شناسهٔ خبر: 74003641 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: الف | لینک خبر

واقعیت داستان تماس موساد با مهدکودک / نقدی بر مصاحبه عراقچی با فاکس‌نیوز/ نشانه‌هایی از تغییر در سیاست داخلی و خارجی؟

هر روز اخبار فراوانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که دنبال‌کردن آن‌ها ـ حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند‌ ـ کار دشواری است. بسته خبری ـ تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیل‌های صورت‌گرفته، مخاطبان خود را از مهم‌ترین وقایع روز آگاه می‌کند.

صاحب‌خبر -

بومرنگ مکانیسم ماشه

روزنامه وطن‌امروز نوشت:

در روزها و ماه‌های آینده کشور یک بار دیگر (با فعال شدن یا حتی نشدن) در معرض مکانیسم ماشه قرار خواهد گرفت. چه مکانیسم ماشه فعال شود (که با توجه به قرائن مشخص است این اتفاق خواهد افتاد) چه نشود، از هم‌اینک مشخص است اروپایی‌ها و آمریکا در تلاش برای ایجاد بن‌بست‌های اقتصادی برای ایران هستند. فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط تروئیکای اروپا (فرانسه، آلمان و انگلیس) و پیامدهای آن برای روند تحریم‌های ایران، نکات مهمی را مطرح می‌کند.

بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت (۲۰۱۵)، هر یک از اعضای دائم شورای امنیت (آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و انگلیس) می‌تواند با استناد به نقض برجام توسط طرف دیگر، درخواست بازگشت تحریم‌های پیشین (تحریم‌های شورای امنیت قبل از ۲۰۱۵) را کند. نکته مهم در این بین این است که 3 کشور اروپایی که در روابط بین‌الملل موسوم به تروئیکای اروپا هستند، طبق ماده 37 برجام می‌تواند از این مکانیسم برای اعمال فشار بر ایران استفاده کنند اما در وضعیتی بسیار تامل‌برانگیز این اقدام نیازمند رأی‌گیری در شورای امنیت «نیست».  

در صورت فعال‌سازی مکانیسم ماشه و بازگشت خودکار تحریم‌ها علیه ایران، وضعیت روابط ایران و اروپا در موقعیتی ویژه قرار می‌گیرد. درست است به سبب خروج آمریکا از برجام، امکان فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط آمریکا وجود ندارد و تروئیکا می‌تواند در قالب مکانیسم ماشه تحریم‌ها را بازگرداند اما به سبب حضور آمریکا در شورای امنیت و استفاده از حق وتو، این تحریم‌ها براحتی لغو نخواهد شد. در واقع این اقدام می‌تواند به یک «سلاح دولبه» تبدیل شود و همان‌طور که وزارت امور خارجه ایران تصریح کرده است، اروپا را از جایگاه اخلاقی و روابط بین‌المللی خود در موضوع ایران ساقط خواهد کرد. طبیعتا  از یک سو ایران تحت فشار اقتصادی شدیدتری قرار می‌گیرد و این موضوع مشخص است اما از سوی دیگر، اروپا کنترل خود بر روند تحریم‌ها و مذاکرات با ایران را به کلی از دست می‌دهد. بنابراین این وضعیت می‌تواند آنچه را تحت عنوان «اعتبار اروپا» از آن یاد می‌شود به عنوان یک بازیگر مستقل در مذاکرات هسته‌ای زیر سؤال ببرد، زیرا ایران ممکن است آنها را فاقد توانایی واقعی برای تعامل با تهران و صرفا به عنوان یکی از بازوهای آمریکایی روابط بین‌الملل در نظر گیرد.

