سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدضیا میررحیمی: زیر آفتاب سوزان یزد و در دل کویر، بافق، همچون نگینی میدرخشد. گرمایی که بر پوست مینشیند، با نسیم ملایمی که از میان نخلهای سرافراز خرما میوزد، تلطیف میشود. نخل، نماد ایستایی و سایهگستری این دیار، لقب «دیار نخل و آفتاب» را برای بافق به ارمغان آورده است.
در دیار نخلها در امتداد بلواری که به نام شاعر بلندآوازهاش مزین شده، قدم میزنیم؛ بلوار «وحشی بافقی». این گذر، مسافران را از کنار مسجد جامع باشکوه بافق میگذراند، به سوی کوچههایی که بافت قدیمی شهر را در آغوش گرفتهاند، کوچههایی که روزگاری به میدان قدیمی «خان» منتهی میشدند و امروز خاطرات گذشته را در سنگفرشهای خود زمزمه میکنند، هدایت میکند.
کنار آبانباری تاریخی، مکث میکنیم. بر دیوار کهن آن، مصرعی از شعر حک شده که گواهی بر دیرینگی عشق این مردم به ادب و فرهنگ است. بافقی که امروز با رونق معادنش شناخته میشود و به حق «موزه معادن کشور» خوانده میشود، در تاریخ به «قصبه طیبه» و «دارالشجاعه» ملقب بوده است.
در این خطه کویری، بزرگان بسیاری قدم بر خاک نهادهاند؛ از شیخ محمدتقی بافقی و قاضی میرجعفر که بنا به نوشتههای محمد مفید مستوفی در کتاب «مختصر مفید»، شرفیابی خاصی به محضر حضرت امیرالمومنین (ع) داشت و امروز زیارتگاهش محل ارادت مردم است، تا نامآورترین چهره ادبی آن؛ وحشی بافقی.
در محفلی با کریمزاده؛ پاسدار یاد وحشی
به سراغ کاظم کریمزاده بافقی، مسئول انجمن وحشی بافقی و از چهرههای آشنا و اهل قلم این خطه کویری میرویم تا از وحشی بافقی و خانهای که امروز به نام او شناخته میشود، بگوید. او سخن را با عشق به زادگاهش و شاعر نامدارش آغاز میکند: وحشی بافقی، این شاعر پرآوازه قرن دهم هجری، در سال ۹۱۱ هجری شمسی (۹۳۹ قمری) در بافق دیده به جهان گشود و در سن ۵۰ سالگی (به شمسی) در سال ۹۶۱ هجری شمسی (۹۹۱ قمری) در یزد دیده از جهان فروبست. اما به راستی، شاعران و نویسندگان، تنها یک تاریخ تولد دارند؛ تولدشان با نخستین اثر هنریشان رقم میخورد و پس از آن، نامیرا میشوند. همانگونه که حکیم فردوسی فرمود: نمیرم از این پس که من زندهام / که تخم سخن را پراکندهام.
رمز تخلص «وحشی» را از کریم زاده جویا شدیم؛ گفت: تخلص وحشی برای بسیاری این پرسش را برمیانگیزد. باید دانست که وحشی در برابر اهلی نیست. وحشی، رمزِ رُموک و گوشهگیری و منزویطبعی است. همچون گلهای وحشی که عطر و خاصیتشان گاه از گلهای پرورشی باغها بیشتر است، وحشی میخواست بگوید که او پیر و مرشد زمینی نداشته و پرورشیافته دست پروردگار است.
این پژوهشگر نامی بافق ادامه داد: همانگونه که گل وحشی بدون دخالت باغبان در دامنه کوهها میروید او برادری به نام مرادی بافقی داشت که پیش از او درگذشت. وحشی تخلص برادر را برگزید و حتی برخی اشعار او را در دیوان خود گنجاند و همواره با نیکی از او یاد کرد.
کریمزاده از ویژگیهای شاعری وحشی بافقی گفت و وی را بنیانگذار مکتب واسوخت و نگاهی نقادانه دانست و گفت: وحشی بافقی را باید مبدع و بنیانگذار مکتب ادبی «واسوخت» دانست. ترکیببندها و ترجیعبندهایش در نوع خود بینظیر است. نگاه تیزبین و منتقدانهاش به زندگی، در طنز اجتماعی عمیق اشعارش متجلی است. مانند آن شعر معروف که با طنزی گزنده، از پدری میگوید که زحمت میکشد و برادرانی که میراث را تقسیم میکنند، در حالی که پشت نام گذشتگی، کلاه گشادی بر سر هم میگذارند.
