شناسهٔ خبر: 74037274 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

محمدرضا آریان‌فر در گفت‌وگو با ایبنا مطرح کرد؛

تاریخ را بازنویسی نمی‌کنم؛ آن را بازآفرینی می‌کنم

محمدرضا آریان‌فر، نویسنده، شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرانی گفت: بازآفرینی با بازنویسی تفاوت دارد. منِ نویسنده اگر بخواهم سراغ آثار کلاسیکی بروم، نباید صرفاً ویژگی‌های اثر موردنظر را حفظ کنم. این کار چیزی جز بازنویسی نیست. بازآفرینی یعنی خلق دوبارهٔ اثر با زبانی نو و نگاهی تازه.

صاحب‌خبر -

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرضیه نگهبان مروی: محمدرضا آریان‌فر، نویسنده، شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرانی، متولد ۱۳۳۲ در خرمشهر است؛ چهره‌ای کمتر در کانون توجه رسانه‌ها اما پرکار و خلاق در قلمرو ادبیات داستانی و نمایشی. او در طول چهار دهه فعالیت، توانسته با ترکیب اسطوره، تاریخ و خیال‌پردازی سوررئال، جهانی را در آثارش خلق کند که در آن مرز واقعیت و افسانه فرو می‌ریزد و مخاطب را به درون لایه‌های عمیق هویت، حافظه تاریخی و تجربه‌های انسانی می‌کشاند.

آریان‌فر کار خود را با شعر آغاز کرد و سپس به نوشتن نمایشنامه‌هایی چون «دو روایت جامانده»، «نقل آخر» و «زهور» پرداخت؛ آثاری که بازتاب دغدغه‌های اجتماعی، انسانی و فرهنگی او هستند. نخستین رمانش با عنوان «رقص با توفان» آغازگر دوره‌ای از خلق رمان‌های بلند با زمینه‌های تاریخی و اسطوره‌ای بود.

در تازه‌ترین اثرش، رمان «گاو ماهی»، آریان‌فر روایت را در بستر اسطوره‌های لرستان و واقعیت‌های تلخ قحطی ایران در زمان جنگ جهانی دوم بنا نهاده و با زبانی تصویری و آمیخته به عناصر سوررئال، داستان چوپانی را بازگو می‌کند که در جست‌وجوی درمان یک گاو مصدوم، خود به کشف گذشته و هویت تاریخی‌اش می‌رسد. «گاو ماهی» نه‌تنها روایتی است از یک سفر بیرونی، بلکه خوانشی است از حافظه تاریخی ایران و رنج پنهان در لایه‌های فراموش‌شده آن.

از دیگر آثار داستانی او می‌توان به رمان‌های «شطرنج در باد»، «موندو»، «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند!»، «دل و دشنه»، «مکث روی ریشتر هفتم» و کتاب نوجوانانه «زاغی» اشاره کرد. در کنار آن‌ها، دفترهای شعری چون «جهانی ایمن‌تر از تبسم‌های تو نیست» و «سهمی از همه ترانه‌ها» نیز جایگاه ویژه‌ای در کارنامه‌اش دارند.

در این گفت‌وگو با محمدرضا آریان‌فر درباره جهان ذهنی‌اش، چرایی رجوع مداومش به اسطوره و تاریخ، تجربه زیسته‌اش در ادبیات و مسیر طی‌شده‌اش از شعر تا رمان «گاو ماهی» سخن گفته‌ایم:

ایده‌ٔ اولیهٔ رمان «گاوماهی» از کجا نشأت می‌گیرد؟ آیا رویداد تاریخی خاصی الهام‌بخش بود یا تجربه‌ای شخصی در شکل‌گیری ایده‌ها نقش داشت؟

برای پاسخ به این پرسش باید سفری داشته باشیم به منطقهٔ کوهدشت لرستان، روستای کَل‌سرخ، سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، دوران خدمت در سپاه دانش و زندگی کنار روستاییانی که پر بودند از ترانه و باورهای عامیانه‌ای که تا آن زمان نشنیده بودم. شاید باور نکنید، اما این آشناییِ دست‌وپاشکسته مرا به فرهنگ آیین‌ها و باور مردم سرزمینم نزدیک کرد؛ به گونه‌ای که باعث شد پس از اتمام خدمت و در سال‌های پس از انقلاب، بیش از پیش به این فرهنگ علاقه‌مند شوم.

