به گزارش خبرگزاری حوزه، سلسله نشستهای علمی «روان درمانگری وسواس بر اساس رویکرد اسلامی» با موضوع: «روان درمانگری وسواس بر اساس رویکرد اسلامی» با ارائه حجت الاسلام والمسلمین رحیم نارویی نصرتی از سوی مرکز مشاوره اسلامی سماح قم برگزار شد که متن این نشست تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد:
* هشت محور اصلی این نشست:
۱. وسواس بهمثابه ساختار فکری سازمانیافته، نه صرفاً اختلالی بالینی
۲. اذعان؛ عنصر سازندهی نفس و نقطهی کانونی در بازنویسی روان
۳. تفاوت بنیادین میان «شناخت»، «باور» و «اذعان» در ساحت روان
۴. مکانیزم تولید و تثبیت فایلهای روانی در شکلگیری وسواس
۵. اذعان ناهماهنگ؛ منشأ آشفتگی ذهن و تداوم حلقههای وسواسی
۶. نفسِ ناتوان از اذعان فعال؛ ریشهی ناپایداری و تنش مزمن روانی
۷. کارکرد الگویی قرآن در اصلاح ساختارهای روانی و درمان وسواس
۸. وسواس دینی؛ حاصل ترکیب شناخت سطحی، ترس، و فهم نادرست از شریعت
بسم الله الرحمن الرحیم؛ برای درمان اختلالات روانی، بدون مقدمه نمی توان وارد بحث شد؛ چرا که خود این کار، نیاز به ساعتها وقت و بررسی دارد.
هدف فعلاً صرفاً این است که تا جای ممکن طرح درمان را ارائه کنم. اصلِ موضوع، دقت بسیاری میطلبد.
با توجه به آیات قرآنی باید بررسی کنیم که وسواس اجباری (که گاهی بهعنوان خودداری نیز تعبیر میشود) بر اساس منابع اسلامی، بهویژه قرآن کریم، چگونه در درون انسان پدید میآید؟
سازمانیافتگیهای روانی، مانند وسواس یا خودداری، طی چه فرایندی تضعیف، کمرنگ و در نهایت تثبیت میشوند؟
این سوال، از پرسشهای بنیادی در روانشناسی است و بسیاری از روانشناسان، از ابتدا با آن درگیر بودهاند.
* تضعیف و تثبیت سازمان یافتگی روانی در وجود انسان
فرض کنید من میخواهم تغییری در بدنم ایجاد کنم؛ مثلاً وقتی از حالت نشسته بلند میشوم، یا بخواهم میزان تجربه اضطرابم را کاهش دهم. اگر اضطراب من در سطح ۵۰ باشد و بخواهم آن را به سطح ۴۰ برسانم، دقیقاً باید چهکار کنم؟ مولفههای روانشناختی مؤثر در تغییر این سازمانیافتگیها چیست؟ بهویژه بر اساس منابع اسلامی، و بهخصوص قرآن کریم، این تغییرات چگونه رخ میدهد؟
نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم، مبتنی بر تجربهی شخصی و میدانی است. صدها مورد، شاید حتی بیشتر، از مراجعات بالینی، مشاهده شدهاند. برای مثال، فردی مراجعه کرده و گفته است: «در دوران دبیرستان، اصلاً نمیدانستم ابتدا باید به دستشویی بروم یا ابتدا از آن بیرون بیایم! اصلاً توجهی به این مسائل نداشتم. اما حالا، سه ساعت درگیر همان موقعیت هستم.» اینجا دقیقاً یک اتفاق روانی افتاده است.
این سوال مطرح میشود که چه زمانی، و چگونه، این اختلال بهوجود آمده و چه عاملی باعث تقویت یا تضعیف آن شده است؟ اینها از جمله سوالاتی هستند که روانشناسان تاکنون پاسخ روشنی برایشان نداشتهاند.
بنابراین، ما ابتدا نیاز داریم بدانیم «سازمانیافتگی روانی» دقیقاً چیست. منظور از این اصطلاح، فرهنگی درونی است؛ ساختاری روانی با ترتیبی هدفمند که در درون نفس انسان شکل میگیرد، تحول مییابد و به نقطهای از شکوفایی میرسد. این ساختار روانی، پاسخی به یکی از نیازهای انسان است.
برای نمونه، میتوان به سازمانیافتگیهای زیر اشاره کرد:
«سازمانیافتگی امنیت»
«سازمانیافتگی دوستی»
«سازمانیافتگی خداجویی»
«سازمانیافتگی خوردن و آشامیدن».
* وسواس، نوعی سازمانیافتگی است
ممکن است تصور کنیم این فرآیندها سادهاند؛ مثلاً فکر کنیم برداشتن یک لیوان آب و نوشیدن آن کاری ندارد. اما اینگونه نیست. این کنش، نیازمند ساختاری سازمانیافته در ذهن است که بهتدریج شکل گرفته و تثبیت شده است. مثال کودکانی که لیوان را بلند کرده، ولی آب را روی خود میریزند، نشان میدهد که این ساختار هنوز کامل نشده است.
وسواس نیز به همین ترتیب، نوعی سازمانیافتگی است. این اصطلاح هرچند ممکن است ناآشنا بهنظر برسد، اما در منابع مختلف علمی، بهویژه در آثار دکتر منصور دادستان و کتاب «آسیبشناسی روانی»، بارها بهکار رفته است.
در اینجا، قصد دارم از نظریهای سخن بگویم. میدانم که واژه «نظریه» بار معنایی سنگینی دارد، اما با استناد به آیات قرآن و روایات، میتوان به یک نظریهپردازی اسلامی دست یافت.
این نظریه، صرفاً شرح یا مکمل یک نظریهی غربی نیست؛ بلکه یک نظریه بنیادین، مستقل و پرکاربرد در حوزه روانشناسی اسلامی است.
