حجتالاسلام والمسلمین عباسیولدی در یکی از سخنرانی ها به موضوع «خانواده و بندگی خدا» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ یکی از ضعفهای اساسی ما ــ یعنی کسانی که به لطف خداوند به مکتب اسلام، قرآن کریم و اهلبیت علیهمالسلام اعتقاد داریم ــ در عرصه عبادت و بندگی این است که برای بندگی خدا یک «منطقه» مشخص تعریف کردهایم.
ما تنها در محدودهای خاص احساس انگیزه میکنیم، در همان محدوده تلاش میکنیم، و در همان منطقه برای خدا سختیها را هم تحمل مینماییم.
* ما منطقه بندگی خود را صرفاً به اعمال عبادی محدود کردهایم
به عنوان نمونه، نماز میخوانیم؛ آنهم به موقع، حتی به جماعت. در گرمای تابستان و سرمای زمستان نیز اقامه نماز را ترک نمیکنیم.
اگر نیاز باشد بیرون از خانه وضو بگیریم، با خود میگوییم: «بهخاطر خدا، باید سختیاش را هم پذیرفت.»
روزه میگیریم؛ چه در تابستانهای داغ و چه در زمستانهای سرد. روزهای طولانی بهار و تابستان را هم با نیت قربت روزهدار هستیم و به خود یادآور میشویم: «این سختیها را بهخاطر خدا تحمل میکنم.»
به حج میرویم؛ مخصوصاً در سالهایی که با گرمای طاقتفرسای منطقه همراه است.
هزینه میکنیم، مشقت سفر را متحمل میشویم، ایام عرفات و منا را در شرایط دشوار میگذرانیم.
فاصله میان چادرهای منا تا محل رمی جمرات را در گرمای شدید پیاده طی میکنیم، و در حالی که اینجا خبری از خدمات موکبهای اربعین هم نیست، باز میگوییم: «به خاطر خدا باید تحمل کرد.»
در پیادهروی اربعین نیز گرمای عراق، صفهای طولانی مرز و مشقت مسیر را به عشق خداوند پشت سر میگذاریم.
ممکن است بگویید اینها ایراد هستند؟ خیر.
اینها نکات مثبت و ارزشمندند. اما اشکال دقیقاً در آنجاست که ما «منطقه بندگی» خود را صرفاً به همین اعمال عبادی رسمی محدود کردهایم.
موضوع بحث درباره خانواده است. اگر در محیط خانواده ــ زمانی که با پدر، مادر، همسر، فرزندان یا خواهر و برادر خود در ارتباطیم ــ این حوزه را نیز بخشی از منطقه بندگی بدانیم، نتیجهاش با زمانی که آن را خارج از این منطقه تصور کنیم، بسیار متفاوت خواهد بود.
* چرا منطقه بندگی را اینقدر محدود و پر ضرر کردهایم؟
برای روشنشدن بحث مثالی میزنم: فرض کنید پدر من اعصاب ضعیفی دارد و در حضور دوستانم حرفی تند و تحقیرکننده به من میزند، صدایش را بلند میکند و مرا از نظر روانی در تنگنا قرار میدهد.
حال اگر من بخواهم «عملی در جهت بندگی خداوند» انجام دهم، باید چه رفتاری نشان دهم؟ آیا باید با تندی پاسخ دهم؟ بیمحلی کنم؟ نادیده بگیرم یا مقابله به مثل کنم؟
همه ما که با آموزههای قرآن و اهلبیت علیهمالسلام آشنا شدهایم، به خوبی میدانیم که چنین رفتاری مطلوب خداوند نیست.
هیچیک از ما نمیگوید که باید مقابله به مثل کرد. بلکه همه بر این باوریم که خداوند میفرماید: «در برابر پدر تواضع داشته باش. اگر او با تو تندی کرد، تو با نرمی پاسخ بده؛ اگر احترام تو را شکست، تو احترام او را حفظ کن.»
اگر کسی در چنین موقعیتی از سر بندگی، بهخاطر خداوند چنین رفتاری انجام دهد، آفرین بر او. این یعنی «گسترش منطقه بندگی».
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»؛ یعنی بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد، و من بهترین شما برای خانوادهام هستم.
این فرمایش یک شاخص است: ای مسلمانان، ای شیعیان، اگر میخواهید میزان بندگی خود را بسنجید، یکی از مهمترین معیارهای آن رفتار شما در محیط خانواده است.
