زندگی و میراث آقارضا سعیدی، همچون چراغی در دل تاریخ روشن می‌ماند؛ داستان مردی که قلمش را به پیشانی فرهنگ کویر کوبید.

صاحب‌خبر -

سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا آقا رضا سعیدی، مردی عاشق کتاب و فرهنگ، در روزی سرد از اسفند ۱۲۸۲ در دل شهر قدیمی یزد به دنیا آمد. او فرزند حاج میرزا حسن قناد بود؛ تاجری که سال‌ها در بمبئی هند زندگی کرده بود و پس از بازگشت، دنیای شیرین تجارت قند و شکر را در یزد دنبال کرد. آقا رضا از همان کودکی دل در گرو کتاب داشت و در مدارس یزد، زیر سایه‌ی علم و دانش رشد کرد.

زندگی آقا رضا، داستانی است پر از عشق به کتاب و خدمت به مردم. او نخستین گام‌های خود را با تأسیس دومین کتابفروشی مدرن یزد برداشت؛ جایی که دیگر خبری از کتابفروشی‌های شلوغ و بی‌نظم قدیم نبود، بلکه با قفسه‌های مرتب و ویترین‌های زیبا، دنیایی نو برای عاشقان کتاب خلق شد. بچه‌های دبستانی یزد، با هیجان به آن «گلبهار دوم» می‌گفتند.

اما ماجراجویی‌های آقا رضا به یزد ختم نشد. او راهی کرمان شد و به همراه دوستان و خانواده، چاپخانه و کتابفروشی گلبهار را پایه‌گذاری کرد. باور او ساده و شیرین بود: «کتاب باید به دست همه برسد.» حتی به روستاهای دور دست هم سفر می‌کرد و کتاب می‌برد تا نور دانش در همه جا بدرخشد. آقا رضا نه تنها در کارش حرفه‌ای بود، بلکه مردی با ایمان و اخلاق بود؛ کسی که هیچ‌گاه اجازه نداد کارش خلاف ارزش‌ها و باورهایش پیش برود. زندگی او، تصویری زیبا از عشق به کتاب، خدمت به جامعه و پایبندی به اصول است که هنوز در دل‌های مردم یزد و کرمان زنده است.

تولد و تحصیل

در بیست‌ودوم اسفند ۱۲۸۲ ش در محله میدان شاه، کوی شاه عبدالقیوم یکی از محلات کهن یزد در خانواده حاج میرزا حسن قناد درگذشته حدود ۱۳۱۲ ش) و فاطمه فرزندی به دنیا آمد که نامش را «آقارضا» نهادند. حاج میرزا حسن قناد از بازرگانان قند و شکر یزد بود که پس از سال‌ها اقامت در شهر بمبئی هندوستان به یزد برگشته بود و در بازار یزد اتاق تجارت داشت.

وی با بیشتر شهرهای ایران ازجمله شهرهای ولایت خراسان داد و ستد می‌کرد. همسرش فاطمه، دختر حجت‌الاسلام ملا عبدالکریم مسگر بود. آقارضا نخستین فرزند خانواده بود و پس از او چهار پسر و یک دختر به نام‌های محمدحسین، مرضیه، علی‌اکبر، علی‌اصغر و کاظم به دنیا آمدند.

وی نخست به مکتبخانه رفت، آنگاه تحصیلات حوزوی علوم) (دینی را در یکی از مدارس دینی یزد فراگرفت و چند سالی پس از آن به همراه خانواده به کوی خلف باغ پشت باغ یزد، محل سکونت پدربزرگش عمادالاسلام کوچ کردند. حاج میرزا حسن پس از آنکه گرفتن نام خانوادگی در ایران رایج شد، در سال ۱۳۰۷ ش، نام خانوادگی سعیدی را برگزید و نام آقارضا در شناسنامه «رضا» ثبت شد؛ اما مردم او را همچنان آقا رضا صدا می‌زدند.

زندگی حرفه‌ای

زندگی حرفه‌ای آقا رضا سعیدی را می‌توان به دو بخش جداگانه تقسیم کرد؛ یزد و کرمان

الف. یزد

نگارش گزارش کامل زندگی و خدمات آقای سعیدی، همراه خواهد بود با بررسی و نگارش سه مبحث در تاریخ چاپ و نشر یزد شامل تاریخ کتابفروشی و تاریخ چاپ و تاریخ جراید در شهر یزد، که آقارضا سعیدی در هر سه آن‌ها نقشی پُررنگ داشته است.