نظریه خودیابی اسلامی، دارای ده دسته مبنایی است که شامل موارد زیر میشود:
۱. مبانی هستیشناختی
۲. مبانی الهیاتی
۳. مبانی انسانشناختی
۴. مبانی معرفتشناختی
۵. مبانی روششناختی
۶. مبانی ارزششناختی
۷. مبانی زبانشناختی
۸. مبانی دینشناختی
۹. مبانی روانشناختی
۱۰. مبانی آسیبشناختی
برای مثال، در مورد مبانی زبانشناختی، باید از خود بپرسیم: آیا تابهحال در مسجد جمکران یا هنگام شنیدن یک دعا، به تحلیل دقیق کلمات توجه کردهایم؟ آیا اصلاً به تأثیر زبانیِ واژگان در فهم و تجربه دینی اندیشیدهایم؟
در خصوص مبانی دینشناختی، باید گفت: دین اسلام برنامهای جامع است که بر پایه واقعیتهای انسانی و فطرت انسان تدوین شده است. برای مثال، آیه «إِنَّ الإنسانَ لَفِی خُسر» نشاندهنده عمیقترین واقعیتهای وجودی انسان است. ما اغلب این آیه را تنها در یک سطح عرفی میفهمیم، اما اگر این آیه در قالب یک نظریه تفسیر شود، معنا و اثر آن بسیار متفاوت خواهد بود.
دین اسلام، برنامهای برای تربیت سازمانیافتگیهای روانشناختی انسانی دارد. هدف این برنامه، تغییر سازمانیافتگیهای نامطلوب مانند دنیاگرایی، به ساختارهایی مطلوب چون آخرتگرایی و خداگرایی است. این تغییر، از وسواس هم دشوارتر است.
اگر به برنامه تربیتی دین اسلام، بهویژه قرآن کریم، با دقت نگاه کنیم، میتوانیم مؤلفههای تغییر و فرایندهای تحول را از دل آن استخراج کنیم. وقتی این دو بهدست آمد، میتوان گفت تمام آنچه برای تغییر سازمانیافتگیهای روانی نیاز است، فراهم شده است.
اما آیا هر کسی میتواند وارد این نظام روانی شود و در آن دخالت کند؟ نه! برای مثال، اگر کسی مدعی درمانگری شد و گفت: «من فرزند شما را درمان میکنم»، باید از خود بپرسیم: بر چه مبنایی؟ چگونه جرأت کرده است در نظام روانی یک انسان دخل و تصرف کند؟
* پنج مؤلفه اصلی در سازمانیافتگیها
سازمانیافتگیهای روانی، ساختارهایی بسیار ظریفاند؛ مانند نرمافزاری که اگر درست نصب نشود، کل سیستم را مختل میکند. همانگونه که یک دستگاه نیاز به کارت گرافیک خاصی دارد تا بتواند بهدرستی کار رنگی انجام دهد، انسان نیز برای خوردن، نوشیدن، شستن، یا هر کنش دیگری، به سازمانیافتگی روانی خاصی نیاز دارد.
تغییر یا اختلال در این سازمانیافتگیها، به همان اندازه ظریف، حساس و تأثیرگذار است. بنابراین، هرگونه ورود به نظام روانی انسان باید با دانش، احتیاط و در چارچوب نظریهای علمی و دینی صورت گیرد.
مغز انسان برای شکلدهی به «سازمانیافتگیها»، چه در شکل مطلوب آن مانند «سازمانیافتگی شستوشو» و چه در شکل نامطلوب آن مانند «وسواس»، از پنج مؤلفه اصلی استفاده میکند.
مؤلفه نخست این است که ما انسانها، طبق فرموده قرآن، باید ایمان بیاوریم. سؤال اینجاست که آیا تاکنون از خودتان پرسیدهاید که چرا قرآن میگوید: «ایمان بیاورید»؟ و چرا اصلاً چنین امری ممکن است؟ این خودش احتمالاً به یکی از مؤلفههای سازمانیافتگی مربوط میشود.
مؤلفه دوم، یادآوری مستمر است؛ یعنی ذکر و مرور ذهنی. همانطور که در قرآن آمده است: «واذکروا الله کثیراً». این پرسش پیش میآید که چرا باید این ذکرها را انجام داد؟ چرا باید چیزی را دائم تکرار کرد؟ آیا هدف مشخصی پشت آن است؟ این یادآوری، یک کارکرد ذهنی دارد و در شکلگیری سازمانیافتگیها اثرگذار است.
مؤلفه سوم، عمل و رفتار عملی است؛ یعنی همان رفتاری که در ادامه ایمان و یادآوری، بهصورت عینی انجام میشود. حالا اگر این سه مؤلفه را کنار هم بگذاریم، اینگونه میشود: «خدایا، من به تو ایمان میآورم»؛ بعد در ذهن خود، با ذکر و یادآوری، آن را مرور میکنم، و در نهایت با عمل، آن را محقق میسازم. یعنی مثلاً با صدای بلند میگویم: «اشهد ان لا اله الا الله». در این حالت، دیگر فقط فکر یا اعتقاد در ذهن نیست، بلکه وارد مرحله عمل شده است.
مؤلفه چهارم، انکار است. این مؤلفه، بهنوعی مکمل مؤلفه ایمان است. قرآن کریم میفرماید: «فمن یکفر بالطاغوت». یعنی اگر فرد، طرف مقابل ایمان را انکار نکند، آن ایمان کامل نیست. اینجا نقش انکار بسیار مهم است. مثلاً اگر وسواس دارید، باید نهتنها یک باور سالم جایگزین کنید، بلکه باور وسواسی پیشین را انکار نمایید.
مؤلفه پنجم، اجتناب است؛ یعنی پرهیز فعال از چیزی که میخواهید آن را حذف یا تضعیف کنید. در مورد سازمانیافتگیهای نامطلوب، دو مؤلفه انکار و اجتناب، ابزارهایی کلیدی برای اصلاح و تضعیف آنها هستند.
* اذعان؛ تجربهی زنده و حضوری که فرد آن را با تمام وجود احساس میکند
وقتی از انسان ها سوال می کنیم که «میتوانید بگویید که چگونه خودتان را پاکسازی میکنید؟» یا «میتوانید فرآیند تسویه را توضیح دهید؟» معمولاً پاسخهای روشنی وجود نداشت.
یکی از اساسیترین جملات کلیدی مربوط به مفهوم «اذعان» است.
