به گزارش مشرق، حدود ۳۶ روز قبل و تنها یک روز پیش از اعلام آتش بس جنگ تحمیلی به کشور، ساعت ۱۱:۴۵ دقیقه ظهر دوشنبه دوم تیر صدای چند انفجار مهیب در شهر تهران شنیده شد، پس از دقایقی اعلام شد که دشمن صهونیستی با ۹ موشک به زندان اوین حمله کرده است. اوین همیشه در اخبار قضایی و به ویژه برای رسانههای بیگانه حساسیت برانگیز بوده و به عنوان یک بازداشتگاه خاص شناخته میشود.
محوطه زندان اوین که بسیار بزرگ است؛ بر تپههای منطقهای در شمال تهران قرار دارد. از در اصلی که وارد محدوده بازداشتگاه اوین شدیم؛ گویی منطقه جنگی است. دقیقا مثل خط مقدم که به تازگی مورد حمله قرار گرفته؛ از خودروهای پارک شده در محوطه فقط آهن پارههایی باقی مانده و روی برخی از خودروها هم نام مالک آنها که به شهادت رسیدهاند؛ درج شده است.
به سمت سالن ملاقات میرویم البته سالن ملاقات که نه، فقط یک ساختمان سه طبقه مخروبه که از بیرون آن نه دری پیداست و نه پنجرهای؛ برای لحظهای تصویر سالن ملاقات مملو از جمعیت که برای دیدن زندانیان آمدهاند در ذهنم نقش میبندد؛ صدای بلندگو که زندانیان را برای ملاقات صدا میکند، در گوشم میپیچد؛ چه دیدارهایی که سالیان سال در این فضا تازه شده و چه اشکها و لبخندهایی که در این ساختمان اکنون زیر خروارها خاک دفن شده است.
ساختمان نیمه جان است. اجازه ورود به داخل را نمیدهند. میگویند هر لحظه ممکن است بخشهای دیگری از آن فرو بریزد. سیمها و کابلهای برق از سقف و دیوارهای ترک خورده آویزان شده، صندلیهای شکسته، کمد پروندهها و لوازم اداری در محوطه پخش و پلا شده و حتی برگههای پرونده هم زیر دست و پا دیده میشود. نمیدانم شاید آن روز فردی میخواسته عزیز خود را آزاد کند یا از شاکیاش رضایت بگیرد.
شاخه گلی برای آخرین دیدار
«ساعت ۱۱:۴۵ بود که صدای مهیبی شنیدم و پشت میز با دو همکار دیگر روی زمین دراز کشیدیم. واقعا تصاویری که آن روز در محل کارم دیدم؛ از جلوی چشمان کنار نمیرود. آن روز مادر و دختری آمده بودند تا برای پدر خانواده وثیقه بگذارند که در آن لحظه اصابت به شهادت رسیدند و اکنون پدر خانواده در زندان است اما بدون همسر و فرزندش. لحظاتی قبل از وقوع حادثه خانمی برای همسر زندانیاش گل آورده بود و من خودم برگه ملاقات را به او دادم تا همسرش را ببیند و در مدت کوتاهی پس از انفجار، پیکر سوخته خانم را دیدم که روی زمین افتاده بود.» اینها را یکی از کارکنان زندان اوین از روز واقعه برای خبرنگار ما روایت میکند.
برای کار خیر آمده بود و عاقبت به خیر شد
این کارمند بخش ملاقات زندان اوین با افسوس میگوید: آن روز خانمی با مبلغی که برای آزادی زندانیان نیازمند جمعآوری کرده بود به من مراجعه کرد البته آن لحظه نمیدانستم و او را نمیشناختم بعد متوجه شدم که این بانوی خیر هم به شهادت رسیده است؛ در واقع او برای انجام کاری خیر آمده بود که خود عاقبت به خیر شد.
سرم را که به سمت خیابان میچرخانم؛ برج بلندی در همسایگی زندان میبینم که در اثر موج انفجار آسیب دیده، می گویند ۱۸ نفر در این ساختمان ساکن بوده اند اما امروز تنها ۲ نفر از این سکنه در ساختمان حضور دارند و مابقی به دلیل اثرات روحی و روانی ناشی از انفجار و حجم تخریب بنا، از این محل رفته اند و شاید زمانی دیگر بازگردند.
از سمت در ورودی سالن ملاقات به خیابان محله اوین هر ماشین یا موتورسواری که عبور میکند ناخودآگاه سرش به سمت این خرابهها میچرخد. نگاهها غمبار است اما دیوارهای آن با آجرهای قرمز و سیمان سفید درحال بازسازی است.
