در این دوران، فرهنگ و هنر نهتنها منبعی برای تداوم پایداری روانی و امید در جامعه داخلی هستند، بلکه به ابزاری کلیدی در دیپلماسی عمومی و فرهنگی بدل میشوند که قابلیت اثرگذاری مستقیم بر افکار عمومی جهانی را دارند.
در شرایط بحران، هرچند تمرکز اصلی بر مدیریت نظامی و امنیت است، نباید از نقش حیاتی جبهه نرم غافل شد. روایتهای فرهنگی، زبان تصویر، موسیقی، ادبیات و سنتهای بومی میتوانند تصویر ملی را تقویت کرده و افکار عمومی جهانی را تحت تأثیر قرار دهند. دیپلماسی فرهنگی در صلح، ابزار تفاهم است و در بحران، رکن مقاومت معنوی، روایتسازی راهبردی و جلب حمایت بینالمللی محسوب میشود.
فراتر از این، فرهنگ و هنر صرفاً تسکینبخش فکر و روان مردم نیستند، بلکه در دوران پساجنگ نقش تعیینکنندهای در بازسازی چهره ملی، احیای اعتماد جهانی و تسهیل فرآیندهای آشتی و گفتوگوی بینالمللی دارند. در این مرحله، دیپلماسی فرهنگی به عنوان بستری برای بازسازی حافظه جمعی، کاشتن بذر صلح و ترمیم ارتباطات آسیبدیده میان ملتها و افکار عمومی جهانی مطرح است.
فرهنگ و هنر بهعنوان زبان بقا و تداوم معنوی ملتها، ظرفیت ایجاد زمینههای گفتوگو، کاهش تنش و تسهیل همکاریهای آینده را فراهم میآورند
فرهنگ و هنر به عنوان زبان بقا و تداوم معنوی ملتها، ظرفیت ایجاد زمینههای گفتوگو، کاهش تنش و تسهیل همکاریهای آینده را فراهم میآورند. در این راستا، روایتسازی فرهنگی و رسانهای از اهمیتی فراتر از پیش برخوردار است. جنگها صرفاً در میدانهای نظامی رقم نمیخورند؛ روایتها برای مردم خارج از مرزها نیز سرنوشتسازند. در بسیاری موارد، یک روایت یا تصویر هوشمندانه میتواند بیش از یک عملیات نظامی؛ نتایج راهبردی و تاریخساز داشته باشد. در عصر تسلط شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال که روایتها حتی پیش از بیانیههای رسمی منتشر میشوند، فقدان روایتگری بهموقع و هوشمندانه، زمینهساز شکلگیری تصاویر تحریفشده و مغرضانه برای یک کشور خواهد بود.
قدرت نرم معاصر، مبتنی بر توان پیشدستی در روایت است؛ دیپلماسی فرهنگی امروز، عرصه رقابت واژهها، تصویرها و صداهاست و نه صرفاً ارائه اسناد و مواضع رسمی.
فرهنگ و هنر؛ صدای استقامت ملت در بحران
دیپلماسی فرهنگی در دو سطح داخلی و بینالمللی عمل میکند. در بُعد داخلی، یکی از شاخصترین اقدامات در شرایط بحران، تداوم فعالیتهای فرهنگی و هنری در داخل کشور است. حتی در میانه جنگ، برگزاری نمایشگاه عکس و فیلم، اجرای تئاتر، کنسرتهای کوچک، پویشهای داستاننویسی و بیان احساسات انسانی میتواند پیامهایی از مقاومت، امید و همبستگی را به جامعه منتقل کند.
در جهان امروز، «اینکه چه کسی روایت را ارائه میدهد» گاهی از «اینکه چه کسی پیروز میدان است» مهمتر تلقی میشود. در دل جنگ، فرهنگ صدای صلح است؛ هنرمند سفیری بیهمتا؛ و یک عکس، مستند، داستان، فیلم یا موسیقی میتواند از هزاران بیانیه دیپلماتیک تأثیرگذارتر باشد.