اذعان یعنی چه؟ اذعان همان چیزی است که بهمثابه «سلول بنیادی» در سازمانیافتگیهای روانی عمل میکند. نفس انسان، تولیداتی دارد و یکی از تولیدات مستمر و بنیادین آن، «اذعان» است. این اذعانها به سیستم روانی ما اضافه میشوند و ما از این طریق، تغییر را در وجود خود حس میکنیم.
شاید بپرسید: «اذعان چیست؟ مثالی بزنید.» وقتی میگوییم: «إیاک نعبد و إیاک نستعین»، آیا این اذعان است؟ پاسخ این است: نه، این ممکن است تکرار یک ذکر باشد، یا حفظ یک عبارت، اما اذعان نیست. اذعان، تجربهای است که در خلوت انسان رخ میدهد، در جایی که اتفاقی درونی میافتد.
من از افراد بسیاری پرسیدهام: «آیا میتوانید به من نشان دهید که اذعان کردهاید؟» گاهی افراد اطلاعات زیادی دارند، اما آن لحظه که باید بفهمند خدا همراهشان است، در دلشان هیچ تغییری اتفاق نیفتاده است. اطلاعات دارند، اما اذعان ندارند. اذعان، چیز دیگری است. بهتدریج و با تجربه بیشتر، این تفاوت آشکارتر میشود.
اگر این را بهدرستی بفهمیم که «دروندادهها و بروندادههای انسان کداماند؟»، بسیاری از مفاهیم مبهم روشن میشوند. یعنی باید بدانیم چه چیزی وارد روان ما میشود (input) و چه چیزی از آن خارج میگردد (output).
در سطح نخست، اذعان از لحاظ ماهوی و ذاتی با مفاهیمی مثل شناخت، باور، و اندیشه متفاوت است. اذعان نه صرفاً یک شناخت است و نه حتی صرفاً یک باور؛ بلکه نوعی تجربهی زنده و حضوری است که فرد آن را با تمام وجود احساس میکند.
مثلاً در لحظهای که اراده میکنم به دستشویی بروم، اذعانهایی درون من فعال میشوند: سریع بروم، با دقت بروم، چگونه بروم. اینها اذعان هستند، نه فکر و نه شناخت صرف.
اذعان ممکن است بر اثر تأمل و تفکر طولانی نیز ایجاد شود، اما در نهایت باید از نفس صادر شود و همراه با محتوای «هست»، «نیست»، یا «شاید باشد» باشد. یعنی فرد تجربهای بیرونی میکند که درون او نهادینه میشود. اذعان تولید و فرآوردهی نفس است و نفس آن را بهشکل حضوری تجربه میکند. در عین حال، بُعد «حکایتی» نیز دارد، یعنی قابل بیان و روایت است.
برای نمونه، فردی سالها درباره وجود خدا فکر میکند و تحقیق مینماید، تا آنکه در یک لحظه خاص، گرایشی قطعی در او پدید میآید و با خود میگوید: «عجب خدایی!»، یعنی همان «انّ ربّک لبالمرصاد». این یک اذعان است.
این با دانشی که در طول سی سال از کتابها یا سخنرانیها یاد گرفتهاید فرق دارد. آنها آگاهیاند، اما اذعان نیستند. آگاهیها میتوانند زمینهساز اذعان شوند، اما خودِ اذعان نیستند.
اذعان ممکن است در جهت مخالف هم رخ دهد. یعنی فرد بگوید: «خدا نیست» یا «شاید خدا باشد». در این صورت هم اذعان رخ داده است، اما محتوای آن متفاوت است. این دقیقاً همان واقعیتی است که در متون دینی از آن با تعبیر «ایمان» یاد میشود، البته ایمانی که بار روانشناختی دارد.
* دیدگاه قرآن کریم در مورد مفهوم و ماهیت اذعان
بسیاری از افراد، اذعان را با داشتن استدلال یا قانعشدن اشتباه میگیرند و گمان میکنند «ایمان آوردهاند»، در حالی که هنوز اذعان قلبی و ایمان حقیقی در آنها رخ نداده است. بههمین دلیل خداوند در قرآن میفرماید: «قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا...». یعنی آنچه ادعا میکنید، ایمان واقعی نیست.
در اینجا میخواهم مثالی دیگر بزنم. آیات قرآن، پر است از نمونههایی که از منطق «اذعان» سخن میگویند. مثلاً جایی که میفرماید: «قل کل من عندالله» یا جایی که میپرسند: «یقولون»، اینها نشاندهنده سازوکارهای اذعانی انسان هستند.
قرآن، یک برنامه جامع و نظاممند است که در چارچوب قوانین حاکم بر نفس انسان نازل شده و انسان را بهسوی تحقق هدفی مشخص هدایت میکند. ممکن است بپرسید: «آیا اذعان همان شناخت است؟» پاسخ منفی است. اذعان با شناخت تفاوت ماهوی دارد. بله، گاهی ممکن است اذعان و شناخت در فرد انطباق داشته باشند، اما حتی در این صورت نیز، ساختار و کارکرد آنها با یکدیگر متفاوتاند.
در سازمانیافتگیهای نابهنجار مانند وسواس، اضطراب، خودداری، افسردگی، و مشکلات زناشویی، معمولاً اذعانهای فرد با شناختهایش همراستا نیستند. بهویژه «اذعانهای عملی»، کارکردی متفاوت دارند. برای مثال، فرض کنید من وارد جلسهای شدهام و پشت این میز نشستهام. آیا میتوانم بگویم چه اذعانهایی در من فعال شدهاند؟ بله، میتوانم. اذعان دارم که مخاطبان من توجه خواهند کرد، سخنانم را خواهند شنید، خواهند گفت: «احسنت!» اینها همه نوعی اذعان هستند.
از لحظهای که اراده میکنم وارد جلسه شوم، تا لحظهای که سخنرانی به پایان میرسد، مجموعهای از اذعانها در من فعال هستند و این، ساختار روانی مرا تشکیل میدهد.
در کنار اینها، دانش و آگاهی نیز وجود دارد؛ بخشی که خداوند به بندگانش میدهد تا استفاده کنند و بخشی هم در اختیار دیگران قرار دهند. اما دانستن و ندانستن، در مقایسه با اذعان، سطح دیگری دارد. همهچیز در چارچوب همین نظریه قابل تحلیل است.