در کنار این آشنایی، از زمان نوجوانی و حضور در کتابخانهٔ کانون پرورش فکری، با درآوردن روزنامه‌دیواری و اجرای نمایش و مطالعهٔ مداوم و نیز از طریق شنیدن قصه‌های بومی مردم منطقه‌ای که در آن به دنیا آمدم، یعنی کوت‌شیخ، بستری برایم فراهم شد. شگفت‌آور این‌که تمام قصه‌هایی که می‌شنیدم به زبان بومی و عربی بود. هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم این قصه‌ها در گوشه‌ای از ذهنم نشسته‌اند تا در وقت مقتضی از گم‌گوشه‌های ذهنم بیرون بخزند.

زمانی که از روستاییان مسألهٔ گاوماهی را شنیدم، بلافاصله قلمی برداشتم و نوشتم و نوشتم، تا شد نمایشنامهٔ «وقتی که گاوماهی می‌غرد!»؛ آن هم خام و ابتدایی. درست در سال‌های ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲، هنگام نوشتن نمایشنامهٔ «قطاری پُر از بوی بلوط» که در حاشیهٔ جنگ جهانی دوم در لرستان می‌گذرد، «گاوماهی» نرمک‌نرمک از گوشه‌های ذهنم بیرون آمد و وادارم کرد که مثل همیشه، بدون هیچ واهمه‌ای از تاریخ، سراغ نوشتن این رمان بروم.

برای من تاریخ پدیده‌ای‌ست پر از اعجاب و شگفتی، و برای آن‌که به قول سانتایانا محکوم به تکرار آن نباشم، به سمت تاریخ رفتم. با مطالعهٔ تاریخ معاصر و جهان و آشنایی با اتفاق‌ها و چهره‌ها، کوشیدم بعضی از چهره‌ها را انتخاب و به مرور زندگی‌شان بپردازم که «پزشک احمدی» یکی از آن هزاران چهره بود که مرا جذب کرد.

پس از نوشتن نمایشنامه‌ای، رفتم سراغ «سینما رکس» و نوشتن نمایشنامهٔ «شبی که گوزن‌ها در آتش سوختند» و نمایشنامهٔ «بازنویسی قتلِ ذکرنشدهٔ یک اول‌شخص جمع!»، زیرا به این سخن فرانتس فانون باور داشتم: "نخست تاریخ سرزمین خودت را بدان، آن‌گاه تاریخ دیگران را بخوان!

تاریخ را بازنویسی نمی‌کنم؛ آن را بازآفرینی می‌کنم

در آثاری با مضامین تاریخی مانند رمان «گاوماهی» که به مشروطه و وقایع جنگ جهانی دوم می‌پردازد، چگونه بین واقعیت تاریخی و تخیل ادبی تعادل برقرار می‌کنید؟

مشروطه، وقایع جنگ جهانی اول و دوم، هولوکاست، قحطی، گرسنگی و مرگ میلیونی مردم سرزمینم، گوشه‌ای از تاریخ ماست که نمی‌توان بدان بی‌تفاوت بود. تنها وظیفهٔ منِ نویسنده در قبال تاریخ، بازسازی، بازآفرینی و بازنویسی آن است. مشروطه یک واقعیت بدیهی است که متأسفانه نسل جدید چندان آگاهی‌ای از آن ندارد و من باید با قدرت قلم و تخیل، این واقعه را برای مخاطبانم آشنا کنم.

پل ریکور معتقد است که تاریخ از طریق تخیل می‌تواند بازسازی شود. آن‌چه تخیل به آن می‌افزاید، نه‌تنها تاریخ را به ادبیات فرو نمی‌کاهد، بلکه بر اهمیت آن به مثابهٔ گفتار نیز می‌افزاید و کارکردهای تازه‌ای به آن می‌بخشد.

