فاصلهها چیزی را برایش تغییر نداده است، از ۱۳ هزار کیلومتر آن طرفتر هنوز سیمش وصل است و خوب میداند وقتی کارش در غربت گره میخورد درِ خانه غریب الغربا(ع) را بزند. او از صاحبخانه جواب گرفته است، درمانده بود که امام رضا(ع) دستش را گرفت و حالا او خودش را از استرالیا به مشهد رسانده که جواب لطف حضرت(ع) را هر چند کوچک بدهد.
نذر کردم شخصاً بیایم پابوس آقا(ع)
سرنوشت و تصمیمهای خانواده، جسمش را از اصفهان به کویت برده و از کویت به استرالیا، روحش اما سفر را کوتاه کرده است، در همین حوالی میچرخد، جایی دوروبر گنبد و ضریح، با همان تصویرهای سیاهسفید ذهنیاش از دوران کودکی.
همین حس تعلق است که او را پس از سالها به مشهد آورده است. این بار جسمش هم مانند روحش به پرواز درآمده تا سوار بر هواپیما به مشهد برسد.
یک اتفاق، یک عهد و یک حس؛ محمد اسماعیل حیدری را در مسیر این سفر قرار داده است. یک نذر که باید داستانش را از زبان خودش بشنویم: «من ساکن سیدنی استرالیا هستم و در آنجا دندانپزشکی میخوانم. پارسال برای گذراندن یکی از واحدهای مهم درسی به طرز عجیبی به مشکل خوردم و با اینکه در بخش تئوری نمره خوبی کسب کرده بودم، در قسمت عملی شرایط طوری پیش رفت که نتوانستم نمره قبولی را بگیرم. یک سال تمام درگیر این موضوع بودم و دوباره این اتفاق در حال تکرار بود». هر چه از دستش برآمده انجام داده اما باز هم نشده آنچه باید میشده است. سردرگم و پریشان دنبال راه چاره میگشته که آن را در نهانخانه دلش مییابد؛ «از همان اوایل سال به خودم گفتم باید از یکی از ائمه(ع) کمک بگیرم، با آنها عهد ببندم و برایشان قدمی بردارم. در اینستاگرام میچرخیدم و دیدم خیلیها با نذر برای امام رضا(ع) حاجت گرفتند و من هم فکر کردم شاید برای من هم شد. چند مورد دیگر مانند نماز حضرت زهرا(س) و... را هم از اطرافیان شنیدم و گفتم باید یکی را انتخاب کنم و تا آخر پایش بمانم». آقا محمداسماعیل با خودش عهد میبندد که اگر از خان این سال تحصیلی پُراضطراب و تشویش به سلامت بگذرد، کولهبار سفرش را ببندد و راهی مشهد امام رضا(ع) شود برای ادای نذرش؛ «قول و قرارم این بود که اگر امسال همه چیز خوب پیشرفت، باید شخصاً بروم پابوس آقا و خودم نذرم را ادا کنم».
درگاهی که از آن ناامید برنمیگردیم
او میگوید جایی بهتر از حرم مطهر حضرت رضا(ع) برای نذر کردن پیدا نکرده است چون از مادرش آموخته وقتی برای اهل بیت(ع) کاری انجام دهد آنها او را بیپاسخ نخواهند گذاشت؛ «مادرم و خواهرهایم همیشه میگویند اگر تو برای امام حسین(ع)، امام رضا(ع) یا باقی ائمه(ع) کاری انجام بدهی یا نذری بکنی، مطمئن باش آنها کم نمیگذارند. به نظر من هم حقیقت همین است و برایم خیلی مهم بود که نیتم این طور نباشد که انگار دارم با حضرت(ع) معامله میکنم. آنها بهتر از من مشکلم را میدانند و حلش میکنند». نتیجه همه این حرف و حدیثها میشود آمدن آقا محمداسماعیل به مشهد چون امام مهربانیها دست رد به سینه کسی نمیزند. حالا او اینجاست، در حرم منور امام هشتم(ع). آمده تا به عهدش وفا و نذرش را ادا کند. به یکی از دفاتر اداره نذورات رفته است تا معادل وجه یک گوسفند برای مهمانسرای حضرتی تقدیم کند. نیتی که او به این دلیل آن را انتخاب کرده چون دوست داشته در اطعام زائران شریک شود.
پایان این سفر و زیارت و نذر هم خاطره خوشی را در ذهن محمداسماعیل ماندگار کرده و امام رضا(ع) یک بار دیگر خودش را در زندگی به این جوان نشان داده است. به رسم اداره نذورات حرم مطهر، کسانی که گوسفند یا مبلغ معادل آن را نذر مهمانسرای حضرت(ع) میکنند، به نشانه تبرک تعدادی فیش غذای حضرتی دریافت میکنند. محمداسماعیل هم که از برکت و طعم غذای مهمانسرا بسیار شنیده بود، دوست داشت سر این سفره بنشیند.