اذعانها را، عزیزان، به خاطر داشته باشید؛ بیایید فرض کنیم که من اکنون به چیزی اذعان کردهام. به چه چیزی اذعان کردهام؟ از اینجا میخواهم وارد اصل مطلب شوم. وقتی اذعان میکنم، مثلاً در مورد چیزی که نمیدانم آیا به آن نجاست رسیده یا نه، اذعان من این است که آن چیز پاک است. این نوع از اذعان هنگامی معنا و کارکرد مییابد که مثلاً میخواهم دستم را بر زمین بگذارم و این پرسش در ذهنم فعال میشود که «آیا اینجا پاک است؟». چون نمیدانم، بنابراین اذعان میکنم که پاک است؛ اما اگر وضعیت برعکس شود و ذهنم ناگهان فعال شود و بگوید «شاید نجس باشد»، این اذعان دیگری است که با اذعان قبلی تعارض دارد. این اذعان در ارتباط با واقعیت فعال میشود، نه صرفاً بر اساس معلومات من؛ حتی اگر من فقیه باشم یا درس فقه داده باشم، باز هم این اذعان با آگاهیهای من در تضاد است.
* دو دسته از اذعانها: فعالیت در لحظه و غیرلحظه
اذعانها دو دستهاند: بخشی از آنها در لحظهی عمل فعال میشوند و بخشی دیگر در همان لحظه فعال نمیشوند.
این دسته دوم در عمق ذهن باقی میمانند. اما نکته مهم این است که نفس، خودش را فقط با عمل به «اذعانهای فعال» تغییر میدهد، نه با اذعانهای غیر فعال. بهعبارتی، نفس با بهرهگیری از سازوکارهای تدریجی و پیوستهای همچون اذعان، ذکر، عمل، اجتناب و انکار، خود را بازسازی و بهروز میکند.
شاید بپرسید: پس چرا برخی افراد هیچ تغییری نمیکنند؟ با اینکه بارها و بارها مطالبی را میشنوند یا آموزش میبینند؟ مثال آن دسته از افراد که حتی با شنیدن مداوم آموزههای دینی یا رفتن به جلسات مذهبی، باز هم هیچگاه تحول بنیادین در آنها شکل نمیگیرد. پاسخ این است که اذعان فعال در آنها رخ نمیدهد؛ چون درِ ذهن آنها بهروی این اذعانها بسته است. اینگونه نیست که ما خیال کنیم صرفاً با گفتن یا شنیدن چیزی، تحولی در فرد شکل میگیرد.
با توجه به آنچه تا اینجا گفته شد، باید گفت که تعریفی که عموماً در منابع برای «وسواس» ارائه شده، تعریف درستی نیست. زیرا آن تعاریف بر اساس مکانیسمهای غلطی ارائه شدهاند. اما تعریف درست وسواس، از دیدگاه این نظریه، چنین است:
وسواس یک «سازمانیافتگی روانی» است؛ مشابه دیگر سازمانیافتگیها مانند خوردن، آشامیدن، یا خوابیدن؛ اما این سازمانیافتگی بر مبنای اذعانهایی شکل میگیرد که ماهیت تردیدآمیز دارند. این اذعانها با هدف کاهش اضطراب، یا برای فرار از ناهماهنگی شناختی، به مرور زمان شکل میگیرند.
همان ناهماهنگی شناختی که همه ما در سطوح مختلفی آن را تجربه میکنیم، فرد مبتلا به وسواس نیز آن را احساس میکند. چنین فردی در ذهن خود تصور میکند که باید به وظیفهای عمل کند و از اینرو، رفتارش تدریجاً وارد چرخه وسواسی میشود.
دقت کنید: اینجا با یک «سازمانیافتگی» مواجهیم، نه صرفاً یک فکر یا نگرانی گذرا. افراد خودشان این سازمانیافتگی را با اراده و انتخاب، اما ناخودآگاهانه، ایجاد کردهاند. اما نکته این است که متوجه نمیشوند آن را ساختهاند. نمیدانند دقیقاً چه چیزی را در خود فعال کردهاند. یکباره متوجه میشوند که مثلاً «چرا الان مثل دوران دبیرستان نماز نمیخوانم؟»، یا «چه شد که دیر شد و دیگر به نماز نرسیدم؟»، یا «اصلاً رابطه من با خدا چیست؟».
بسیاری از افراد واقعاً ناتوان از آغاز هستند. من موردی را بهیاد دارم که فردی اهل منبر بود، ولی خودش اعتراف میکرد که نماز نمیخواند. میگفت: «وقتی میخواهم سوره بخوانم، زبانم بند میآید». این مشکل به سادگی قابل حل نیست، چرا که ریشه در سازمانیافتگی پیچیدهای دارد. این افراد فقط با افکار وسواسی درگیر نیستند، بلکه افعال آنها هم وسواسی شده است. بهبیان دیگر، وسواس فقط فکری نیست؛ بلکه هم فکری و هم عملی است.
در این نظریه، تأکید شده است که وسواس یک فایل سازمانیافتهای است که روی سیستم نفس انسان نصب شده و نفس بدون آن قادر به ادامه حیات روانیاش نیست؛ مگر آنکه به شکلی دقیق و علمی آن را بازنویسی کند. فرد بدون این بازنویسی دائماً دچار اضطراب، احساس گناه، و ناتوانی است. یکی از مراجعین من کسی بود که در دستشویی، با صدای بلند فریاد میزد. به او گفتم: «تو که قدرت دویدن داری، چرا نمیتوانی از اینجا بیرون بیایی؟».
بنده این نکته را بهطور دقیق در نظریهام شرح دادهام. حتما کتاب و مقالات مربوط به آن، از جمله مقاله «وسواس ناخودداری وارسی»، مطالعه شوند تا روشن شود دقیقاً در ساختار ذهن چه میگذرد.
* اقسام کلی وسواس ها
در مورد انواع وسواس، آنچه بیشتر در مراجعین دیدهام، بهجز اقسام کلی که در منابع آمده، شامل موارد زیر است:
۱. وسواس وارسی (چککردن مکرر): مانند اینکه فرد بارها شیر گاز را چک میکند.