در رمان «گاوماهی» و نمایشنامهٔ «قطاری پُر از بوی بلوط»، تلاشم این بوده که ضمن حفظ روند روایی، از واقعیت‌های تاریخی دور نشوم.

نمایشنامه‌هایی مثل «سوءتفاهم با چند درجه مایل به آلبر کامو» و رمان «شبی که هاملت شکسپیر را کشت»، ارجاعات قوی به ادبیات کلاسیک و مدرن دارند. این آثار را چگونه بازآفرینی کردید و چه انگیزه‌ای شما را به این بازخوانی ترغیب کرد؟

بازآفرینی با بازنویسی تفاوت دارد. منِ نویسنده اگر بخواهم سراغ آثار کلاسیکی بروم، نباید صرفاً ویژگی‌های اثر موردنظر را حفظ کنم. این کار چیزی جز بازنویسی نیست. بازآفرینی یعنی خلق دوبارهٔ اثر با زبانی نو و نگاهی تازه.

در رمان نوجوانان «موندو» از داستان «جک و ساقهٔ لوبیا» الهام گرفتم و روایتی را در دل سقوط خرمشهر و بمب و آتش و خون خلق کردم. در رمان «شبی که هاملت شکسپیر را کشت»، ایده‌ها در بحبوحهٔ بیماری کرونا و خواب و بیداری به سراغم آمدند.

در «چند گزارش متغیر از دوسیهٔ چند قتل ثابت»، به جنایات «پزشک احمدی» و مرگ شخصیت‌هایی چون «فرخی یزدی»، «دکتر ارانی»، «تیمورتاش» و «سردار اسعد بختیاری» می‌پردازید. چه چیزی شما را به کاوش در این جنبه‌های تاریک تاریخ سوق داد؟ آیا پیامی اجتماعی یا سیاسی داشتید؟

تاریخ فقط برای مطالعه نیست، بلکه برای درک گذشته و پرهیز از تکرار آن است. گوته می‌گوید: «ریشه داشته باشی، تا لبهٔ پرتگاه می‌روی ولی سقوط نمی‌کنی.» پزشک احمدی، فرخی یزدی، دکتر ارانی و… تصویرهای مانای تاریخی ما هستند. منِ نویسنده باید با چراغ آگاهی به کشف گوشه‌های تاریک جامعه‌ام بپردازم و آن را به نسل آینده منتقل کنم.

تاریخ را بازنویسی نمی‌کنم؛ آن را بازآفرینی می‌کنم

در رمان «پرترهٔ ناتمام مردی با لباس خاکستری»، زندگی جهان‌پهلوان تختی را به تصویر کشیده‌اید. چه جنبه‌هایی از زندگی او الهام‌بخش بود؟

تختی استثنا بود؛ هم قهرمان بود و هم پهلوان. مردم‌داری، مهم‌ترین ویژگی او بود. تلاش کردم چهره‌ای انسانی، زمینی و قابل لمس از او ارائه بدهم. با وجود تلاش بسیار برای ارتباط با فرزندش، بابک تختی، برای دریافت اطلاعات دقیق، این امر میسر نشد.

مجموعه شعر «تو باشی، حواس کلمه‌ها پرت می‌شود» فضایی شاعرانه و عاشقانه دارد. آیا این اشعار از تجربیات شخصی سرچشمه گرفته‌اند یا بیشتر تخیل شاعرانه‌اند؟

شعر خودِ زندگی است. تجربه‌های شخصی، اجتماع، جنگ، عشق و زخم‌ها، همه در شعر من حضور دارند. من زادهٔ خرمشهرم و هنوز زخم‌های جنگ را با خود می‌برم. شعر برای من راهی برای درمان این دردهاست.

