به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛کتاب «شنبه آرام؟» روایتی از زندگی شهید دکتر محسن فخریزاده به نقل از همسرشان است. این اثر، که با قلم محمدمهدی بهداروند نگاشته شده و در انتشارات حماسه یاران منتشر شده، از آغاز زندگی مشترک تا لحظات آخر حیات این دانشمند هستهای را به تصویر میکشد. محسن فخریزاده مدرک لیسانس خود را از دانشگاه شهید بهشتی و کارشناسی ارشد را در رشته فیزیک هستهای از دانشگاه صنعتی اصفهان دریافت کرد. او پس از آن بهعنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه امام حسین مشغول به کار شد و در ادامه به فعالیت در وزارت دفاع پرداخت.
فخریزاده فعالیت در پروژههای هستهای را از دانشگاه امام حسین آغاز کرد. همزمان با این فعالیتها، در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته فیزیک هستهای بود. تحقیقات او ماهیتی محرمانه و سری داشت و کمتر کسی از جزئیات آن آگاه بود. او در آزمایشگاهی که خود طراحی کرده بود، بهطور پیوسته روی پروژههایش کار میکرد. در آن ایام، مسعود علیمحمدی و مجید شهریاری از همکاران نزدیک او بودند و در پروژههای هستهای با یکدیگر همکاری داشتند. در دورهای که در دانشگاه امام حسین مشغول به فعالیت بود، به همراه همکارانش برای نخستین بار مرکز فیزیک این دانشگاه را راهاندازی کرد. پس از آن موفق به تأسیس گروه فیزیک در دانشگاه شدند و مدتی بعد نیز توانستند رشته دکترای فیزیک هستهای را در این دانشگاه راهاندازی کنند.
پس از گذشت پنج سال از حضورش در دانشگاه امام حسین، امکانات این دانشگاه دیگر پاسخگوی نیازهای پژوهشیاش نبود. در همین زمان، سردار وحیدی، قائم مقام وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، به فخریزاده پیشنهاد داد که برای ادامه تحقیقات خود به وزارت دفاع منتقل شود. او این پیشنهاد را با این شرط پذیرفت که تنها بهعنوان یک کارمند عادی فعالیت کند و مسئله درجه و نظامیگری در میان نباشد؛ سپس در وزارت دفاع کار تحقیقات و تکمیل پروژهایش را ادامه داد. تمام هم و غم فخریزاده علم و حل مسائل پیچیده علمی بود. وقتی درگیر جلسات علمی میشد، خورد و خوراک و استراحت را فراموش میکرد. برای او کار و تعطیلی مفهومی نداشت، حتی در روزهای تعطیل؛ با علاقه و تمام توان کار میکرد. او صبحهای یکشنبه، راهی اصفهان میشد و عصر چهارشنبه بازمیگشت. شنبه، پنجشنبه و گاهی جمعهها نیز در محل ISB، مشغول همکاری و فعالیتهای علمی با دکتر فریدون عباسی بود.
یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، محسن فخریزاده درگیر پروژهای حساس و امنیتی در حوزه فیزیک شده بود. در همین دوران به او اطلاع دادند که نامش در فهرست ترور ارتش اسرائیل قرار گرفته است. از آن زمان، زندگیاش رنگ و بوی دیگری گرفت؛ زندگیای همراه با سختیها و محدودیتهای بسیار. گرچه این شرایط برای خانواده دشوار بود، اما همگی با صبر در مسیر مجاهدت علمی فخریزاده، همراه و یار او شدند.
صبح روز ۷ آذر به منظور برگزاری کلاسها و شرکت در جلساتی که داشت به همراه همسر راهی تهران شدند. در حالیکه یک خودرو در جلو و یک خودرو در پشت آنها وظیفه حفاظت و اسکورت را بر عهده داشتند، به تهران حرکت کردند. اما در ساعت ۱۴:۲۰، در مسیر، ناگهان هشت گلوله به قسمت جلویی خودرو اصابت کرد. خودرو برای لحظاتی خاموش شد. همسر شهید که از صدای شلیکها به خود آمده بود، نگاهی به اطراف انداخت و متوجه یک نیسان آبیرنگ شد که در سمت راست جاده پارک بود و قسمت عقب آن با الوار پوشیده شده بود. در همان لحظه، سه گلوله دیگر از بالای سر دکتر فخریزاده عبور کرد که یکی از آنها سرش را زخمی کرد. او در حالیکه دستش را روی سرش گذاشته بود، از خودرو پیاده شد. بلافاصله تیم حفاظت به سوی او شتافت، اما یکی از مأموران نیز هدف گلوله قرار گرفت. در ادامه، تیری به نخاع، سپس به پهلو و نهایتاً گلولهای به قلب دکتر اصابت کرد. در همان زمان، نیسان آبی نیز منفجر شد تا هیچ ردی از خود به جا نگذارد.
چند روزی از شهادت دکتر فخریزاده نگذشته بود که شهید دکتر فریدون عباسی به همراه خانوادهاش برای دیدار با خانواده شهید محسن فخریزاده رفت و از خاطرات مشترکش با شهید فخرزاده گفت؛ «من قبل از شهید فخری زاده توی وزارت دفاع مشغول پروژههای تحقیقاتی بودم؛ خوب یادمه به خودم معرفی شده بود. وقتی دیدمش از همون اول یقین کردم روزی عزیز خاص و عام میشه نیروی خوش فکری بود و تو حوزه ی تئوری تسلط بالایی داشت.»
همچنین دکتر محمدمهدی طهرانچی، از دوستان و همدرسان دوران دانشجویی شهید که دوره کارشناسی در دانشگاه شهید بهشتی را با هم گذرانده بودند. از روابط صمیمی خود با او یاد کرد: «این شهید بزرگوار سالها توانست به عنوان حلقه مرکزی فعالیتهای علمی هستهای و دفاعی منشأ خدمات باشد. ایشان در حوزه تخصصی جایگاه خودش را که در حوزه دتکتورهای هستهای بود، خوب میدانست؛ اما وقتی در کنار دیگر دوستان مینشست هیچ وقت به عنوان مدعی و حرف آخر، حرف نمیزد».
تمام دغدغه فکری شهید فخریزاده، پروژهها و تحقیقات علمیاش بود و در پسِ این تلاشها تنها یک هدف داشت، اینکه ترامپ و نتانیاهو خواب راحتی نداشته باشند. همیشه وقتی بعد از یک روز کاری سخت و خستهکننده به خانه بازمیگشت، به همسرش میگفت «هرچی من بیشتر کار کنم، ترامپ و نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم». نهایتاً پس از چندین تلاش ناکام، در جمعه، ۷ آذر ۱۳۹۹، او را ترور کردند. پس از این حادثه، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، در توییتی نوشت «شهروندان اسرائیل، شنبه خوبی را برایتان آرزو میکنم».
کتاب «شنبه آرام؟» روایتی از زندگی شهید دکتر محسن فخریزاده به کلام همسر، در ۲۵۴ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی انتشارات حماسه یاران منتشر و روانه بازار شدهاست.
∎