۲. وسواس آلودگی: فرد مدام احساس میکند محیط یا بدنش آلوده است.
۳. وسواس سرایت نجاست: بهخصوص در موضوعات مربوط به طهارت. برخی افراد تصور میکنند ملحفههای هتل نجساند یا اشیایی که از مکانهای خاصی مانند زیارتگاهها آورده میشوند، نجس هستند.
۴. وسواس آمیزهای: که در آن چند نوع وسواس با هم ترکیب میشوند. مثلاً وسواس آلودگی و وارسی همزمان فعال میشوند.
۵. مشکلات مربوط به دستشویی رفتن: افرادی که بیان میکنند استفاده از دستشویی برایشان بسیار طولانی میشود. مثال آن، فردی است که زمان بسیار زیادی صرف این عمل میکند و درگیر وسواسهای پیچیدهتری مانند شک در طهارت میشود.
۶. وسواس حمام رفتن: که گاهی به شکل رفتاری طولانیمدت و مداوم در میآید.
۷. وسواس مربوط به عادت ماهانه در زنان: که در آن فرد فکر میکند همه لباسها و بدنش نجس شدهاند.
۸. وسواس در نماز، وضو و غسل: که تقریباً همه اینها از یک منطق سازمانیافتگی وسواسی تبعیت میکنند.
۹. وسواس مربوط به دفع مواد زائد: افرادی که تصور میکنند نمیتوانند گاز معده، ادرار یا مدفوع را کنترل کنند.
۱۰. وسواس پرداخت دین: افرادی که مدام تصور میکنند دِینی را که پرداخت کردهاند، هنوز پرداخت نشده است.
۱۱. وسواس مرتبط با نگاه دیگران: مثلاً کسی میگوید: «وقتی گربهای به من نگاه میکند، حس میکنم دستهایم را برای او دراز کردهام». این نیز نوعی وسواس در قصد قربت است.
* درمان وسواس چیست؟
حالا باید دقیقتر نگاه کنیم تا ببینیم واقعاً مشکل از کجاست. اگر از کسی بپرسید «به نظر شما درمان وسواس چیست؟» طبیعتاً انتظار دارید درمانگر بتواند در اینباره اظهارنظر کند.
اگر درمانگری درخصوص درمان اظهارنظر مشخصی نداشته باشد، باید گفت کار خاصی هم انجام نداده است. بهطور کلی، برخی رویکردها تکنیکمحور هستند؛ یعنی درمانگر چند تکنیک را آموخته و آنها را به کار میبرد که البته میتواند اثربخش هم باشد، اما مسئله این است که غالباً از آنچه در درون سیستم روان انسان اتفاق میافتد، بیاطلاعاند.
یکی از رویکردهایی که مطرح میشود، روانتحلیلگری است. در این رویکرد تلاش میشود تعارضهای ناخودآگاه کاهش یابد؛ تعارضهایی که بین میل و واقعیت وجود دارد. در این رویکرد، تحلیلگر باور دارد که اگر بتواند این تعارضها را بازشناسی و تحلیل کند، میتوان آنها را به مرور تعدیل نمود. اما تجربههای درمانی نشان داده که بسیاری از افراد، علیرغم شناخت کامل نسبت به اضطراب مزمنشان، نتوانستهاند اقدامی مؤثر انجام دهند. چرا؟
چون توان واقعیسازی این باورها را نداشتهاند؛ و این مسئله منجر به استمرار ناسازگاریهای روانی و رفتاری آنها شده است.
در نظریههای شناختی نیز همین مسئله وجود دارد. من از برخی درمانگران شناختمحور پرسیدم: شما میگویید که شناخت فرد باید اصلاح شود؛ خب، کسی که ۲۰۰ بار کلید برق را خاموش و روشن میکند، دقیقاً کدام شناختِ معیوب را دارد که این کار را ادامه میدهد؟ اگر این شناخت را جدا نکنیم، فرد همین روند را ادامه خواهد داد. بنابراین، نباید تصور کرد که با یک دستور یا توصیه ساده، او دست از این رفتار برمیدارد.
در نظریههای انسانگرایانه هم معمولاً گفته میشود که فرد باید خوددرمانی کند، در مسیر خودشکوفایی حرکت کند و مورد توجه بیقید و شرط قرار گیرد. اما مشکل اینجاست که برای رسیدن به این سطح از درک، نیاز به فرآیند علمی و دقیق داریم؛ باید سازمانیافتگیهای ذهنیای را که فرد در طول زمان ایجاد کرده، بازسازی کنیم. یعنی اگر یک فایل ذهنی قدیمی در روان فرد وجود دارد ــ فایلی که ممکن است از همان دوران کودکی یا حتی نوزادی در ذهنش شکل گرفته باشد ــ باید آن فایل بهتدریج حذف یا تضعیف شود، و جای آن فایل جدیدی که متناسب با سلامت روانی و واقعیت بیرونی است، قرار گیرد.
* اولین ویژگی اذعانهای وسواسگونه؛ «تردیدآمیز بودن»
همانطور که پیشتر هم عرض کردیم، هر کدام از انواع وسواسها ــ حدود یازده تا دوازده نوع ــ هرکدامشان یک «سازمانیافتگی» ذهنی و رفتاری مستقل دارند.
بهعنوان مثال، فردی که در گفتن «اللهاکبر» دچار وسواس میشود، گاهی تا دو ساعت وقت صرف میکند و مرتب میگوید «الله... الله...» تا بالاخره از فرط خستگی و سردرد، از ادامه آن منصرف شود. این نوع وسواس با وسواس مرتبط با طهارت و نجاست متفاوت است. عرفانها و نگاههای زیرین این وسواسها نیز با یکدیگر فرق دارند. برخی از آنها با اذعانهای خاصی درگیرند که هدف از آنها کنترل سرایت نجاست نیست، بلکه سازوکارهای شناختی و عاطفی دیگری در پشت آن نهفته است.