دود و غبار غلیظ، شعلههای آتش و صدای شیون
گفتوگویم را با کارمند زندان ادامه میدهم. او بریده بریده حرف میزند؛ گویی صحنهها و لحظات سخت آن روز را در ذهنش تداعی میکند. این کارمند بخش ملاقات زندان اوین با تاسف و اندوه ادامه میدهد: وقتی صدای انفجارها تمام شد؛ دود و غباری غلیظ همراه شعلههای آتش و صدای شیون فضا را پر کرد. آنقدر تعداد شهدا زیاد بود که بیرون رفتن از ساختمان فروریخته هم به سختی میسر بود، ما که از این حادثه جان سالم بدر برده بود، از آن همه ویرانی و تخریب بهت زده و حیران شدیم، تا لحظاتی قبل با بسیاری از شهدای حادثه در حال گفت وگو بودم ، هنوز برگه های ملاقات در دستانشان بود و حالا جسم بیجانش را مقابل چشمانم می دیدم.
وی برای لحظاتی به دور خیره شد و سرباز وظیفهای را به یاد آورد که در آن روز بر اثر موج انفجار از بلندای برج مراقبت به پایین پرت شد.
آن لحظه جان مهم بود
او از همکاری زندانیان و کادر زندان، سربازان وظیفه و همه حاضران در محل حادثه میگوید: به خدا که خانوادههای زندانیان، خانوادههای خود ما هستند، اینطور نیست که آنها (دشمنان) میگویند. تاب ندارم که بگویم چه بر سر خانوادهها آمد؛ بسیاری از خانوادههای زندانیان، سربازان وظیفه و همکارانم را میدیدم که پیکرهاشان بر زمین افتاده؛ برخی هم قطع عضو شدند. همه آنها که جانی در بدن داشتند فقط میخواستند دیگری را نجات دهند؛ فرقی نمیکرد زندانی باشد یا زندانبان. آن لحظه جان مهم بود.
این کارمند زندان اوین از گوشی موبایلش عکسی را نشانم داد و گفت: از پنج نفری که در این تصویر هستند فقط من مانده ام، با بغضی فروخورده ادامه داد باور نمیکنم که همه آنها شهید شدند.
از گورستان خودروهای اوراقی به سمت بیمارستان رفتیم، با اینکه ساعت ۱۲ ظهر است اما چنارهای بلند محوطه سایه خوبی دارد. جلوی در بیمارستان ۴۸ تختخوابه میایستیم. آبنمای مخروبهای روبروی در اصلی بیمارستان زندان قرار دارد. آیا این آبنما موقع حمله روشن بوده؟
توقف زمان در ایستگاه پرستاری زندان اوین به گواه ساعت دیواری
بیمارستان اوین ۲ در ورودی دارد؛ یکی در اصلی و دیگری دری که از بالا و نزدیک اندرزگاهها قابل دسترسی است؛ از همان بیرون در اصلی، روی زمین، قرصها و داروهایی ریخته شده؛ آنها را که نگاه میکنم داروهای بیماران قلبی است. راستی آن لحظه که پرتابه ها اصابت میکرد، زندانیان چه حسی داشته و به چه فکر می کردند؟ چطور قلبشان پشت درهای بسته تاب آورد؟ آخر این جانیان از جان زندانیان چه میخواستند؟
وقتی از در پشتی وارد شدیم؛ ساعت دیواری ایستگاه پرستاری همچنان ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه را نشان می داد ، ظاهرا زمان در اینجا پس از حمله متوقف شده است، در ایستگاه پرستاری جعبههای مخصوص داروی زندانیان قرار داشت؛ حتی اسامی زندانی هم بر روی دارو نوشته شده ، اما حالا دیگر در این ساختمان، زندانیان بیمار مداوا نخواهند شد. این بیمارستان چشم پزشکی، دندانپزشکی، اورژانس، داروخانه و مراقبت های ویژه دارد.
داخل ساختمان بر دیوار راهروها جای دستهای خونی دیده میشود و قابل تصور نیست که اینها جای دست بی پناهی است که در حال تلاش برای یافتن راه نجات، بر دیوارهای راهرو مانده است. از خودم پرسیدم که او توانسته جان سالم به در ببرد یا ...
یکی از کارکنان زندان که همراه تیم رسانه ای است از پزشک و پرستاری بیمارستان میگوید که در روز حادثه جان خود را از دست دادند. در اتاقی که دو تخت قرار داشت همه چیز شکسته و زیر خروارها خاک مدفون است. از حجم بی رحمی و خشونت جنگی بهت زده و حیران شدم. چطور امکان دارد که بیمارستان اینگونه وحشیانه مورد هدف قرار گیرد.