ایران در وهله نخست احتمالاً چنین اقدامی را بخشی از تلقی و برداشت کلی «غیرقابل اعتماد بودن اروپا» و نشان‌دهنده بی‌ثباتی موضع غرب تلقی می‌کند. اگر تحریم‌ها بازگردد و امکان لغو آنها وجود نداشته باشد، انگیزه‌های ایران برای مذاکره ممکن است کاهش یابد و حتی فراتر از آن نابود شود، به این دلیل که دیگر امتیازی باقی نمی‌ماند که اروپا بتواند یا بخواهد آن را در قالب مذاکره با ایران از دست بدهد یا به ایران بدهد. در حقیقت موقعیت امتیازگیری از اروپا سخت‌تر می‌شود. همچنین این سناریو می‌تواند به تقویت همکاری ایران با روسیه و چین بینجامد، چرا که این 2 کشور به عنوان حامیان بالقوه ایران در شورای امنیت عمل خواهند کرد. خصوصا که بعد از حمله متجاوزانه اسرائیل و آمریکا به ایران، ایران تلاش بیشتری برای همکاری استراتژیک با چین داشته و رفت و آمدهای نظامی و دیپلماتیک ایران به پکن فزونی یافته است.

مکانیسم ماشه در کوتاه‌مدت می‌تواند فشار بر ایران را افزایش دهد اما در بلندمدت، اروپا را از وضعیت‌های بعدی اعمال تحریم در قالب شورای امنیت (به دلیل وابستگی به روسیه و چین)، در موضع ضعف قرار می‌دهد و ممکن است اعتبار آن را در چشم تهران به عنوان یک میانجی بی‌اثر کند. اروپا برای نتیجه‌بخش بودن پروژه تحریم در فردای بازگشت تحریم‌های شورای امنیت، نیازمند روسیه و چین است تا اعمال تحریم‌های بعد را دنبال کند، در غیر این صورت نتوانسته پروژه تحریم علیه ایران را به سرمنزل مقصود برساند. در شرایط کنونی (با توجه به تنش‌های غرب با روسیه و چین) بعید به نظر می‌رسد اروپا بتواند این 2 کشور را با خود همراه کند. موضوع دیگری که باید به دلایل عدم همراهی 2 کشور مذکور با اروپایی‌ها اضافه کرد، مسائل ژئوپلیتیک و استراتژیک بین‌المللی است که آمریکا و اروپا در رساندن چین و روسیه به این وضعیت نقش قابل توجهی داشته‌اند. به همین دلیل، برخی تحلیلگران معتقدند استفاده از مکانیسم ماشه به عنوان «تهدید» یا حتی ابزار اعمال فشار، عواقب غیرقابل پیش‌بینی‌ای برای اروپا خواهد داشت.

******

چرا اصرار دارند این همه عبرت را نبینند؟!

روزنامه کیهان نوشت:

دبیرکل حزب منحله مشارکت می‌گوید اگر برجام در دولت‌هاي روحاني يا رئيسي احيا مي‌شد، گشودن جبهه جنگ براي طرف مقابل دشوار بود. روزنامه اعتماد از محسن میردامادی پرسید: «پس از جنگ ۱۲ روزه، بسیاری از تحلیلگران معتقدند نوبت نظام حکمرانی است که پاسخ همراهی و انسجام مردم را با اعمال اصلاحات بدهد، برخی حتی از ضرورت پارادایم شیفت در نظام حکمرانی صحبت میکنند. حاکمیت در دوران پساجنگ چگونه میتواند پاسخ انسجام، مشارکت و اتحاد مردم را بدهد؟»

میردامادی در پاسخ می‌گوید: «اگر حکومت به‌گونه‌ای رفتار میکرد که زمینه مشارکت اکثریت ایرانیان فراهم شود، شاید اساساً دشمن چنین طمعی نمیداشت و دست به حمله نمیزد. اگر دشمن از قبل میدانست که مردم یکپارچه از کشورشان و تمامیت ارضی خود دفاع میکنند، دچار این اشتباه راهبردی نمیشد. برگزاری انتخابات با مشارکت زیر ۵۰ درصد، همگی زنگ‌های خطر را برای نظام حکمرانی به صدا درآوردند اما توجهی به آن نشد. اگر در ایران انتخاباتی برگزار میشد که مانند دوران اصلاحات بیش از ۸۰ درصد ایرانیان در آن حضور داشتند، از منظر امنیتی، قدرت بیشتری را نصیب ایران میکرد و امنیت ایران تضمین میشد. اما به این ضرورت توجهی نشد و مردم از صحنه تصمیمات دور شدند. حکومت پس از رفتار مردم باید در تصمیمات خود تجدیدنظر اساسی صورت بدهد. باید کاری کند که مردم علاقه‌مند شده و امید بیشتری به آینده داشته باشند و در بزنگاه‌های مختلف از جمله انتخابات حضور پر شورتری داشته باشند».