من در جلسات درمانیام، هریک از این انواع وسواس را بهصورت جداگانه بررسی میکنم، که مجموعهی این بررسیها حداقل نیازمند حدود چهل ساعت زمان است. به همین دلیل، برای اینکه نمونهای از وسواسها را دقیقتر بررسی کنم، وسواسِ «سرایت نجاست» را بهعنوان یک نمونهی اصلی انتخاب کردهام تا با بررسی آن بتوان به درک بهتر از کلیت ماجرا رسید. درواقع، «نکتهای از خروار» را بررسی خواهیم کرد تا راه برای درک سایر نمونهها هم هموارتر شود.
اولین ویژگی اذعانهای وسواسگونه، «تردیدآمیز بودن» آنهاست. یعنی فرد دائماً میپرسد: «نمیدانم این چیز نجس شده یا نه. شاید نجس شده باشد.» این نوع اذعان، درواقع پایهی اصلی وسواس را شکل میدهد. چنین اذعانهایی معمولاً «کشدار» و «نامشخص» هستند.
منظور از کشدار بودن این است که فرد نمیتواند نقطهی پایان را مشخص کند. مثلاً کسی که میگوید «اگر به دستشویی بروم، باید بعدش حمام هم بروم»، این دقیقاً همان کشدار بودن اذعان است.
چرا چنین اتفاقی میافتد؟ چون «سازمانیافتگی» فرد از نقطهای شروع شده که دامنهی اطرافش به مرور گسترش پیدا کرده است. اگر فردی فقط نوک انگشتش را بشوید و کمی هم اطراف آن را، در دفعات بعد، آن اطراف گسترش مییابد؛ تا جایی که در نهایت، کل بدن را در بر میگیرد.
ویژگی دیگر این اذعانها، «توهمآمیز بودن» آنهاست. فرد نوعی احساس مسئولیت غیرواقعگرایانه نسبت به کارهایی که حتی انجام نداده، دارد. حساسیت بیش از حد به موضوعاتی که در فرهنگ دینی ما از اهمیت بالایی برخوردارند نیز یکی دیگر از ویژگیهای رایج است.
اما در سمت دیگر، افرادی که سالم هستند، اذعانهایی واضح و قاطع دارند. در باور و عملشان تردیدی نیست. به این افراد میگوییم «دارای ایمان عملی»؛ یعنی اذعانهای آنان نهتنها واضحاند، بلکه با واقعیت بیرونی نیز تطابق دارند. این افراد وقتی عمل طهارت را انجام میدهند، دقیقاً میدانند کجا را، چطور، و تا چه اندازه باید شستوشو دهند؛ مثلاً میدانند که باید فقط به اندازه یک میلیمتر بالا یا پایین از موضع تماس، شسته شود؛ نه بیشتر، نه کمتر.
درواقع، اذعان آنها، بر پایه شناخت درست، هیجانات تنظیمشده و عمل متناسب با واقعیت استوار است. احساس مسئولیتشان نیز منطقی است. حساسیت دارند، اما نه در حد افراط. این افراد همانهایی هستند که ما در جلسات درمانی تلاش میکنیم تا ویژگیهای شناختی، هیجانی و رفتاری آنها را در افراد مبتلا بازسازی کنیم.
* هربار عمل وسواسی، معادل با مصرف یک واحد انرژی روانی است
نکتهی مهمی که باید توجه داشت این است که هربار عمل وسواسی، معادل با مصرف یک واحد انرژی روانی است. این انرژی، در درون فرد جای میگیرد و صرفاً به تصمیم او بستگی ندارد. این موضوع فقط در زمینهی وسواس هم نیست؛ در سایر حوزههای زندگی نیز چنین است. با هر بار تقویت یک رفتار وسواسی، سطح انرژی روانی لازم برای بازداری آن، افزایش مییابد. بنابراین، فرآیند درمان نیازمند بازشناسی دقیق این اذعانها و الگوهای ذهنی زمینهساز آنهاست.
یکی از موضوعات بسیار مهم در فرایند ارزیابی اختلالات وسواسی، بحث شدت اختلال است.
فرض کنید فردی که مبتلا به وسواس است، حالا به هر دلیلی به بنده مراجعه کرده است. در همان ابتدای فرایند بررسی، وقتی او به اتاق میآید، تلاش میکنم نخست از نشانهها و شدت وسواسش سر دربیاورم. این یعنی از چه زمانی دچار وسواس شده؟ شدت آن چقدر است؟ چگونه بروز میکند؟ چه مدت است که با این اختلال درگیر است؟ پاسخ به این پرسشها بسیار اهمیت دارد.
در بررسی شدت اختلال، دو جنبه را مورد توجه قرار میدهیم. اول، نمودهای رفتاری وسواس است. برای نمونه، آیا وسواس به شکل مشهود در زندگی فرد جریان دارد؟ مثلاً خانمی مراجعه میکند و میگوید دیگر قادر نیست ظرفها را بشوید، یا آقایی اظهار میدارد که به دلیل ترس از وسواس طهارت، دیگر حتی به ضریح حضرت معصومهسلاماللهعلیها دست نمیزند. اینها نشانههایی از شدت بالای اختلال وسواس هستند.
* درمان دارویی، آزمونهای روانسنجی و آزمونهای رفتاری
در کنار بررسی بالینی، ما از آزمونهای روانسنجی نیز استفاده میکنیم تا اطمینان بیشتری از ارزیابی خود پیدا کنیم. بنده خودم در رساله دکتریام آزمونی طراحی کرده بودم که شامل حدود ۱۰۴ تا ۱۰۵ سؤال میشد. اگرچه این آزمون هنوز استانداردسازی نشده است، اما برای سنجش شاخصهای مربوط به شدت وسواس ابزار مفیدی بوده است. گاهی نیز آزمونهای رایج وسواس به خوبی نمیتوانند عمق مشکل را نشان دهند، زیرا طراحی آنها بر اساس بافت فرهنگی خاصی انجام شده است.
ما برای ارزیابی بهتر، آزمونهای رفتاری نیز انجام میدهیم. به این صورت که دستورالعملی به فرد داده میشود تا کاری خاص را انجام دهد، و در این حین، میزان اضطرابی را که تجربه میکند ارزیابی میکنیم. چنانچه اضطراب او بسیار بالا باشد، این نشان میدهد که ساختار روانیاش بهگونهای سازمان یافته که بدن نیز دچار واکنشهای شدیدی شده است. در چنین مواردی، بدن فرد با او همراهی نمیکند و عملکرد طبیعیاش مختل میشود.