الف. ۱ کتابفروشی در یزد: پیش از آنکه نخستین کتابفروشی یزد، به شیوه امروزی، آغاز به کار کند، کتابفروشی‌ها به گفته مهدی آذریزدی، چنین بودند:

«دکه نیم بابی کتابفروشی بدون تابلو و عنوان داشتیم چند که از قفسه‌بندی در آن‌ها خبری نبود و صاحبانش بر روی دوشکچه‌ای به دو زانو می‌نشستند و کتابهایشان را بر حسب قد و اندازه مانند هرمی بر روی هم سوار می‌کردند و گاهی بیرون آوردن یک کتاب از زیر ستون کتاب‌ها برای خودش کاری بود یکی از آن‌ها که در جنب کاروانسرای تاجرنشین کرباسی یا (کلباسی) در بازار زرگرها دگان داشت و همیشه مشغول سریش مالی بود، غالباً بعد از آنکه می‌گفت کتاب را دارم بیرون آوردن آن را به فردا پس فردا وعده می‌داد و من مشتری او بودم زیرا که جز کتاب‌های قدیمی او هنوز چیزی را نمی‌شناختم. نخستین تلاش را در این زمینه آقایان عبدالمولی مولوی می‌توان آن را همچون یادگاری افتخارآمیز حفاظت کرد و تا سالیان درازی با حسرت و غبطه به دوران‌های درخشان آن چشم دوخت به هر حال گلبهار در تاریخ فرهنگ و کتاب یزد نقش عمده‌ای داشت این نقش چنان پررنگ بود که تا سالیان درازی «گلبهار» در زبان مردم کوچه و بازار با کتابفروشی برابری می‌کرد.

آذریزدی می‌نویسد «اهمیت یگانه مؤسسه گلبهار در شهر ما سبب شده بود که کلمه گلبهار تا مدت‌ها معنی مطلق کتابفروشی را به خود گرفته بود. همان‌طور که مثلاً روزنامه‌نویس را در غالب شهرها «اطلاعاتی» می‌خواندند. همچنین گلبهار نقش عمده‌ای در تحوّل چاپ و فرهنگ نشر داشت که در بخش‌های بعدی بدان اشاره می‌شود.

اما داستان بنیانگذاری دومین کتابفروشی در یزد از زبان آذریزدی خواندنی‌تر است:

در سال ۱۳۱۹ یک کتابفروشی تازه به وسیله آقارضا سعیدی که از منسوبان گلبهاری‌ها بود و قبلاً یک کارگاه جوراب‌بافی ماشینی دستی در سرای والی به راه انداخته بود، به وجود آمد. ایشان دکانی را که در سربالایی بازار خان قبلاً بزازی بود اجاره کرد و دومین کتابفروشی امروزی را که قفسه و میز و پیشخوان و ویترین و این چیزها داشت، در یزد تأسیس کرد و مرا که در میان کارگران کارگاه بافندگی‌اش اهل‌تر می‌شناخت به آنجا منتقل کرد. تابلو بزرگ آن را به نام «کتابفروشی یزد» با خط خوب خودش طراحی کرد و رنگ زدن آن را به من یاد داد و قفسه‌هایش را با پایه‌های عمودی تیغه آجری با تخته‌های افقی با دست خودمان سوار کردیم و رنگ زدیم و همین که قفسه‌ها پُر از کتاب شد، کودکان دبستانی که از بازار می‌گذشتند به هم خبر می‌دادند که «بچه‌ها اینجا هم یک

گلبهار واشد.».

آذریزدی بنیان این کتابفروشی را در پرتو عشق و علاقه آقارضا سعیدی می‌دانست وگرنه در شهر دورافتاده‌ای چون یزد که شهری کارگری است و همه در پی کار و زحمت و تلاش و درآوردن لقمه‌ای نان برای سیر کردن شکم زن و بچه‌ها هستند، کتابفروشی چه اندازه می‌توانست درآمدزا باشد؟

آقا رضا سعیدی خود اهل شعر و ادب، خوشنویس و دوستدار کتاب بود و بیش از آنکه به فکر درآمد کتابفروشی یزد باشد از اینکه آنجا محل آمد و رفت اهل کتاب باشد، لذت می‌برد. گویا به همین ملاحظه، نمایندگی عده‌ای از جراید و مجلات را نیز که در آن روزها منتشر می‌شد تحصیل کرد.