بیاذن خداوند برگی هم از درخت نمیافتد
کارمند دیگری درباره اثر پروانهای صحبت میکند و از روز تلخ حادثه میگوید: هر چیزی حکمتی دارد و اگر الان من در اینجا هستم؛ خواست خدا بوده. من در لحظه وقوع حادثه تنها برای لحظاتی از سالن بیرون رفتم و همه چیز دست به دست هم داد تا زنده بمانم.
او میگوید: روز واقعه (دوم تیر) یک روز قبل از آتشبس بود و یکی از همکاران مددکار، فرزند خردسالش را هم به ناچار با خود به محل کار آورده بود. پس از اصابت پرتابه به ساختمان اداری، مادر این کودک شهید شد و یکی از آقایان برای نجات این پسر بچه گرفتار در زیر آوار ساختمان، به داخل رفت اما او و آن طفل معصوم هم به شهادت رسیدند.
ساعتی بعد خاله آن کودک سراسیمه خود را به محوطه زندان اوین رسانده و در حالی که عکس کودک را در دست داشت، با گریه و التماس سراغ خواهر و خواهرزادهاش را می گرفت، او نمی دانست که هر دوی آنها شهید شده اند، و چه لحظه دردناکی بود وقتی فهمید که آنها دیگر نیستند.
کارمند زندان اوین میگوید: در زندان تنها سربازان اسلحه دارند و آن هم با شرایط مشخص و برای استفاده در صورت لزوم، در واقع زندانی و زندان بان افرادی هستند که تحت مراقبت خاص قرار دارند؛ چطور ممکن است که اینطور وحشیانه مورد حمله قرار بگیرند.
این کارمند اوین با اشاره به ارتباط خوب زندانیان و زندانبانان، ادامه داد: آن زمان که فاجعه رخ داد بسیاری از زندانیان با غیرت و همت برای کمک آمدند و یکی از پزشکان بیمارستان اوین توسط زندانیان نجات پیدا کرد. حتی یکی از کارکنان که دچار قطع عضو شده بود؛ توسط زندانیان نجات پیدا کرد و آنها به دنبال یخ بودند تا دست قطع شده او را در یخ قرار دهند تا اگر بعدا امکان پیوند وجود داشت بتوانند از آن عضو استفاه کنند.
وارد بخش دندانپزشکی بیمارستان زندان شدیم؛ صدای خش خش خرده شیشه ها زیر پای بازدیدکنندگان سکوت را می شکند، روی سنگفرشی از خرده شیشههای باقیمانده از این حمله وحشیانه راه میرفتم. مگر میشود آدمی به جایی برسد که اینگونه درنده خو حتی به کادر درمان و زندانیان بستری در بیمارستان زندان هم رحم نکند!؟
با لباسهایی خاکی از میان مخروبهها خارج شدیم، سر در اصلی زندان اوین بازسازی شده، قرار است این زندان با دستور رئیس قوه قضاییه با فوریت بازسازی شود .
کاش میشد آنچه که در بازدید از ویرانه های اوین دیدم را جز به جز به زبانهای مختلف بیان کنم تا همه به خصوص گوشهای کر مدعیان حقوق بشر بدانند که بر این زندانیان چه گذشته است. این واقعه تلخ سندی دیگر بر فهرست جنایات رژیم جانی صهیونیستی افزود. دیگر هیچ زندانی در اوین نیست اما این سکوت محوطه اوین و چنارهای بلند آن در تاریخ گواهی خواهند داد که آن لحظات سخت در میان صداهای مهیب، زیر آوار و آتش چه بر زندانیان، زندانبانان و همسایگان صبور زندان گذشت.
شهدای زندان اوین از کادر اداری، سربازان وظیفه، محکومین و خانواده هایی که برای ملاقات و یا پیگیری قضایی زندانیان خود به زندان مراجعه کرده بودند و همسایههایی که در مجاورت زندان زندگی میکردند، بودند و رژیم منحوس و متجاوز صهیونیستی که از پاسخ به قوای مسلح ایران اسلامی در میدان نبرد عاجز شده بود، در اقدامی مغایر با تمام اصول و معاهدات بینالمللی، زندان اوین را مورد حمله قرار داد و اکنون این فاجعه در همه مجامع بینالمللی قابلیت پیگرد دارد.
رژیم صهیونیستی روز دوشنبه دوم تیرماه ۱۴۰۴ یک روز قبل از آتش بس، زندان اوین را با ۹ موشک مورد هدف قرار داد که ۲ موشک هم عمل نکرد و تاکنون بیش از ۱۱۰ نفر از کادر اداری، سربازان وظیفه، زندانیان و خانواده های آنان در پی این حادثه هولناک به شهادت رسیدند. البته تعدادی از مجروحین که حال وخیمی دارند در بخش های مراقبت ویژه هستند و امکان این که تعداد شهدا افزوده شود هم وجود دارد.