این لقمه و غذای بابرکت به شکل خاص و عجیبی قسمت زائر آقا میشود که خودش این طور تعریف میکند: «قرار بود ساعت ۱۰ صبح برای گرفتن فیش مهمانسرا به دفتر نذورات بروم اما چند دقیقه دیر رسیدم و همه فیشها تمام شد. روز آخر زیارتم در مشهد بود و چون برادرم را هم با خودم آورده بودم، دوست داشتم حتماً غذای تبرکی را تجربه کنم اما هر چه تلاش کردم، نشد. ناامید شدیم و برای خواندن نماز به صحن غدیر رفتیم که تلفنم زنگ خورد و کسی که پشت خط بود خبر خوش جور شدن فیشهای مهمانسرا را به ما داد».
این همه شیعه را یک جا ندیده بودم
این جوان بیست و هشت ساله از ۶ماهگی بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران زندگی کرده است، اما رشته پیوندش با ایران را حفظ کرده است. برای تحصیل در کویت به مدرسه ایرانی رفته و فارسی را تقریباً به خوبی ما صحبت میکند. اما والدینش به خصوص مادرش یعنی محسنه خانم، بذر مهر دیگری را هم از همان کودکی در دلش کاشتهاند و آن عشق به اهل بیت(ع) است. محبتی قلبی که او را چند سال پیش از هزاران کیلومتر آن طرفتر به خاک عراق کشانده تا همقدم با دیگر شیعیان و دلدادگان حسین(ع) در مسیر اربعین گام بردارد؛ «همه این عشقی که به اهل بیت(ع) دارم را مدیون مادرم هستم. او همیشه من را از بچگی با خودش به حسینیههای کویت میبرد. هر چند عزاداری آنان به زبان عربی بود و بسیاری از آن را متوجه نمیشدم ولی حس و حالش را درک میکردم. تا اینکه در سفری که در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ به کربلا داشتم عزاداریهای ایرانیها را از نزدیک دیدم. بینظیر بود. تا آن موقع این همه شیعه را یک جا ندیده بودم. همان سفرها بود که عشق و اشتیاقم به اهل بیت(ع) را بیشتر کرد». آقا محمداسماعیل پس از همین زیارت، برای آمدن به مشهد تلاش میکند اما قسمت نمیشود؛ «اشتیاق من در مورد امام رضا(ع) زمانی بیشتر شد که در فضای مجازی میگشتم، صفحات را بالا و پایین میکردم تا اینکه به صفحه رسمی آستان قدس رسیدم. تصاویر فضای حرم منور، نذرهای مردم و حاجتهایی که گرفتند، شفا یافتن بیماران و... خیلی وقت بود به مشهد نیامده بودم و با خودم گفتم کاش روزی نصیب من هم بشود».
دوست دارم صدای اشهد ان علی ولی الله هر روز به گوشم برسد
از آخرین زیارتی که همراه خانوادهاش به مشهد آمده حدود ۱۷ سال میگذرد، اما این فراق، نه از مهر او به امام رضا(ع) کمکرده و نه از لطف امام رضا(ع) به آن کودکی که پا در حرمش گذاشته بوده، کاسته است؛ «مطمئن نیستم اما به نظرم این زیارت سومین یا چهارمین سفر من به مشهد است. یکی از این سفرها را کمی به خاطر دارم. هشت یا نه ساله بودم و اواسط سال تحصیلی به ایران آمدیم. زمستان بود و هوای مشهد برفی شده بود. نخستین برفی بود که در زندگی دیدم و این خاطره عجیب و به یادماندنی در حرم منور امام رضا(ع) برایم رقم خورد». محمداسماعیل حالا که دم رفتن است، دلِ کندن از این فضا را ندارد، اما باید برود تا زندگی را ادامه دهد. به قول خودش تقدیر را چه دیدید! شاید خیلی زود دوباره میهمان حرم مطهر شد؟ شاید هم روزی به جای زائر، مجاور این بارگاه شد. خودش که این طور دوست دارد و میگوید: «واقعاً دلم میخواهد بیایم مشهد زندگی کنم، یکی از دلایلش این است که اینجا میشود صدای اذان را هر روز شنید. دوست دارم وقتی در خیابان راه میروم صدای اشهد ان علی ولی الله به گوشم برسد». صحبت آخرش هم فقط تشکر است از آقا(ع) برای کمک کردن به گذر از این مرحله سخت زندگی و البته یک دعای دیگر؛ «میخواستم دو موضوع خیلی مهم را با امام رضا(ع) در میان بگذارم. اول موضوع ازدواجم است که از ایشان خواستهام کسی را سر راه من قرار دهد که عشق به ائمه(ع) در وجودش بوده و از من مذهبیتر باشد. موضوع دوم هم اینکه من را زود بطلبد یعنی طوری که به سال نکشیده دوباره به زیارت بیایم».