میردامادی همچنین مدعی شد: «در ایران افراد و گروه‌هایی هستند که از جنگ استقبال میکنند. اینها مخالف مذاکره و توافق هستند. این افراد و گروه‌ها ضربات سختی به کشور زده‌اند. در اواخر دولت آقای روحانی که همه‌چیز برای توافق و احیای برجام آماده بود، اینها اجازه توافق ندادند. در دولت آقای رئیسی هم همینگونه عمل کردند. این تفکرات افراطی است که زمینه‌ساز جنگ ۱۲روزه شد. اگر برجام در دولت‌های روحانی یا رئیسی احیا میشد، گشودن جبهه جنگ برای طرف مقابل دشوار بود. همان‌طور که در دوره قبل هم ترامپ از برجام خارج شد اما منجر به جنگ نشد. چون مخالفت‌های بین‌المللی وجود داشت. تندرویها اما اجازه چنین اصلاحاتی را نداد. امروز اما با تجربه قبلی باید مراقب باشیم تا این تندرویها تکرار نشود».

درباره اظهارات این نماینده تندروی مجلس ششم گفتنی است:

۱) قطعاً مشارکت بالای مردم در انتخابات، موجب اقتدار بیشتر کشور است. اما افراطیون مدعی اصلاحات، چه پس از پیروزی در انتخابات ۱۳۷۶ و چه پس از شکست در انتخابات ۱۳۸۸ که هر دو انتخابات با مشارکت بالای مردم انجام شد، به نیابت از نقشه دشمن تلاش کردند همین سرمایه اجتماعی کشور و نظام را به نفع منازعات سیاسی عمیق و آشوب‌افکنی و تضعیف اقتدار داخلی ایران هدایت کنند. همچنین بدعملی این طیف در مقاطع حضور در دولت، یکی از دلایل اصلی دلسردی و کاهش مشارکت در برخی مقاطع بوده است. برخی از آنها حتی هماهنگ با ادبیات مسموم دشمنان تلاش کردند اصل انتخابات را لکه‌دار کنند.

۲) محاسبه غلط دشمن برای تجاوز نظامی از جایی شکل گرفت که افراطیون مدعی اصلاحات (برخی به خاطر کج‌فهمی و برخی دیگر به خاطر نفوذزدگی)، کشور را ضعیف وانمود کردند و تنها چاره خروج از مشکلات را هم در مذاکرات التماسی عنوان کردند. آنها ضمناً بارها ثابت کردند که حتی در مذاکرات هم هیچ خط قرمزی در برابر دشمن ندارند و حتی در مقابل پایمال شدن برجام از سوی آمریکا و اروپا هم کمترین حساسیتی نشان نمی‌دهند. و این در حالی بود که در مقابل صاحب‌نظران منتقد در داخل، برخورد ناموسی غیرتمندانه نسبت به برجام داشتند! این رویکرد منحط، موجب جرأت ترامپ در دو مقطع، در قالب ابطال بی‌هزینه برجام و سپس استفاده از میز مذاکره به عنوان عملیات فریب در جریان نقشه حمله اخیر شد. در واقع متهمان تشجیع دشمن به پایمال کردن برجام و فریبکاری در مذاکرات اخیر، متهم اول ماجرا هستند ولو فرافکنی بکنند.

۳) برجام دایر بود که ترامپ، آن را زیر پا گذاشت. او همچنین دستور ترور سردار سلیمانی را هم صادر کرد که گویا از نگاه آقای میردامادی، اقدام جنگی محسوب نمی‌شود! نه دولت اول ترامپ و نه دولت بایدن خواستار احیای برجام نبودند، بلکه هر دو خواستار امتیازگیری‌های گسترده‌تر از ایران بودند، بی‌آنکه درباره نقض کامل برجام و تأدیه خسارت پاسخگو باشند. در عین حال اگر ترامپ فرد آداب‌دان و مأخوذ به حیایی بود (چنان که میردامادی وانمود می‌کند)، نباید میز مذاکره را بمباران می‌کرد.

