سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بهاره گلپرور؛ ۱۴ مرداد سالروز درگذشت حسین پناهی، یکی از هنرمندانی است که گفته میشود شاعری بود که بازیگر شد. او شخصیتی بسیار خاص و منحصر به فرد داشت، نحوه دیالوگ گفتن و طبع شاعرانهاش در بازیهای تلویزیونی، سینمایی و حتی تلهتئاترهایی که داشت، بازتابی از روحیات پیچیده و عمیق او بود. شاید نگاه فلسفی و شاعرانه او به زندگی بود که به او کمک کرد تا به شکلی متفاوت در هنر بدرخشد و در ذهنها ماندگار شود. اشعار او نیز در عین سادگی دارای عمیقترین تأملات انسانیاند. حسین پناهی اولین تجربههای بازیگری خود را با «محله بروبیا» و «محله بهداشت» به کارگردانی داریوش مودبیان آغاز کرد و در سالروز درگذشت این بازیگر و شاعر، سراغ مودبیان از نویسندگان، مترجمان و کارگردانان پیشکسوت رفتیم. این کارگردان در دهه ۶۰ فعالیت و رفاقت نزدیکی با پناهی داشته و این روزها مشغول نوشتن مجموعه «طنزآوران جهان نمایش» است که به تازگی دفتر چهل و یکم آن منتشر شده است.
زندهیاد حسین پناهی اولین تجربههای بازیگری خود را با کارهای شما آغاز کرد. از اولین برخوردهایتان با او برایمان بگویید؟
در سال ۱۳۶۲ بود که با زندهیاد حسین پناهی آشنا شدم. او تازه به تهران آمده بود و در گروه فیلم و سریال و تئاتر آن زمان مشغول شده بود. در آن زمان تئاتر نیز جزو گروه فیلم و سریال شبکه یک بود. او به گروه من معرفی شد و استخدام گروه شده بود. در ابتدا به خاطر سادگی و روانی طبع و شیرینی بیانش نظر مرا بسیار به خود جلب کرد. خصوصیات اصطلاحاً پاک و منزه روستایی و صداقت گفتارش را بسیار دوست داشتم.
با هم بسیار گفتگو میکردیم، به تازگی نمایشنامهنویسی را شروع کرده بود. آن زمان نمایشنامهنویس ایرانی کم داشتیم و تلویزیون هم به عنوان کارشناس برخی افراد را به اصطلاح دعوت به کار کرده بود؛ رده شغلی نویسنده نداشتیم، تعدادی را استخدام کرده بودند که میتوانستند کارگردانی کنند. حسین پناهی تازه به تهران آمده بود و خانه کوچکی در نزدیکی امامزاده قاسم اجاره کرده بود و بر حسب شرایط زیستی ساده خود و خانوادهاش دو نمایشنامه نوشته بود و آنها را با من درمیان گذاشت؛ «دو مرغابی در مه» و «گوش بزرگ دیوار».
در همان دوره یعنی سال ۶۲ مجموعه «محله برو بیا» را با او کار کردیم و سال بعدش «محله بهداشت» را داشتیم که در آن هم حضور داشت. در «محله برو بیا» شخصیتی به عنوان بشر اولیه داشتیم که اکبر عبدی آن را بازی میکرد؛ تک نفره رو به دوربین صحبت میکرد، صدای شیری میآمد و راجع به بچهاش صحبت میکرد. با بیژن بیرنگ، نویسنده کار صحبت کردم و پیشنهاد دادم که بچه بشر اولیه رو به کار اضافه کنیم. بعد از آن نقش شیر را هم اضافه کردیم و رضا رویگری نقش آن را بازی کرد.
برای بچه انسان با حسین پناهی صحبت کردم و به او پیشنهاد بازی دادم. او در ابتدا نمیپذیرفت و میگفت خجالت میکشم و نمیتوانم جلوی بازیگران ماهری مثل اکبر عبدی، حمید جبلی، آتیلا پسیانی بازی کنم. به هر حال آن زمان مجموعه «محله بروبیا» پخش میشد و بین مردم جا افتاده بود. ما از حسین پناهی خواهش کردیم و در این مجموعه بازی کرد. با بچهها نشست و برخاست کرد و او را در جمع شان پذیرفتند. بخاطر همان خصوصیات که از او گفتم در دل همه جا پیدا کرد، نقش پسر بشر اولیه را هم به خوبی بازی کرد.
پناهی نویسندگی هم میکرد؟
بله! در همان روزها یکی از نوشتههایش «گوش بزرگ دیوار» را در تلویزیون به عنوان نویسنده و کارگردان کار کرد و به او برای این کار تا جایی که میتوانستم کمک کردم. خودش هم در آن بازی میکرد و این اولین کار تلویزیونیاش بود. بعد از آن «دو مرغابی در مه» را کار کرد که یکی از کارهای خوب تلویزیونی آن سالها بود، فکر میکنم سال ۶۵ بود. پس از آن فیلم سینمایی با حسین دلیر و مسعود جعفریجوزانی کار کرد و مشغول بازی در سینما شد. و بعد از آن یک مجموعه تلویزیونی ساخت که دیگر از او دور بودم ولی همچنان مراوده داشتیم. هنوز هم به یادش هستم و امیدوارم که خانوادهاش هر کجا که هستند خوب و خوش باشند.