اگر در خانه، رابطه با اعضای خانواده را مصداق بندگی خدا ندانم، چگونه میتوانم از این فرصت برای رشد معنوی استفاده کنم؟
میبینید برخی از ما با اشتیاق فراوان به مسجد و زیارت میرویم، تمام تلاش خود را میکنیم که زیارت رجبیه امام رضا علیهالسلام ترک نشود، اربعین حتماً حضور داشته باشیم، در جلسات هیئت شرکت کنیم و همه این امور را با تحمل سختیهای مختلف پیگیری میکنیم؛ اما در خانه، گویی خدا را فراموش میکنیم.
گویا در فضای خانواده دستوری از خدا وجود ندارد و نیازی نیست در این حوزه هم بهخاطر خدا صبر و تحملی داشته باشیم.
به مصداقی روشن اشاره کنم: یکی از بزرگترین اعمال عبادی که میتوانیم در محیط خانواده با نیت «قُربةً إلی الله» انجام دهیم، همان است که در روایتی آمده (اگر اشتباه نکنم در کتاب شریف کافی نقل شده است): حضرت موسی علیهالسلام در مناجات با خداوند عرض کرد: «یَا رَبِّ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِندَک؟»؛ «پروردگارا! بهترین عمل نزد تو چیست؟» خداوند فرمود: «حُبُّ الْأَطْفَالِ»؛ یعنی محبتورزی به کودکان.
حالا تصور کنیم ماه رمضان فرا رسیده و من تصمیم گرفتهام اعمال عبادیام را سنگینتر کنم. بسیاری از ما تصمیم میگیریم نماز جماعت بخوانیم، تعقیبات نماز را بیشتر کنیم، ذکر «تسبیحات حضرت زهرا سلاماللهعلیها» را با توجه بخوانیم.
میخواهیم هر شب بخشی از دعای «اللهم أدخل علی أهل القبور سروراً» و «یا علی یا عظیم» را زمزمه کنیم. تصمیم داریم حداقل یک ختم قرآن داشته باشیم. شبهای قدر را برنامهریزی میکنیم تا در مجالس با فضیلت و در موقعیتی مناسب حاضر باشیم. همه اینها عالی است، اما...
سؤال اینجاست: آیا اعمالی که انسان را به خدا نزدیک میکنند فقط همینها هستند؟ چرا منطقه بندگی را اینقدر محدود کردهایم؟ آیا این محدودسازی ضرری هم دارد؟
* باید منطقه بندگی خود را وسیع کنیم
بگذارید با مثالی ساده ولی گویا توضیح دهم:
فرض کنید فردی از اول ماه رمضان تا شب قدر، هر روز یک جزء قرآن خوانده، زیارت حرم را ترک نکرده، تعقیبات نماز را انجام داده، ختم قرآن داشته و نمازهایش را بهموقع در مسجد خوانده است.
در شب قدر، همراه فرزند سه چهار سالهاش به حرم آمده، جای مناسبی پیدا کرده، مشغول دعای جوشن کبیر است، و حال معنوی خوبی دارد. ناگهان کودک با حالتی معصومانه میگوید: بابا، ماما، دستشویی دارم.
والد، نگاه تندی به او میاندازد و میگوید: الان وقتشه؟ الان؟ و سپس با ناراحتی مفاتیح را میبندد، چند جمله تند به فرزند میگوید، دست او را میکشد و با بیحوصلگی به صف دستشویی میبرد.
در طول مسیر، بارها کودک را سرزنش میکند و پس از بازگشت، دوباره مشغول خواندن «یا من سبقت رحمته غضبه» و «یا رحیم، یا ودود» میشود.
حال، اگر این پدر یا مادر منطقه بندگی را توسعه داده بود، و به فرمایش الهی در پاسخ به «أیّ الأعمال أفضل؟» ایمان داشت که «حُبُّ الأطفال» از برترین عبادتهاست، چه میکرد؟
میگفت: «خدایا شکرت، فرصتی برای یکی از برترین اعمال برای من فراهم شد!» با لبخند، دست کودک را میگرفت، او را ناز میکرد و در صف میایستاد.
آن لحظه را «عبادت» میدید؛ آنهم نه عبادتی معمولی، بلکه از بهترین عبادات. نه تنها حسرت نمیخورد که از دعا و صف جا مانده، بلکه شاکر بود که خدا چنین فرصتی به او داده است.