در آن روزها در تمام یزد، تنها ۱۰ نسخه اطلاعات فروش داشت و هرگاه که پست دیر می‌رسید و مال سه چهار روز را یکجا می‌آورد آنچه تاریخ کهنه‌تر داشت فروش نمی‌رفت و این را مشتری‌ها هم فهمیده بودند یک روز یکی پرسید: اینها به شما ضرر نمی‌زند؟ آقارضا: گفت نه ما از اینها مداخل نمی‌خواهیم اینها وسایل است.

من که تازه به کسر و کمبود معلومات عمومی خود پی برده بودم از حساب و کاسبی هم چیزی سرم نمی‌شد از این وضع خوشحال بودم که همه کتاب‌ها و مطبوعات جدید را می‌بینم و آقا رضا هم اوایل کار از مرکزیتی که کتابفروشی یزد پیدا کرده شاد و شنگول بود و در و تخته به هم افتاده ما بود. آقارضا سعیدی همراهی و همگامی آنان نیز در راه چاپ و نشر و تدوین مطالب گلبهار مشهود است.

ب: کرمان

در حدود سال ۱۳۱۵ ش، آقای محمدرضا مدرس‌زاده به کرمان رفت و از آنجا که صنعت چاپ را در این شهر به شیوه سنگی و بسیار کند، دید در اندیشه راه‌اندازی چاپخانه‌ای سربی و مجهز افتاد. پس آقارضا سعیدی را که از شرکای گلبهار بود بدان شهر فرستاد و با تجربه‌ای که خود در راه‌اندازی کتابفروشی و چاپخانه گلبهار یزد داشت او را نیز راهنمایی کرد و در سال ۱۳۱۶ ش چاپخانه و کتابفروشی را گویا همزمان با هم در کرمان راه‌اندازی کرد.

ب. ۱. کتابفروشی گلبهار کرمان

بنابر علاقه‌ای که آقای سعیدی در امر کتاب و کتابخوانی داشت بنا به گفته آقایان سیدمحمدعلی اجله و ناصر انتظاری، نخست کتابفروشی گلبهار را در شهر کرمان راه اندازی کرد؛ اما مردم کرمان به واسطه اینکه در سال ۱۳۰۶ ش کتابفروشی گلبهار به مدیریت میرزا هادی شرافت که اصلاً اصفهانی بود در آن شهر وجود داشت، کتابفروشی آقای سعیدی را به نام «گلبهار دوّم می‌شناختند.

بنابر مندرجات مقاله «احصائیه کتابخانه ها و …»، کتابفروشی گلبهار، در سال ۱۳۰۶ ش تأسیس شده است و کتابفروشی داشته شرافت در سال ۱۳۱۴ ش همزمان با گلبهار وجود داشته است. با این وجود آقای اسلام پناه می‌نویسد:

«کتابفروشی گلبهار به سرپرستی میرزا هادی شرافت، که اصلاً اصفهانی بوده است در محل بازار وکیل، تیمچه حسین حسنعلی حدود سال‌های ۱۳۱۳. ۱۳۱۴ دایر می‌گردد که بنا به گفته آقای ابریشمی بعداً با نام کتابفروشی شرافت به محل بازار گنجعلی‌خان منتقل می‌گردد. کتابفروشی گلستان به سرپرستی مرحوم علی‌اکبر رجائی، حوالی سال‌های ۱۳۱۵. ۱۳۱۶ در خیابان، شاه‌پور حوالی بانک بازرگانی سابق دایر می‌شود که بعداً ضمن شراکت با مؤسس کتابفروشی گلبهار (۲)، مرحوم رضا سعیدی به بازار منتقل می‌گردد.

همو در ادامه می نویسد:

کتابفروشی و چاپخانه گلبهار به سرپرستی مرحوم رضا سعیدی که اصلاً یزدی بود، در بازار وکیل کوچه بانک سپه در سال‌های ۱۳۱۸ - ۱۳۱۹ تأسیس شد، در دو سه کله کار وسیع که جلوی، آن وصل به بازار، کتابفروشی و عقب آن چاپخانه بود. او علاوه بر فروش کتاب کتاب‌هایی را هم به چاپ رسانده است.