در این شرایط، گاهی لازم است به بیمار توصیه کنیم برای مدتی درمان دارویی را نیز مدنظر قرار دهد. اما نگاه ما به دارو این نیست که همیشه و همهجا لازم است؛ بلکه معتقدیم باید دقیقاً بدانیم دارو برای چه مشکلی و با چه هدفی تجویز میشود. همانطور که ویلیام گلاسر در کتابش اشاره میکند، اگر دارو بدون درک عمیق از بنیانهای روانپزشکی مصرف شود، میتواند خطرناک باشد. از اینرو باید به ارتباط بدن و نفس انسان دقت کنیم.
گاهی مراجعان در مقابل ما مینشینند و با ناراحتی میگویند: «مگر من چه کار کردهام؟ من که فرد متدینی هستم!» در اینجا لازم است که خیلی دقیق و آرام به آنان بفهمانیم که مشکلشان چیست و چگونه باید با آن برخورد کنند. مثلاً یکی از مراجعان وسواس شستوشو داشت. در همان اتاقم، مقدار بسیار کمی آب به دستش پاشیدم و به او گفتم که این دستورالعملی است که باید اجرا شود. ناگهان اشکهایش جاری شد. این واکنشها نشان میدهد که سیستم روانیاش چگونه سازمان یافته و چقدر شکننده شده است.
* روند درمان روانی وسواس مطابق با نظریه خودیابی اسلامی
ما در نظریه «خودیابی اسلامی» تلاش میکنیم فرد را از درون متوجه مشکل خود کنیم. برای این کار، از جملات مشخصی استفاده میکنم و روی تخته برای مراجع مینویسم: «تو کجای این ماجرا هستی؟» این جملات باعث میشود فرد خودش را در موقعیتهای مختلف ببیند و بتواند موقعیت روانیاش را درک کند.
سپس به او توضیح میدهیم که این مسیر وسواس، بهویژه در مواردی مانند طهارت و نجاست، هرگز با تکرار و سختگیری حل نمیشود، بلکه با هر بار اجرای وسواسانه، مشکل عمیقتر خواهد شد. به او میگوییم باید یاد بگیرد که مثلاً اگر با چشم خود ماده نجسی را ندیده یا لمس نکرده، شرعاً ملزم به تطهیر نیست. اینجا، بحث «اذعان فعال» مطرح میشود؛ یعنی باور باید با همه وجود پذیرفته شود و در عمل، به آن وفادار بماند. این پایبندی مداوم، نخست با سختی همراه است اما بعد از مدتی اثر خود را خواهد گذاشت.
در این مرحله، گام دوم را برمیداریم که عبارت است از الگودهی رفتاری. مراجع باید از رفتارهای درمانگر الگو بگیرد. رفتارهای سادهای مانند وضو گرفتن، غسل، یا رفتن به دستشویی میتوانند محل تمرین و بازسازی باورهای نادرست باشند. ما گاهی برای کمک به این فرایند، از متون روایی نیز بهره میگیریم.
برای مثال، روایتی را بارها برای مراجع میخوانم که در آن امام علیعلیهالسلام میفرمایند: «ما أ بولٌ اصابنی أو ماء إذا لم أعلم»؛ برایم تفاوتی نمیکند که نجاستی به من برسد یا نه، تا وقتی که یقین ندارم».
تأکید میکنیم که در نظریه «خودیابی اسلامی»، موتور محرکِ نفس، عمل کردن است.
تا زمانی که فرد وارد عمل نشود، هیچ تغییری در نفس او رخ نمیدهد. عمل، همانطور که گفته شد، حتی در امور سادهای مثل وضو، غسل و دستشویی رفتن، نقش درمانی دارد. چون وسواس از همین نقطهها آغاز میشود و تا همین نقاط هم ادامه مییابد.
این روشی که بنده در پیش گرفتهام، با استفاده از روش «تأمل تفسیری اجتهادی» طراحی و اجرا شده است. این روش، بر مبنای تفکر اسلامی و تکیه بر منابع معتبر روایی و فقهی، سعی در بازسازی نگرش فرد نسبت به نفس و بدن دارد. کل فرایند درمان، در مطالعهای آزمایشی روی ۱۵ نفر اجرا شده و میتوانیم با قاطعیت بگوییم که در بسیاری از موارد، اثربخشی بالایی داشته است. گاهی مراجعان در پایان دوره میگفتند: «فکر نمیکردیم بتوانیم اینقدر تغییر کنیم.»
درمان اختلال وسواس، فرایندی زمانبر و نیازمند صبر و دقت فراوان است. تعداد جلساتی که برای درمان پیشبینی کردهایم، بسته به شدت و گسترهی اختلال متفاوت است. در برخی موارد، با چهار جلسه بهبودی حاصل میشود، اما در موارد شدیدتر، ممکن است به بیست تا سی جلسه نیز نیاز باشد.
* تحولی بنیادین در روان انسان از طریق خودیابی انسان
اگر ما بتوانیم فرد را به درک درست از خودیابی برسانیم، یعنی جایی که بفهمد چگونه با خودش رفتار میکند و چگونه همیشه در یک دوراهی قرار دارد، آنگاه درمان واقعی آغاز میشود. این نقطهای است که فرد با خودش صادق میشود و مسیر بهبودی را با اختیار و باور قلبی طی میکند. چنین درکی، تحولی بنیادین در روان انسان ایجاد خواهد کرد.
یکی از دشواریهای نظریهای که مطرح کردم، دقیقاً همین است؛ چراکه عزیزان، ذهنیتی از ایمان در ذهنشان شکل گرفته که عمدتاً مبتنی بر گفتههای اساتید بزرگوار حوزه و دانشگاه است. این ذهنیت، هنگام گفتوگو دربارهٔ ایمان، ذهن را به سوی تصاویری از «خوبی مطلق» سوق میدهد؛ یعنی آدمی را به جایی میبرد که اجازه نمیدهد بهدرستی، معنای مورد نظر ما از ایمان یا اذعان را دریافت کند.