پس باید از خود بپرسیم: چرا چنین نیستیم؟ چرا حتی در شبهای قدر، در نیمههای دعای جوشن کبیر، وقتی خسته میشویم، بیصدا ورق میزنیم تا ببینیم چقدر از دعا باقی مانده است، اما اگر محبت کودک موحدی را نادیده بگیریم، حس نمیکنیم از «عبادت» دور شدهایم؟
اگر چنین حُبّی را کنار میگذاریم و آن را کمتر از دعا میشماریم، نشان میدهد هنوز منطقه بندگی را محدود دیدهایم.
ادامه همان روایت را برایتان میخوانم؛ همان زمانی که حضرت موسی علیهالسلام عرض کرد: «ایُّ الأَعْمالِ أَفْضَلُ عِندَک؟» یعنی «پروردگارا! کدام عمل نزد تو برترین است؟»
خداوند فرمود: «حُبُّ الأَطْفال»؛ محبتورزیدن به کودکان. سپس فرمود: «فَإِنّی فَطَرْتُهُمْ عَلی تَوْحیدی»؛ یعنی «من این کودکان را بر سرشت توحیدی آفریدهام». آنها پاک و موحد هستند، از اساس با فطرت خداشناسی متولد شدهاند.
سؤال اینجاست: چرا ما چنین نگاهی به کودکان نداریم؟ نمیدانم چند نفر از شما تاکنون افرادی را دیدهاید که عبادت درون خانواده را با چنین زاویهای ببینند، اما اجازه دهید مثالی دیگر نیز بزنم.
* رحمت خداوند بر بندهای که با خانواده خود مهربانی میکند
در روایات داریم ــ و این روایت بسیار کوتاه و ساده است ــ که فرمودهاند: «المداراةُ نِصْفُ الإیمان». یعنی «مدارا کردن، نیمی از ایمان است». این روایت بسیار عجیبی است.
حال بیاییم از خود بپرسیم: آیا از این «مدارا» برای بندگی خود استفاده میکنم؟
فرض کنید من خسته و درمانده از سر کار به خانه برگشتهام. در همان لحظه، فرزندم شروع میکند به بیتابی، بهانهگیری و بدخلقی.
حال رفتار من چیست؟ آیا با عصبانیت میگویم: «بگیرش دیگه! اعصابم رو خرد نکن! مگه نمیدونی خستهام؟» و در ادامه او را سرزنش میکنم؟
اما طبق این روایت، باید مدارا کنم، تحمل داشته باشم، صبر بورزم. اگر همسرم در آن لحظه خلقتنگی کرده، بداخلاق شده، من باید تاب بیاورم.
بله، شما خستهاید، میدانم. کار کردن از صبح تا شب، برخورد با اربابرجوع، کار در هوای گرم یا سرد، همه اینها دشوارند. اما اجازه دهید مثالی عینیتر بزنم:
آیا یادت هست روزی از سر کار با خودرو ــ چه خودت، چه دوستت ــ برمیگشتی و یکی از دوستانت به همراه همسر و فرزندش سوار ماشینت شد؟
کودک آنها بداخلاق بود، از همان لحظه سوار شدن تا رسیدن به مقصد، بیقراری و داد و فریاد میکرد. تو هم در آن لحظه خسته بودی، درست است؟ اعصابت هم خرد بود؟
سؤال: چند بار آن کودک را دعوا کردی؟ چند بار پدر و مادرش را سرزنش کردی؟
پاسخ واضح است: هیچ. چرا؟ چون میدانستی زشت است. چون میخواستی شأن و شخصیتت حفظ شود. چون نمیخواستی کسی بگوید تو بیظرفیت و بیادبی. در این شرایط بود که انگیزه داشتی: «حفظ آبرو و احترام اجتماعی».
اما وقتی وارد خانه میشوی، دیگر انگیزهات را از دست میدهی. دیگر دلیلی نمیبینی که صبر کنی. اینجاست که باید متوقف شویم و بپرسیم: پس انگیزه من در خانه چیست؟
در خانه، انگیزه باید «خدا» باشد. باید ببینیم خداوند چه چیزی را دوست دارد. اگر من در خانه مدارا کنم، تحمل نشان دهم، خدا چه مینویسد در نامه عمل من؟
روایت داریم: «إِنَّ اللهَ لَیَرْحَمُ العَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ»؛ یعنی خداوند به بندهای که نسبت به فرزندش محبت زیادی دارد، رحم میکند و بر او رحمت میفرستد.