بنا به گفته آقای، اجله تاریخ بنیان بنگاه گلبهار ۱۳۱۶ ش بوده است، اما در دانشنامه مشاهیر یزد تاریخ راه‌اندازی کتابفروشی را ۱۳۱۸ ش یاد شده است. در سال ۱۳۱۹ ش، آقارضا سعیدی با توجه به تثبیت موقعیت شغلی و نیز ارشاد آقای مدرس‌زاده خانواده را نیز در کرمان اقامت داد. او ابتدا در خانه‌ای اجاره‌ای سکونت کرد تا آنکه خود منزلی خرید در سال ۱۳۲۱ ش آقای سیدمحمد علی اجله برادر زن آقارضا سعیدی که خردسال بود از یزد به کرمان آمد و تحت حمایت آقارضا سعیدی به تحصیل پرداخت و سپس در کتابفروشی و چاپخانه گلبهار مشغول به کار شد. طبق گفته او آقای شرافت، مدیر کتابفروشی شرافت، بعدها در چاپخانه گلبهار، در بخش صحافی مشغول به کار می‌شود.

آقارضا سعیدی در سال ۱۳۲۸ یا ۱۳۲۹ ش با همکاری گروهی از کتابفروش‌های کرمان، شامل آقایان غلامرضا ابریشمی علی‌اکبر رجایی، کاظم شکوری و محمود متدین (همت) برای سرو سامان دادن به نرخ‌گذاری و توزیع کتاب، شرکتی را به نام شرکت اتحادیه کتابفروشان کرمان بنیان نهاد.

در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۲۷ ش علی‌اصغر سعیدی (۱۳۰۲- ۱۳۸۲ ش) برادر کوچک آقارضا، که در کتابفروشی گلبهار یزد کار می‌کرد به کرمان آمد و در همان چاپخانه و کتابفروشی مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۴۱ ش کتابفروشی سعیدی را در بازار وکیل راه اندازی کرد. سیدنصرالله اجله (دیگر برادر زن آقارضا) نیز به کرمان آمد و کتابفروشی ایران را در بازار کرمان، روبه‌روی کوچه سنگاب چوبی راه‌اندازی کرد.

زین‌العابدین سیف‌الدینی که بعدها کتابفروشی معرفت را در کرمان بنیان نهاد نیز مدت زمانی در کتابفروشی گلبهار مشغول به کار بود

آقارضا سعیدی با جذب و به کارگیری خویشان خود در کتابفروشی و چاپخانه‌اش در کرمان موجب شد که نسلی از کتابفروشان و چاپخانه‌داران کرمان از اهالی یزد باشند. آقارضا به غیر از برادرش علی‌اصغر، که او را به کرمان آورد کتابفروشی گلبهار مشغول به کار کرد و چندسالی و در او را در حیاط جنبی خانه خود سکنا داد پنج برادرزنش به نام‌های سیّدمحمّد (متولد ۱۳۳۷ ش)، سیدمحمدعلی (متولد ۱۳۱۲ ش)، سیّدعلی اکبر (متولد ۱۳۳ ش)، سیدنصرالله (۱۳۶۰-۱۳۰۲ ش) و سیّدحسین (۱۳۲۳- ۱۳۷۷ ش؛ همگی

با نام‌خانوادگی اجله را نیز به کرمان آورد که هرکدام چند سالی را در چاپخانه و کتابفروشی گلبهار مشغول به کار بودند و بعدها نصرالله کتابفروشی ایران را بنیان گذاشت و حسین چاپ و تکثیر بشیر را در کرمان و چاپخانه‌ای را در زرند بنیان گذاشت و سیدعلی‌اکبر و سیدحسین هم مؤسسه اخوان را در کرمان بنیان گذاشتند.

مرضیه سعیدی، نقل می‌کند که پدرش در آغاز راه‌اندازی کتابفروشی گلبهار کتاب را به دهات و شهرهای اطراف کرمان می‌برد و به فروش می‌رسانید. ۶۰ کتابفروشی گلبهار، شعبه‌ای نیز در حدود سال ۱۳۲۸ یا ۱۳۲۹ ش در شهر زاهدان به همت آقای سعیدی داشت که مدیر آن سیدعلی اصغر مهدوی بود ولی بعد از دو یا سه سال، تعطیل شد و آقای مهدوی به کرمان برگشت و بعدها شعبه چاپخانه را در خیابان شریعتی خرید.