آثار شما از رمان تا نمایشنامه و شعر تنوع زیادی دارند. آیا خود را بیشتر در یک ژانر خاص می‌بینید؟

خیر. معتقدم دنیای نوشتن تشنهٔ تنوع است. مطالعهٔ مداوم، شناخت سبک‌ها و تجربه‌اندوزی، بخشی از وظیفهٔ نویسنده است. تنوع‌طلبی بخشی از هویت من است.

در نمایشنامه «روایت نه‌چندان پیچیده از یک عشق به طعم شمشیر»، عشق و خشونت در هم تنیده شده‌اند. این دو عنصر را چگونه ترکیب می‌کنید؟

عشق و خشونت دو روی یک سکه‌اند. عشق می‌تواند منشأ حسادت و نفرت باشد. در این نمایشنامه، تلاش کردم با استفاده از تخیل، جاه‌طلبی و خشونت فرمانروایان را با عشق پیوند بزنم. در رمان‌هایی چون «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند» یا «شطرنج در باد» نیز همین روند را دنبال کرده‌ام.

ارجاعات ادبی و تاریخی شما، مثل شکسپیر و کامو، چگونه با فرهنگ ایرانی هماهنگ می‌شود؟

رفرنس‌نویسی در ادبیات و هنر ما سابقه دارد. از فیلم‌هایی چون «ناخدا خورشید» تا نمایش‌هایی چون «جنایت و مکافات» رضا ثروتی، این روند در هنر ایرانی تثبیت شده است. من نیز از این سنت بهره برده‌ام.

آیا شخصیت‌های تاریخی مانند فرخی یزدی، تختی یا ملک‌الشعرای بهار را قهرمان می‌دانید یا سعی دارید وجوه انسانی‌شان را نشان دهید؟

جز در رمان «پرترهٔ ناتمام مردی با لباس خاکستری»، در دیگر آثارم دنبال قهرمان‌سازی نبوده‌ام. هدفم کاوش در ناگفته‌ها و بخش‌های خاکستری و انسانی زندگی این شخصیت‌ها بوده است.

نوشتن آثار بلند، مانند رمان «عقیق و خاکستر» یا نمایشنامه‌ها، چه‌قدر طول می‌کشد؟ روال خاصی دارید؟

ایده‌ها گاه سال‌ها ذهنم را اشغال می‌کنند. در اتوبوس و خیابان سوژه هست. زمانی که ایده شکل گرفت، نوشتن آن‌چنان طولانی نیست. مرحلهٔ بازنویسی و ویرایش، مهم‌ترین مرحلهٔ کار من است.

تاریخ را بازنویسی نمی‌کنم؛ آن را بازآفرینی می‌کنم

کدام نویسندگان و شاعران ایرانی و غیرایرانی بیشترین تأثیر را بر سبک نوشتاری شما داشته‌اند؟

در ادبیات غرب تولستوی، داستایفسکی، شولوخف، مارکز و…. در ایران احمد محمود، قاضی ربیحاوی، خاکسار، صمد طاهری و…. در شعر جنوبی‌ها شاعرانی مانند سیروس رادمنش، اسدپور، هرمز علی‌پور، هوشنگ چالنگی و…. و همچنین شعرهای گروس عبدالملکیان و برخی شاعران جوان.

با توجه به ارجاع به آلبر کامو، آیا فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم در آثار شما نقش دارد؟

در زمان نوشتن، به فلسفه خاصی متعهد نیستم، اما آثار کامو و سارتر را خوانده‌ام و به این جملهٔ معروف سارتر باور دارم: «ما به آزادی محکومیم.» انتخاب کرده‌ام که بنویسم و بار این انتخاب را به دوش بکشم.

آیا در حال حاضر روی اثری جدید کار می‌کنید؟

در حال حاضر مشغول بازبینی دو اثر هستم: رمان «برزخ» برای نشر روشنگران، و رمان دو جلدی «روزی که برای ابرها دانه پاشیدم». همچنین به مجموعه‌شعر «شعرهای منتشرنشدهٔ یک یاغی جنوبی!» خواهم پرداخت. امیدوارم پس از این‌ها، کمی بیاسایم… هرچند باز به نوشتن بازخواهم گشت.

.