به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از رایترکاسموس، در جهانی که هر روز بیشتر به سمت دیجیتالی شدن پیش میرود و واژهها از بستر کاغذ به صفحهی نمایش کوچ میکنند، بازگشت به جسمانیت کتاب، بهطرز عجیبی هم نوستالژیک است و هم پیشرو. یکی از نمودهای درخشان این بازگشت، پدیدهای است به نام « اسپرج» (Spredge) یا لبههای رنگشده و طرحدار کتاب، که در نگاه اول ممکن است صرفاً تزئینی یا تجملی به نظر برسند، اما در عمق خود، حامل ایدهای عمیقتر هستند. ایدهای درباره بدن کتاب، زیبایی خفته در جزئیات، و تجربه زیباشناسانه خواندن.
کتاب، برای بسیاری از ما، همیشه بیش از یک شیء بوده است. همراهی خاموش و دلگرمکننده، صندوقچهای از رازها، و گاه تکهای از وجود خود ما. اما در شتاب بازار نشر و رقابت با فناوریهای نوین، جسم کتاب به تدریج به حاشیه رفت و نقش حامل محتوا را ایفا کرد، بیآنکه خود در مرکز تجربه باقی بماند. اسپرجها، با آن رنگهای زنده، نقوش خیالانگیز و هماهنگی هوشمندانه با جلد و محتوا، نوعی بازپسگیری این جسمانیت فراموش شدهاند.
اسپرج بیش از آنکه صرفاً مد روز باشد، بیانیهای است در ستایش «دیدن» کتاب. اینکه لبههای صفحه که معمولاً نادیده گرفته میشوند، خودشان به میدان روایت و نشانهگذاری تبدیل شوند، نوعی اعتراض خاموش به نادیده انگاری ابعاد زیباییشناسانه کتاب است. خواندن، در سنتی که اسپرج از آن الهام میگیرد، نه صرفاً عملی ذهنی، بلکه تجربهای حسی، کامل و همهجانبه است: دیدن، لمس کردن، حتی شنیدن خشخش ورقها و بوی کاغذ.
ریشههای اسپرج به سنت کهن رنگآمیزی کتابها بازمیگردند ولی اسپرجهای امروزی از پنهانکاری فاصله گرفتهاند و با جسارت تمام بر لبه کتاب برجسته میشوند. در اینجا دیگر حاشیهها پنهان نمیشوند بلکه آشکار و هیجان انگیز هستند و مثل اژدهایی بر لبه کتابها مینشیند.
اسپرج حامل پیامی ضمنی درباره ارزش کتاب و جایگاه آن در فرهنگ امروز است. در روزگاری که کتابها به سرعت مصرف و فراموش میشوند، اسپرج ما را متوقف میکند. دعوتی است برای مکث، برای دیدن دوباره کتاب بهمثابه یک شیء هنری. نوعی مقاوت زیباشناسانه در برابر بیاعتنایی به فرم، و تاکیدی بر اینکه هر کتاب حتی پیش از خوانده شدن میتواند داستانی بصری برای گفتن داشته باشد.
در بُعد دیگر، اسپرج نشانهای از دگردیسی بازار نشر نیز هست؛ بازاری که در پی خلق نسخههایی خاص، کمیاب و کلکسیونی است. اما فراتر از استراتژی بازاریابی، اسپرج نمادی است از گشودن فضایی تازه برای خلاقیت در طراحی کتاب. وقتی رنگ لبهی صفحات با حالوهوای داستان هماهنگ میشود—مثلاً رنگ خون برای رمان جنایی، یا نقوش مهآلود برای فانتزی تیره، کتاب به تجربهای همهجانبه بدل میشود؛ خواننده نه فقط مخاطب متن، بلکه مهمان فضایی طراحی شده است.
برای نویسندگان امروز، درک اینکه کتاب فقط یک متن نیست بلکه یک تجربه فیزیکی و بصری هم هست، ضرورتی حیاتی است. اسپرج میتواند پلی باشد میان متن و مخاطب، میان صنعت و هنر، میان سنت و نوآوری. در جهانی که کلمات در رقابت با تصویر، صدا و ویدئو قرار دارند، کتاب نیاز دارد تا خودش را دوباره کشف کند و چه راهی بهتر از اینکه از مرزهای خود فراتر برود، حتی تا لبههای صفحه؟
در نهایت، اسپرج تنها یک تکنیک چاپی نیست. نوعی بیانیه زیباشناسانه است دربارهی اهمیت فرم، درباره تعلق ما به اشیای معنادار، و درباره آیندهای که شاید دوباره به لمس، نگاه و حس بها میدهد. اگر کتاب قرار است در دنیای امروز زنده بماند، باید مثل گذشته نه فقط حامل داستان، که خود روایتگر باشد حتی از حاشیه.
∎