همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور : مجسمه یک متر ونیمی که یک باربر، گاری را حمل می کند و پسرکی کتاب به دست روی آن نشسته. این مجسمه روایت گر خستگی پدارن باربری است که امید به موفقیت فرزندانشان بسته اند.
داستان ساخت این اثرهنری از زبان خالقش شنیدنی است. استاد منصور آذری می گوید: «دهه پنجاه زمانی که نوجوان بودم در محله جوادیه زندگی می کردم. آنجا گاراژبزرگی بود که گاری چی ها ودرشکه چی ها، گاری و درشکه هایشان را پارک می کردند. چهره های مصمم و تکیده داشتند. به معنای واقعی برای کسب نان حلال عرق می ریختند. امیدشان به آینده موفقیت تحصیلی بچه هایشان بود. درروزگار نوجوانی از پنجره اتاقم نگاهشان می کردم و به دلیل علاقه ام به نقاشی تصویرشان را بارها طراحی کرده بودم. در نزدیکی خانه مان نیز باربری زندگی می کرد که با کوله باربری به خانه می آمد. چند بچه قدو نیم قد داشت. بچه ها که بزرگ شدند به مادرشان گفتند: «به بابا بگو کوله باربری اش را همان بازاربگذارد و به خانه بیاید. بچه های دیگر مسخره مان می کنند. »مهجوری و انزوای این قشر از کارگران بازار همیشه دغدغه ام بود.»
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
سال ۱۳۸۷ نشستی در گالری برگ با حضور هنرمندان و مسئولین برگزار شد. سید مجتبی موسوی مجسمه ساز که آن روزها معاون هنرهای شهری سازمان زیباسازی شهر بود، پیشنهاد ساخت مجسمه هایی برای هویت بخشی تهران را مطرح کرد. قرارشد هنرمندان این رشته در سطح شهر بچرخند و برای مکان هایی که هویت تاریخی و حس نوستالوژی را برای شهروندان تداعی می کنند مجسمه ای طراحی کرده و در صورت تایید ساخته ونصب شود. آذری می گوید: «طرح من برای ابتدای کوچه مروی انتخاب شد. این محدوده، بازاری پر رفت و آمد بود و نصب مجسمه باربر حق مطلب را ادا می کرد. باربری را ساختم که گاری را می کشد و پسرش که روزهای اوقات فراغت تابستان را می گذراند کتاب به دست روی آن نشسته. او ازاینکه روی گاری پدر نشسته نارحت نیست. پدربه افق خیره شده و این به معنای امیدی است که او به شادی و موفقیت فرزندش دارد.»
این استاد مجسمه سازی می گوید: «زمانی که مجسمه رانصب می کردیم بسیار استقبال شد. خلبانی آمده بود و بسیار از من تشکر کردو گفت: «من را به یاد پدربزرگم انداختید. او باربر بود و برایم دعای خیر می کرد وحالا من خلبان شده ام.»