او شاعری بود بود که بازیگر شد یا بازیگری که شاعر شد؟
او خصوصیات شاعر بودن را داشت. شعر میگفت ولی مستقیم نمیگفت من شاعرم، میگفت من قطعاتی نوشتهام. به خاطر دارم سر مجموعه «محله بهداشت» هر بار که میآمد میگفت «یک چیزهایی نوشتهام» که بسیار هم با شرم حضور در جمع برخورد میکرد. ما از او خواهش میکردیم که در زمان فراغت و استراحت شعرهایش را برای ما بخواند. او صدای خوبی هم داشت، به خصوص نغمههای بختیاری (که خودش اهل آنجا بود) و جنوبی را بسیار خوب و نمکین میخواند.
شعرهایی که میسرود، شعر سنتی نبود، بیشتر وصف حال خودش نسبت به زندگی و اطرافش بود. بعدها کمکم این اشعار را چاپ کرد و با صدای خودش خواند و به عنوان شاعر هم معروف شد ولی خودش از ابتدا ادعای شعر و شاعری نداشت.
اشعار او در عین سادگی بسیار عمیق است. شما این اشعار را چطور ارزیابی میکنید؟
اشعارش بسیار عمیق است، به خاطر اینکه جوشیده از درون خودش و نگاه خاص او و تجربههایی است که در زندگی بهدست آورده بود. او کم تجربه نکرده بود، زندگی سختی را گذرانده بود و تجربههای خاصی را پشت سر گذاشته بود. صداقتش به اشعارش عمق میداد و به اصطلاح اشعارش را تاثیرگذار کرده بود. کلام شعریاش پر از نکتههای ظریفی بود که طنز خاصی داشت. این طنز در اشعارش به طنز کنایی آیرونی معروف است. او این مورد را بسیار خوب میشناخت. یعنی اگر به صورت علمی نمیتوانست بیان کند ولی این تجربه را داشت و بسیار خوب میتوانست با کنایه و نمادها بازی و بیان مطلب کند.
گفتید که با او تا مدتها مراوداتی داشتید، آیا از عادتهای مطالعه و شعرخوانیاش با شما صحبت میکرد؟
در حال حاضر دقیق به یاد ندارم ولی بسیار مطالعه میکرد و در مطالعه بسیار جدی بود. در طبقه پایین ساختمان تلویزیون که در آن کار میکردیم یک کتابخانه بزرگ بود که معمولاً وقتی میدید کار خاصی ندارد آنجا میرفت و به بچهها میسپرد که «اگر کسی با من کار داشت به کتابخانه بیاید» و هر وقت به آنجا میرفتیم میدیدیم مشغول مطالعه است. رمانهای زیادی خوانده بود و ادبیات کلاسیک را میشناخت و ادبیات نو را نیز خوانده بود، اما هیچ وقت درباره آن بحث و گفتوگو نمیکرد، گویا این همه اطلاعات پیش خودش بود و آن را با خصوصیات خودش آمیخته کرده بود.
او شخصیت خاصی داشت، در کار و مراودات چه خصوصیات اخلاقی و رفتاری داشت؟
بله، او شخصیت بسیار خاصی داشت. شاید مثل سایر هنرمندان، انسانی عادی نبود. او هنرمندی راستین و شاعری با طبع و نگاهی عمیق به مسائل بود. از سوی دیگر بسیار شکننده بود. من در همان سالهای ۶۲ تا ۶۶ بیشتر با او کار میکردم و بعد از آن دیگر با هم همکاری نداشتیم. من در آن زمان به شبکه دوم رفته بودم و دیگر به صورت مستقیم همکاری نداشتیم. با این حال شاید در ظاهر آنقدر دقیق نبود ولی در واقعیت در کارش بسیار جدی و بسیار صادق بود.
از همکاران و هنرمندان بیشتر با چه کسانی مراوده داشت؟
به خاطر دارم بیشتر با مسعود جعفریجوزانی و حسین دلیر که در آن سال ها با هم همکاری داشتند دوست بودند. همچنین با حمید جبلی خیلی ارتباط داشت.
فضای متون ادبی و نمایشنامهای که مینوشت چگونه بود؟
در آن متون هم زبان شاعرانه و تعابیر خاص خودش را داشت. البته این متون هم به شکلی به زندگیاش وصل میشد. دقیقاً به خاطر ندارم چرا که زمان زیادی از آن دوران گذشته است. برخی از متون او را خوانده بودم و نمیدانم چاپ شدند یا خیر نمیتوانم از نظر دراماتیک درباره آنها نظر بدهم. ولی آنچه به یاد دارم نوشتههایش بسیار جذاب بود، در واقع نوشتههای او هم مانند خودش خاص بود. فکر میکنم متاسفانه نمایشنامهنویسی را از جایی به بعد ادامه نداد. کارهای تصویری و سینمایی دیگری برایش پیش آمد که برای نمایشنامهنویسی کمتر وقت داشت. در صورتی که در این زمینه میتوانست بسیار پیشرفت کند و ما میتوانستیم یک نمایشنامهنویس جدید داشته باشیم. فکر میکنم در همان سالها آخرین کارهایش را هم با تلویزیون انجام داد. روحش شاد و یادش گرامی.
∎