تجربههای تاریخی نیز مؤید اثربخشی این رویکرد اند. در جریان جنگ بوسنی (۱۹۹۲–۱۹۹۵)، برخی هنرمندان با اجرای موسیقی در ویرانههای سارایوو، نمادی از مقاومت فرهنگی و پایداری مدنی شدند. در دوران محاصره، تئاتر جنگ سارایوو Sarajevo War Theatre ( SARTR) و هنرمندان محلی با وجود گلولهباران سنگین، با اجرای نمایش در پناهگاهها، نشان دادند هنر میتواند حتی در تاریکترین شرایط، زبان زندگی باشد. جشنواره فیلم سارایوو در دل جنگ متولد و بهسرعت به نماد ایستادگی فرهنگی و مقاومت مدنی تبدیل شد. این نمونه نشان میدهد حتی در دل ویرانی، فرهنگ میتواند فریاد حیات باشد.
در بحران لبنان (۲۰۰۶)، نهادهای فرهنگی این کشور با همکاری یونسکو و سازمانهای بینالمللی، پروژههایی چون «هنر برای صلح» (Art for Peace) و «صدای بیروت» (The Voice of Beirut) را اجرا کردند؛ برنامههایی که از یکسو به بازسازی زیرساختهای فرهنگی کمک کردند و از سوی دیگر، تصویر واقعیتری از جامعه لبنانی در رسانههای جهانی ارائه دادند.
در بُعد بینالمللی، یکی از راهبردهای مؤثر در دیپلماسی فرهنگی در زمان بحران، تعامل مستقیم با دیپلماتها، خبرنگاران و فعالان خارجی است. این تعامل، با ایجاد فرصت برای مشاهده واقعیتها از نزدیک و کاهش تأثیر تبلیغات منفی، به بازتاب متوازنتری از وضعیت کمک میکند. همچنین، حضور دیپلماتها در رویدادهای فرهنگی، پیامآور همدلی و حمایت نمادین از ملت بحرانزده است و میتواند انزوای سیاسی و فرهنگی را کاهش دهد.
از گلوله تا کلیک؛ نبرد بر سر روایت در جنگ ترکیبی
در عصر جنگهای نوین، نبردها تنها در میدانهای نظامی رخ نمیدهند؛ بلکه شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال، صحنهی اصلی رقابت روایتها شدهاند. در این فضا، دولتها، رسانهها و کاربران عمومی همگی در حال تولید و بازنشر محتواهایی هستند که میتوانند افکار عمومی جهانی را شکل دهند یا دگرگون کنند. روایتهای تحریفشده، نهتنها مشروعیت کشورها را زیر سؤال میبرند، بلکه حمایتهای بینالمللی را نیز با تهدید مواجه میسازند. از این رو، بهرهگیری راهبردی، اخلاقی و هوشمندانه از فناوریهای نوین مانند هوش مصنوعی در زمینهی تحلیل احساسات و تولید محتوا، به یکی از مولفههای حیاتی دیپلماسی فرهنگی تبدیل شده است.
در این میان، صرفاً تولید محتوا کافی نیست؛ بلکه نحوه ارائه و انتخاب فرمتهای متنوع مانند موشنگرافی، مستند، کمیکاستریپ یا حتی ان اف تی یا توکنهای غیرقابل معاوضه/ NFT، نقش تعیینکنندهای در انتقال مؤثر پیام دارد. برای مخاطبان جوان و دیجیتالمحور امروز، فرم و محتوا بهصورت همزمان اهمیت دارند. در دیپلماسی فرهنگی، فرم دیگر تنها یک ظرف نیست، بلکه بخشی از خود پیام است؛ فرمی که اگر هوشمندانه طراحی شود، میتواند پیام یک ملت را نهتنها به گوش، بلکه به قلب جهانیان برساند.
دیاسپورا: سفیران فرهنگی در بیرون مرزها
در میدان جهانی دیپلماسی فرهنگی، دیاسپورا یکی از مؤثرترین و زندهترین بازیگران است. بخش مهمی از ظرفیت فرهنگی یک کشور، در مشارکتهای خلاقانه و خودجوش جوامع مهاجر در کشورهای میزبان متبلور میشود. این کنشگران فرهنگی میتوانند با برگزاری نمایشگاهها، اکران فیلم، سخنرانیها و مشارکت در جشنوارههای بینالمللی، روایتهای ملی و هویتی را به افکار عمومی جهان منتقل کنند.