* منطقه وسیع بندگی در همسرداری و صبر در خانواده
حالا فرض کنیم کسی با همسر بداخلاق زندگی میکند. میگوید: «دیگر خستهام از این زندگی. نمیدانید چه همسر بداخلاقی دارم!» میپرسم: نماز میخوانی؟ پاسخ میدهد: «بله».
روزه میگیری؟ «قطعاً». به اربعین میروی؟ «از مدتها قبل برنامهریزی کردهام و همه کارهایم را برای آن تنظیم میکنم.»
میپرسم: برای چه این کارها را انجام میدهی؟
میگوید: «به عشق اهلبیت علیهمالسلام، برای خدا».
میپرسم: ثوابش برایت مهم است؟
میگوید: «بله، بسیار».
میگویم: بسیار خوب. حال دو روایت میخوانم برای همه کسانی که همسر بداخلاق دارند و واقعاً دنبال خدا میگردند.
رسول خدا، حضرت محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند:
«مَنْ صَبَرَ عَلَی سُوءِ خُلُقِ زَوْجَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ، أَعْطَاهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ مَرَّةٍ یَصْبِرُ عَلَیْهَا ثَوَابَ أَیُّوبَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی بَلَائِهِ»؛
یعنی: هر مردی که بر بداخلاقی همسرش صبر کند و این صبر را برای خداوند محسوب دارد، خداوند تبارک و تعالی به ازای هر بار صبری که نشان میدهد ــ نه تمام دوران زندگیاش، فقط هر یکبار ــ پاداشی همانند پاداش صبر حضرت ایوب علیهالسلام بر بلاهایش را به او عطا میکند.
حال بپرسیم: برای رسیدن به چنین پاداشی چه باید کرد؟ فقط یکبار صبر، آنهم به نیت خدا. نه به اندازه صبر یکروزه ایوب پیامبر، بلکه به ازای یک مرتبه تحمل، همان پاداش بزرگ را دریافت میکنی.
در اینجا وسوسه شیطان وارد میشود. میگوید: «این منطقی نیست. با عقل جور در نمیآید. یعنی خدا بهخاطر یکبار صبر چنین پاداشی میدهد؟»
اما پاسخ روشن است: اینکه با عقل ما جور دربیاید یا نه، مهم نیست. «رَب» یعنی «مالک، مدبّر و صاحب اختیار». اوست که اختیار دارد و دوست دارد به بندهاش پاداش دهد. «سخاوت الهی» حساب و کتاب معمولی ندارد.
اما تو، اگر وسوسه شیطان را بپذیری، در اصلِ ایمان خود دچار تردید شدهای.
* قدر خانواده نزد خداوند بسیار بالاست
در این میان یک نکته کلیدی هست که باید به آن توجه کنیم: «قدر خانواده نزد خداوند بسیار بالاست.»
خانواده از محبوبترین ساختارها نزد پروردگار است. بسیاری از فضائل اجتماعی و ارزشهای انسانی، در گرو خانوادهای سالم، پایدار و اخلاقمحور است. هیچ جامعهای بدون خانوادهای سالم، امکان سلامت نخواهد داشت.
خداوند برای «خانواده» چنان ارزش و اعتباری قائل است که برای آن، پاداشهای شگفتانگیز در نظر گرفته است. همانطور که وقتی پاداش ریختن یک قطره اشک برای امام حسین علیهالسلام را میشنوی و تعجب میکنی، پاسخ این است: «حسین محبوب خداست، و خدا برای محبوبش خرج میکند.»
اما حیف که ما این مفاهیم را گسترش ندادهایم.
آن زمانی که صحن حضرت زهرا سلاماللهعلیها در نجف اشرف ساخته میشد، طرحی ارائه شد که در قالب آن، زائران میتوانستند با پرداخت مبلغی اندک، در ساخت صحن سهیم شوند.
به هر نفر میگفتند: «تو میتوانی با خرید یک خشت، در بنای این صحن شریک باشی.» و انسان، با وجود نداشتن توان مالی بالا، از ته دل خوشحال میشد و میگفت: «الان که نمیتوانم هزینه زیادی بدهم، ولی حداقل پنج خشت را مشارکت میکنم.»