سوز و گداز عاشقانه و مناجاتهای ماندگار از دیگر گفتههای کریمزاده در خصوص وحشی بافقی بود. او ادامه داد: آنچه در افطارگاهان بر سر سفرههای ایرانی بیشتر طنین انداخته، سوز عاشقانه و مناجاتهای جانسوز وحشی بافقی است. مصرع «الهی سینهای ده آتشافروز / در آن سینه دلی وان دل همه سوز» و درخواست «کرامت کن درونِ دردپرور / دلی ده در آن درد، درون درد» تنها نمونهای کوچک از این اشعار ماندگار است.
کریمزاده از تمایز در مکتب وقوع و واسوخت این شاعر بافقی یافتههایی را بیان کرد که آنچه وحشی را متمایز میکند، پایهگذاری مکتب وقوع و به ویژه واسوخت است. در آن شعر جاودانه که میسراید: «دوستان شرح پریشانی من گوش کنید / داستان غم پنهانی من گوش کنید / قصه بی سر و سامانی من گوش کنید …» و سپس با توصیف روزگار خوش گذشته با معشوق، به نقطهای میرسد که معشوق به او پشت میکند. اما وحشی، منتکشی نمیکند و خود را کوچک نمیشمارد. با صلابت میگوید: «چند روزی پی دلدار دگر باشم / به عندلیب گل رخسار دگر باشم…». این استقلال روحی و عزت نفس، جوهره مکتب واسوخت اوست.»
خانه وحشی بافقی؛ حقیقت و جایگزین
این پژوهشگر بافقی بیان کرد: وحشی بافقی در بافق زاده شد، برای تحصیل به یزد و سپس به کاشان رفت. در کاشان در مدارس علمیه با محتشم کاشانی همدرس و همبحث شد و هر دو به مقام استادی رسیدند. پس از آن به یزد بازگشت، مدتی ممدوح «میر میران یزدی» بود، سفری به هندوستان، کرمان و بندر هرمز داشت و سرانجام در یزد در محله «پیر برج» به خاک سپرده شد.
اما آن خانهای که امروز بسیاری در بافق به نام «خانه وحشی بافقی» میشناسند بنا به گفته کریمزاده، محل سکونت دائم او نبوده است. وحشی زن و فرزندی نداشت. بنا بر روایات، او مدتی کوتاه، شاید حدود شش ماه، در محلهای از بافق در خانهای به نام «خانه پیر» سکونت گزید. این خانه، سنگی تاریخی داشت که متعلق به «احمد بن محمد» از تبار همویان (احتمالاً شاگردان نجمالدین کبری) و مربوط به سال ۵۲۴ قمری بود و اکنون در موزه بافق نگهداری میشود. سکونت وحشی در آنجا نیز احتمالاً موقتی بود، مانند سکونتهای کوتاه مدت مردم در بنای موسوم به «ستی فاطمه» در گذشته.
مسئول انجمن ادبی وحشی بافقی گفت: بنای فعلی که به نام «خانه وحشی بافقی» شناخته میشود، به دلیل نزدیکی به مسجد جامع به مسجد ملحق شد و محلی که اکنون به منسوب به وحشی باقی است، در دورههای بعد ساخته شد. همانگونه که در اشعار خود اشاره کردهام: «آمد در شهر حبیب، خانهای را ساخت شورای جدید / خانهای از بهر وحشی فقیر، خانهای زیبا که آن را ندید.»
وی معتقد است خانه اصلی که در صحن مسجد جامع قدیم قرار داشت، به دلیل توسعه و بازسازی مسجد در گذشته تخریب شد. این بنای کنونی، که قدمتی مربوط به دوره قاجار دارد (در حالی که وحشی در دوره صفوی - شاه طهماسب و سلطان محمد خدابنده - میزیست)، در واقع متعلق به «حاجی محمد ملکزاده» بوده است. شورای شهر بافق این ملک را خریداری و با هدف پاسداشت نام شاعر بزرگ شهر، به نام «وحشی بافقی» نامگذاری و مرمت کرد.
کریمزاده با اشاره به معماری اصیل بافق یادآور شد: خانههای سنتی بافق، معمولاً به صورت پنجدری یا سهدری ساخته میشدند. این درها تنها ورودی نبودند، بلکه کنایهای زیبا داشتند از سه نوبت یا پنج نوبت نماز، گواهی بر پیوند عمیق زندگی روزمره مردم این سامان با عبادت و معنویت که این معماری را در این خانه قدیمی نیز به خوبی مشاهده میکنیم که معنویت را به هنر پیوند زده است.