کتابفروشی و چاپخانه گلبهار بعداً در سال ۱۳۴۳ ش از بازار وکیل به خیابان شریعتی و سپس در سال ۱۳۵۹ ش به خیابان قره نی نقل مکان کرد و در هر مرحله با آوردن تجهیزات جدید مانند افست و غیره به‌روز شد این کتابفروشی به غیر از مغازه اصلی که در بازار بزرگ وکیل دایر بود، از سال ۱۳۳۶ ش، حجره‌ای نیز در کاروانسرای گلشن کرمان داشت. این دفتر کار ترخیص کتاب از تهران و نیز پخش کتاب در کرمان و ارسال کتاب به سایر شهرهای استان کرمان را بر عهده داشت.

مدت زمانی هم نمایندگی توزیع کتاب‌های درسی را عهده‌دار بود. آقارضا سعیدی پس از آنکه چاپخانه اصلی گلبهار را در سال ۱۳۳۶ ش واگذار کرد بی‌درنگ در همان بازار وکیل کتابفروشی گلبهار را به راه انداخت و چاپخانه مختصری هم در پشت کتابفروشی دایر کرد. پس از آنکه از آنجا رفت نیز تقریباً در سال‌های پایانی عمر، کتابفروشی گلبهار را به انتهای باغ شخصی در خیان احمدی منتقل کرد تا همچنان در کنار معشوقش کتاب باشد.

یکی از خاطرات خواندنی درباره نشر کتاب در بنگاه گلبهار مربوط می‌شود به چاپ نخست کتاب «آثار پیغمبر دزدان» یا پیغمبر دزدان» گردآوری محمد ابراهیم باستانی پاریزی در خرداد ۱۳۲۴ ش. باستانی در این باره ذیل توشه تحصیل در دیباچه می‌نویسد آن سال [۱۳۲۳ ش] از سال‌های تنگ و ننگ جنگ بود و قحط و بیماری جان مردم را به لب رسانده بود همراه من در این فاصله ۴۵ فرسنگی یک خرجین آکنده از خشک نان و او در شکوفایی فرهنگ و نشر و چاپ کتاب در کرمان داشت. انکارناپذیر است.

ب. ۲. چاپخانه

پس از اینکه آقارضا سعیدی آگاه شد که در کرمان چاپخانه مجهز و سربی وجود ندارد و همه چاپخانه‌های آن شهر به شیوه چاپ سنگی به کار ادامه می‌دهند تصمیم گرفت با سرمایه خود چاپخانه‌ای را راه‌اندازی کند آقای انتظاری از قول مدرّس‌زاده می‌گوید که کار راه‌اندازی چاپخانه از سوی شخص آقای مدرّس‌زاده انجام گرفته است و نام آن را همچون یزد بنگاه گلبهار می‌گذارد محل چاپخانه در بازار بزرگ وکیل بود و در کنار آن کتابفروشی قرار داشت. به درستی روشن نیست که سعیدی، نخست چاپخانه را راه‌اندازی کرد یا کتابفروشی را ولی به هر حال در تابلو آن تاریخ ۱۳۱۶ ش دیده می‌شد. آقایان انتظاری و سیدمحمدعلی اجله می‌گویند که او نخست کتابفروشی را راه انداخت. با توجه به کتاب‌های در دسترس، نخستین کتاب این بنگاه که آثار «ملل» تألیف غلامعلی شعاع صدر اصفهانی بوده، به سال ۱۳۲۱ ش چاپ شده است.

بیگمان در سالیان بین ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۱ ش کتابهای دیگری نیز در این چاپخانه چاپ شده که فعلاً نشانی از آنها در دست نیست. گویا برخی از جراید کرمان هم در این چاپخانه چاپ می‌شده‌اند. چاپخانه تا سال ۱۳۳۶ ش با مدیریت آقارضا سعیدی اداره می‌شد تا اینکه در این سال آن را واگذار کرد. چهاردانگ از چاپخانه را کاظم شکوری گویا پیش از آن شکوری با سعیدی مشارکت داشت زیرا در گزارش فهرست ناشران کتابفروش به سال ۱۳۲۷ ش نام شکوری ذیل نام گلبهار آمده است و دو دانگ آن را سیدمحمد علی اجله خرید و پس از آنکه اجله، سهم شکوری را خرید در سال ۱۳۸۰ ش چاپخانه را به آقای قتلوئی فروخت این چاپخانه در سال ۱۳۴۳ ش به خیابان شریعتی رفت و در سال ۱۳۵۹ ش در خیابان قره نی مستقر شد. اکنون دو مرکز چاپ به نام گلبهار در کرمان فعالیت می‌کند.