به همین دلیل، من تلاش زیادی کردم تا بتوانم اذعان را بهعنوان «فعل نفس» و نه صرفاً مفهومی ذهنی، تبیین کنم؛ فعلی که مغز، پس از شنیدن و تجربهٔ گفتوگوها و کلاسها، انجام میدهد.
اگر بخواهم این فرآیند را ساده بیان کنم: وقتی در همین جلسه، مخاطبان صحبتهای مرا میشنوند، در نهایت ممکن است به این نقطه برسند که بگویند «فلانی آدم خوبی است». این یعنی اذعان. اذعان، امری است که در ارتباط با واقع صادر میشود و نه صرفاً امری ذهنی یا درونی. به همین دلیل، در متنی که نوشتم و در مقالهام نیز بهوضوح اشاره کردهام، اذعان را یک واحد یگانه معرفی کردهام؛ اما این واحد، ابعاد متعددی دارد: بُعد حکایتی، هیجانی، عاطفی، ناهوشیار و... . یعنی اگر بخواهم تمثیل بیاورم، اذعان مانند سلولی است که با همهٔ این اجزا و ویژگیها ساخته شده و تکثیر میشود و نفس نیز با تکیه بر همین اذعان، ساختمان روانی خود را شکل میدهد.
برای مثال، وقتی کسی میگوید «أشهد أن لا إله إلا الله»، ممکن است فقط جملهای را تکرار کند. اما اگر اذعانی در نفس او رخ داده باشد، این جمله از عمق وجودش صادر میشود و تکرار آن نیز مرور همان اذعانِ اتفاقافتاده است.
یکی از مراجعان به بنده میگفت: «وقتی درگیر مشکلی بودم، در خواب دیدم که میگویم: أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلا الله... اما وقتی به «لا شریک له» رسیدم، هر چه تلاش کردم، نتوانستم ادامه دهم». اگر این اذعان، بهمعنای واقعی کلمه اتفاق افتاده باشد، نشان میدهد که نفس، خود را در آستانهٔ پذیرش قرار داده است.
* اذعان؛ باعث تغییر نفس میشود؛ نه صرفاً آگاهی یا شناخت
برای مفهوم اذعان، من از واژهٔ «اعتراف و پذیرش» در ترجمهها استفاده کردهام؛ نه صرفاً دانستن، شناخت یا حتی عاطفه.
آنچه در کلمات اساتید بزرگوار نیز آمده، گاهی دلالت بر مراتبی از ایمان دارد. اما در اینجا، اذعان بهمعنای اذعان قلبیای است که بهصورت عملی در وجود فرد اتفاق میافتد.
در روانشناسی اسلامی نیز، بهویژه در تبیین ایمان روانشناختی، چنین اذعانی جایگاه ویژهای دارد و باعث میشود فرد به سمت عمل کشیده شود. این اذعان، همان چیزی است که باعث تغییر نفس میشود؛ نه صرفاً آگاهی یا شناخت.
در آن متنی که ارائه دادم، از اصطلاح «واحدهای ایمانی» استفاده کردم، چراکه در فرآیند تحول نفس، دقیقاً همین واحدها هستند که سازمان روانی فرد را بازسازی میکنند. البته ناگفته نماند که بسیاری از افراد، حتی اگر از نظر نظری به مفاهیم ایمانی نزدیک باشند، اما واقعاً با آن زندگی نمیکنند و همین نکته، باعث میشود تا ساختار درونیشان متزلزل باشد.
اگر بخواهیم مثالی بیاوریم، باید عرض کنیم که ما نباید تنها در حال و گذشته خود بمانیم. در فرآیند درمان، خودیابی یعنی اینکه فرد به شناختی از خودش برسد که او را از اکنون تا آینده هدایت کند، بدون آنکه درگیر گذشتهٔ صرف بماند یا از حال فرار کند. بنده این طرح را در گروههای مختلف، در سنین متفاوت و در مناطق گوناگون پیاده کردم.
در مواردی با کودکانی مواجه بودم که هنوز توان دریافتِ بصیرت نداشتند. برای آنها، روش را سادهتر کردم: چند جمله را تکرار میکردند و بعد کاری را انجام میدادند. در مقابل، با کسانی مواجه بودیم که باسواد نبودند؛ برای این گروهها، بیشتر از اعتقادات دینیشان بهره گرفتیم. اما برای کسانی که ظرفیت درک و بصیرت داشتند، تلاش کردیم تا ساختارهای دقیقتری ارائه دهیم.
میخواهم تأکید کنم که این روش، مخصوص یک اختلال خاص نیست؛ بلکه قابل تعمیم به بسیاری از مشکلات روانشناختی و تربیتی است. حتی خود من، حاصل اجرای همین طرح هستم. نه فقط در حرف زدن یا ارائهٔ محتوا، بلکه در عمق ساختار روانیام. این طرح، یک روش زندگی است؛ نه فقط یک شیوهٔ درمانی.
همانطور که وقتی برای رانندگی کمربند ایمنی میبندید، بهتدریج به آن عادت میکنید، در اینجا نیز اگر فرد اراده کند و بگوید «از این به بعد این کار را انجام میدهم»، مسیر درمان آغاز میشود. تقویت سازمان روانی نیز دقیقاً همینگونه است.
اگر بخواهیم مثالی دیگر بزنیم: برخی افراد شنا را فلهای یاد میگیرند؛ یعنی فقط دست و پا میزنند، اما اگر بخواهند شناگر حرفهای شوند، باید دقیق و اصولی تمرین کنند. درمان اضطراب و وسواس نیز چنین است. اگر درمان را دقیق و موشکافانه انجام دهید، تمام اجزای اضطراب روشن میشود و فرد به این نتیجه میرسد که: «این مشکل از کجاست؟ و چطور میتوانم با آن مقابله کنم؟»
از نظر بنده، حتی مشکلات خانوادگی، اجتماعی و شغلی را نیز میتوان از همین مسیر اصلاح کرد. چون این روش، نه صرفاً متمرکز بر علائم بلکه متوجه ساختار درونی نفس است و تا زمانی که ساختار درونی تغییر نکند، تغییری پایدار در بیرون هم ایجاد نخواهد شد.
برای شنیدن و دانلود صوت اینجا را کلیک کنید