آنان که به زیارت اربعین رفتهاند، یا حتی خارج از ایام اربعین، قطعاً صحن حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در مجاورت حرم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام دیدهاند و عظمت آن را درک کردهاند.
حال تصور کنید یک خشت از آن بنای باشکوه، سهم شما باشد. وقتی صحن تکمیل شده و میبینید زائران امام حسین علیهالسلام در آن استراحت میکنند، با خود میگویید: «خدایا! من به اندازه همین یک خشت، در این افتخار شریکم.» و این احساس شیرین است.
اکنون از این زاویه به خانواده نیز نگاه کنیم.
هر خانواده، بهمثابه یک خشت در بنای جامعه اسلامی است. عظمت جامعه اسلامی، به خانوادههای سالم آن وابسته است؛ پیشرفت، فرهنگ و دینداری این جامعه، بدون خانوادههای سالم و دیندار محقق نخواهد شد.
* اگر میخواهید مسئله حجاب بهدرستی حل شود، به داد خانوادهها برسید
نمیخواهم در اینجا وارد جزئیات بحث شوم، اما خطاب به خواهرانی که دغدغه حجاب دارند ــ دغدغهای کاملاً بهجا و محترم ــ باید بگویم: اگر میخواهید مسئله حجاب بهدرستی حل شود، به داد خانوادهها برسید.
تا خانوادهای زنده، بانشاط، باانرژی، دیندار، و واقعاً اهل خدا نداشته باشیم، هیچ راهحل اجتماعی در حوزه حجاب نیز موفق نخواهد بود.
در نگاه خداوند، خانواده آنقدر مهم است که اگر کسی یک بار بر بداخلاقی همسرش صبر کند، در استحکام این نهاد نقش ایفا کرده و مستحق پاداشی عظیم میشود.
حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَنْ صَبَرَتْ عَلَی سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا، أَعْطَاهَا اللهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِیَةَ بِنْتِ مُزَاحِم»؛ یعنی: «هر زنی که بر بداخلاقی شوهرش صبر کند، خداوند پاداشی همانند پاداش آسیه بنت مزاحم به او عطا میکند.»
آسیه، زنی که بهشت مشتاق اوست، که از خدا میخواهد خانهای در بهشت در جوار او برایش بنا کند.
آسیه بر چه چیزی صبر کرد؟ او را شکنجه دادند، به چهار میخ بستند، ولی ایستادگی کرد. حال اگر زنی امروز، بر تندی و بداخلاقی همسرش صبر کند، اگر مقابله به مثل نکند، اگر از خود حلم نشان دهد، خداوند در نامه عمل او ثواب آسیه را مینویسد؛ چه میخواهید بالاتر از این؟
* یکی از مهمترین مناطق مهم بندگی، خانواده است
فرض کنید زنی در حال گفتن ذکر است، مشغول عبادت است، و در این میان همسرش میگوید: «میشود یک چای برایم بیاوری؟»
پاسخ میدهد: «مگر نمیبینی دارم ذکر میگویم؟»، اما باید پرسید: این ذکر آیا فقط ورد زبانی است؟ یا واقعاً برای خداست؟
اگر واقعاً برای خداست، پس خداوند اکنون خواسته که تو برخیزی، به همسرت خدمت کنی و از این فرصت بهعنوان بندگی استفاده کنی.
قبول دارید همه مثالهایی که زده شد، مثالهایی از دل زندگی خودمان است؟ هیچیک از آنها عجیب یا غیرقابل باور نبود.
چه مثالهای مربوط به زن و شوهر، چه روابط فرزندان با والدین، یا والدین با فرزندان؛ همه اینها از جنس واقعیتهای روزمره ماست.
اگر منطقه بندگی را تنها محدود به نماز، روزه، حج، زیارت و قرآن کردهایم، برخلاف روح دین عمل کردهایم.
دین اسلام، منطقه بندگی را اینقدر محدود نکرده است. یکی از دلایل فاصلهگرفتن برخی از نوجوانان و جوانان از دین، همین نگاه محدود و کلیشهای ماست.
ما دین را تنها در چارچوبهایی خاص تعریف کردهایم، درحالیکه یکی از مهمترین مناطق بندگی، خانواده است.
در محیط خانواده، آنچه بیش از هر چیز باید جاری باشد، محبت و مدارا است. و این همان نکتهای بود که امشب درباره آن صحبت شد.