آقارضا سعیدی، به واسطه اعتقادات شدید مذهبی به چاپ هر کتابی رضایت نمی‌داد. مثلاً زمانی مدیر یکی از کارخانه‌های تولید مشروبات الکلی کرمان به او سفارش چاپ برچسب برای آن شرکت داد، و سعیدی به هیچ‌وجه زیر بار چاپ آن نرفت و از چاپ آن برچسب خودداری کرد.

صاحب کارخانه سعیدی را به شکایت تهدید کرد ولی او به این تهدید توجهی نکرد؛ پس آن شخص به کلانتری رفته و از سعیدی شکایت کرد. وقتی آقای سعیدی در کلانتری حاضر شد، در دفاع از خود گفت می‌خواهید چاپخانه را تعطیل کنید، تعطیل کنید؛ اما من این برچسب را چاپ نمی‌کنم. باری هم یکی از پهلوانان نامی کرمان قصد چاپ بلیط نمایش‌های قهرمانی خود را داشت ولی چون در بلیط قید شده بود که در آن مراسم رقص هم اجرا خواهد شد آقارضا سعیدی از چاپ بلیط خودداری کرد. حتی زمانی که تمام بنگاه‌ها مجبور به نصب عکس محمدرضا پهلوی شده بودند، او زیر بار نرفت و عکس شاه را در محل چاپخانه نصب نکرد.

رضا سعیدی (۱۲۸۲-۱۳۶۱ ش) اهل مطالعه و شعر بود. پس از بنیان کتابفروشی گلبهار (۱۳۰۵ ش) و راه‌اندازی چاپخانه گلبهار و روزنامه گلبهار در یزد (۱۳۱۲ ش) به گروه گلبهاری‌ها پیوست. آن گاه راهی کرمان شد و در سال ۱۳۱۶ ش، چاپخانه و کتابفروشی گلبهار را در آن شهر راه‌اندازی کرد. در سال ۱۳۱۸ ش نیز در یزد «کتابفروشی یزد را بنیان نهاد از سال ۱۳۱۹ ش به کرمان کوچ کرد وی به غیر از نقش ارزنده‌ای که در تحوّل چاپ و نشر در استان کرمان داشت؛ کتاب‌های بسیاری را نیز نشر داد. او از بنیانگذاران اتحادیه کتابفروشان کرمان بود و مدت زیادی در هیئت‌مدیره آن اتحادیه بود. از او چند دفتر خطی در شعر و نثر برجای مانده است.

درگذشت

سال‌های پایانی عمر سعیدی به کار کتابفروشی در کنار منزل مسکونی‌اش گذشت. با توجه به علاقه‌ای که سعیدی به کتاب داشت کتابخانه بزرگی شامل کتاب و نشریات و نیز نمونه‌ای از آثار چاپی بنگاه گلبهار کرمان از او در باغ مسکونی‌اش وجود داشت که پس از فروش باغ از سرنوشت آن اطلاعی در دست نیست. سعیدی سرانجام در شب چهارم بهمن ۱۳۶۱ ش ابتدا منتظر پسرش حمید ماند و سپس به او وصیت کرد دنبال جای خوب و گران‌قیمت، نباشید، هر جا زمین خدا هست خاکم کنید.

فردای آن روز در ساعت ۸ صبح سکته کرد و به دیدار حق شتافت و پیکرش را در گورستان عمومی کنار مسجد صاحب‌الزمان کرمان به خاک سپردند. از او به ترتیب دو دختر به نام‌های رضیّه (متولد ۱۳۲۳ ش) و عطیه (۱۳۳۱-۱۳۹۰ ش) و یک پسر به نام حمید متولد ۱۳۳۵ ش) به یادگار مانده است.

منبع: جلد دوم از مجموعه مشاهیر نشر کتاب ایران