خانهای که امروز به نام وحشی بافقی میشناسیم، هرچند محل اقامت دائم آن شاعر گوشهگیر نبوده، اما همچون نگینی در قلب بافق قدیم، یادآور نام و اشعار جاودانه مردی است که روحش همچون گلهای وحشی دامنه کوههای کویر، عطر شعرش را در پهنه ادب فارسی پراکنده و او را نامیرا ساخته است. این بنا، بیش از هر چیز، نماد ارادت و تلاش مردم و مسئولان بافق برای زنده نگاه داشتن یاد فرزند بیهمتای ادبی این دیار سوزان است.
سادگی و پیوند با معشوق ابدی؛ راز ارتباط وحشی بافقی با مخاطبین خود
علی اکبر تشکری بافقی در کتاب خود با عنوان تاریخ شهر و شهرنشینی در یزد از وحشی بافقی نام میبرد و در خصوص آثار وی میگوید: وحشی بافقی یکی از غزلسراهای بزرگ تاریخ کشورمان محسوب میشود. مضمون اشعار او بیشتر عشقهای بیسرانجام، گله و شکایت از مشکلات زندگی است. کتاب «کلیات وحشی» او حدود ۹ هزار بیت دارد که اشعار آن علاوه بر غزل در قالبهای دیگری نیز سروده شدهاند. وحشی منظومهای به نام «ناظر و منظور» دارد که یک هزار و ۵۰۰ بیت دارد. از دیگر آثار مهم وحشی میتوان به مثنوی خسرو و شیرین، دیوان اشعار وحشی بافقی در قالبهای غزل، قطعه، قصیده، رباعی، ترکیببند، ترجیعبند، مخمس و مثنوی اشاره کرد.
تشکری بیان کرده که یکی از بهترین نمونههای اشعار عاشقانه فارسی را در آثار وحشی بافقی باید جستوجو کنید. او نهایت دلدادگی و دلباختگی نسبت به معشوق را با بیانی زیبا در اشعارش ابراز میکند. او در غزلهایش روایتهای اتفاق افتاده بین خود و معشوقش را با ظرافت هرچه تمامتر بیان میکند.
وحشی بافقی در اشعار خود از کلمات بسیار ساده ولی در عین حال جذاب برای شعر سرودن انتخاب میکند. همچنین در اشعار او کمتر واژهها و ترکیبهای عربی پیدا میکنید. این در حالی است که در آن زمان بین شاعران مرسوم بود که از کلمههای دشوار و عربی در اشعارشان بهره بگیرند. سادگی اشعار بافقی باعث شده تا او بتواند نظر عموم مردم را جلب کند.
تخریب سنگ قبر وحشی بافقی و فروش سنگ قبرش
حسین مسرت، نویسنده و پژوهشگر تاریخ یزد نیز به معرفی وحشی بافقی پرداخته است و تاریخچهای از زندگی وی را بیان میکند. او میگوید: وحشی بافقی در سال ۹۹۱ هجری قمری در سن ۵۲ سالگی درگذشت و در محلهای معروف به کوچه آروک (اهرٌک) که در آنجا زندگی میکرد، دفن شد. مقبره او سنگی مرمرین داشت که روی آن یکی از اشعار غمگینش نوشته شده بود.
اولین آرامگاه وحشی بافقی در زمان آخرین پادشاه سلسله صفوی توسط فردی بنام محمدعلی بیگ ناظر ساخته شد. سپس «شمس الدین محمد بافقی» روی آن گنبدی میسازد و تا سال ۱۰۸۲ قمری این بنا سالم بوده است. رضا خان اختلافهای گستردهای با خوانین بختیاری داشت. حاکم آن زمان شهر یزد «مدبر نوری» برای نشان دادن خوش خدمتی خود به رضا خان در سال ۱۳۱۲ این بنا را تخریب میکند. او حتی سنگ قبر وحشی بافقی را میفروشد؛ اما یاد و خاطره این شاعر هرگز از بین نمیرود و پس از مدتها بنایی یادبود در مرحله پیر و برج بوستان وحشی بافقی ساخته میشود که کار مرمت آن در سال ۱۳۵۸ به پایان میرسد.
امروزه آرامگاه وحشی در محله پیر و برج روبهروی امامزاده شاهزاده فاضل در استان یزد قرار دارد. این آرامگاه سالانه پذیرای افرادی است که یزد را مقصد گردشگری خود انتخاب کردهاند.
∎