این مشارکتها، بخشی از مفهومی هستند که میتوان آن را «شبکههای فرهنگی خودانگیخته» نامید؛ شبکههایی که بدون دستور رسمی، اما با حساسیت نسبت به منافع ملی و فرهنگی، عمل میکنند. این همان قدرت غیرمتمرکز دیپلماسی فرهنگی است: همه سفیرند، اگر صدا داشته باشند. همکاری نظاممند میان نهادهای فرهنگی رسمی، نمایندگیهای دیپلماتیک و این شبکههای مهاجر، نهتنها اثرگذاری فرهنگی کشور را افزایش میدهد، بلکه ظرفیت نرم ملی را نیز فعال میسازد. در جهانی که مرزها سیالاند و روایتها لحظهای منتشر میشوند، جوامع دیاسپورا میتوانند نمایندگان بیادعای ملتها در فضای عمومی جهانی باشند؛ بهشرط آنکه دیده، شنیده و حمایت شوند.
جمعبندی: نه ویترین، نه تزئین؛ دیپلماسی فرهنگی بخشی از سازوکار بقاست
در موقعیت بحران، دیپلماسی فرهنگی اگر مبتنی بر تغییرات جهان و هوشمندانه به کار گرفته شود، میتواند تصویر واقعی یک ملت را در برابر جریانهای تحریف و روایتسازی مغرضانه حفظ کند و هدایت افکار عمومی جهان را به سوی همدلی و فهم دقیقتر بر عهده بگیرد.
موفقیت در این عرصه نیازمند آمیزهای از روایتهای بموقع، بازنمایی واقعگرایانه و تولید محتوای باکیفیت است؛ فرهنگی که هم تکیهگاه روانی و انگیزشی مردم خود باشد و هم بتواند بر مخاطب بینالمللی اثر بگذارد. دیپلماسی فرهنگی در چنین ساختاری، نه فقط ابزاری مکمل، بلکه بخشی حیاتی از سازوکار مقابله با بحران، کاهش فشارهای خارجی و آمادهسازی فضا برای تعاملات پساجنگ محسوب میشود.
نادیدهگرفتن دیپلماسی فرهنگی بهعنوان راهبردی اساسی، خصوصاً در دوران بحران، یک غفلت بزرگ است
سرمایهگذاری در این حوزه، اقدامی تجملاتی، تشریفاتی یا نماد ناتوانی و شکنندگی یک ملت نیست؛ بلکه ضرورتی راهبردی برای حفظ اعتبار ملی، تقویت قدرت نرم، تثبیت جایگاه کشور و حفظ امنیت ملی در میدان روایتهاست. با این حال، این حوزه عمدتاً در میان نخبگان و کارشناسان مطرح است و تاکنون به سمت گفتمان عمومی حرکت نکرده است. درحالیکه مردم بازیگران اصلی قدرت نرم به شمار میآیند، لازم است از طریق آموزش عمومی و آگاهیرسانی، به مطالبهگران فعال در حوزه دیپلماسی فرهنگی تبدیل شوند و در پیگیری سیاستگذاریها و حمایتهای مؤثر دولت و حاکمیت نقش ایفا کنند.
نادیدهگرفتن دیپلماسی فرهنگی به عنوان راهبردی اساسی، خصوصاً در دوران بحران، یک غفلت بزرگ است. بهرهگیری از همه ظرفیتهای رسمی برای تولید و انتشار روایتهای ملی، در کنار نقش پررنگ مردم در شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای دیجیتال؛ مسیر پیروزی در جنگ روایتها را هموار میسازد.
اگرچه ملاحظات امنیتی در کنترل یا محدودسازی شبکههای ارتباطی امری ضروری و قابل درک است، این محدودیتها نباید به خلأ روایت بینجامند. لازم است نظام ارتباطی کشور، هم در حوزه رسمی و هم در حوزههای غیردولتی و مردمی، برنامهریزی مشخص، دقیق و بههنگامی برای روایتسازی مؤثر داشته باشد تا در لحظات بحرانی، پیام کشور با صدایی واحد، هوشمند و نافذ در فضای جهانی شنیده شود.
* دانشآموخته مقطع دکترای علم اطلاعات و دانششناسی