******

پس از سفر عراقچی به چین، دیدار لاریجانی با پوتین نشانه چیست؟

روزنامه صبح‌نو نوشت:

در بحبوحه تنش‌های ژئوپلیتیکی و بحران‌های چندوجهی منطقه‌ای، سفر علی لاریجانی به مسکو، آن‌هم تنها چند هفته پس از سفر وزیر امور خارجه ایران، حامل پیامی چندلایه و راهبردی است؛ پیامی که فراتر از یک دیدار دیپلماتیک، حاکی از بازتنظیم صحنه بازی قدرت میان ایران، روسیه و غرب است. تهران با این سفر نه‌فقط به دنبال تقویت ارتباطات دوجانبه، بلکه درصدد تحکیم جایگاه خود در معادله‌ای پیچیده است که محور آن، تثبیت دستاوردهای جنگ اخیر و مهار فشارهای هسته‌ای تروئیکای اروپایی است.

 تهران به‌روشنی نشان داده که دیپلماسی را به‌مثابه ابزاری برای «حفظ وضعیت پیروزمند» در میدان می‌بیند، نه عقب‌نشینی یا مصالحه تاکتیکی. در حالی‌که تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) بار دیگر تهدید به فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» کرده‌اند، ایران با اعزام چهره‌ای کهنه‌کار و باسابقه مانند لاریجانی به مسکو، تلاش دارد نشان دهد که دست بالا را نه در میدان، بلکه در میز مذاکره نیز در اختیار دارد. لاریجانی که پیش‌تر سال‌ها مسئول پرونده هسته‌ای ایران بوده، اکنون در جایگاه مشاور عالی رهبری و با تجربیات دیپلماتیک خاص خود، حامل پیامی دقیق و سطح بالا برای ولادیمیر پوتین است. این پیام، صرفاً در سطح «اطلاع‌رسانی» نیست، بلکه از جنس «هماهنگی راهبردی» در مواجهه با غرب است؛ به‌ویژه در پرونده‌های هسته‌ای، غزه، و موازنه قدرت در غرب آسیا.

مطالبات ایران از مسکو فراتر از انتظار سنتی برای حمایت لفظی در نهادهای بین‌المللی است. تهران اکنون با اتکا به مقاومت مردمی و دستاوردهای میدانی، جایگاهی متمایز در معادلات ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی پیدا کرده و این جایگاه، به باور سیاست‌گذاران ایرانی، برای بازیگران بزرگی چون روسیه و چین هزینه دارد. ایران به روشنی انتظار دارد که مسکو (و به‌طور موازی، پکن) بهای سقوط هژمونی آمریکا را، که تا حد زیادی به پایداری تهران در مقابل فشارهای غرب وابسته بوده، بپردازند. این هزینه نه صرفاً به‌معنای تسلیحات یا پروژه‌های مشترک، بلکه در قالب همراهی‌های سیاسی، وتوهای راهبردی در شورای امنیت، و هماهنگی در نظم جایگزین جهانی معنا پیدا می‌کند.  تهران می‌داند که در جهانی چندقطبی‌شونده، تنها با تثبیت پیوندهای استراتژیک، می‌توان از «موضع پیروزی» سخن گفت. این‌جاست که سفر لاریجانی می‌تواند حامل پیامی تلویحی نیز باشد: اگر روسیه مایل به برخورداری از دستاوردهای ژئوپلیتیک مقاومت ایران است، باید در سطوح بالاتر و ملموس‌تر آن را به رسمیت بشناسد و هزینه آن را بپردازد. در نقطه مقابل، رویکرد روسیه همواره بر مبنای «محاسبه منفعت» تعریف شده است. با این‌حال، سفر لاریجانی به مسکو نشان می‌دهد که تهران همچنان به ظرفیت «چانه‌زنی راهبردی» با روسیه باور دارد و تلاش می‌کند با به‌کارگیری دیپلمات‌های غیررسمی و باسابقه، همچون لاریجانی، پیام‌های سطح بالا را با لحن جدی تر و شفاف‌تری منتقل کند.

در نهایت، سفر علی لاریجانی را باید نه صرفاً یک دیدار نمادین، بلکه بخشی از یک حرکت پیچیده در شطرنج ژئوپلیتیک منطقه دانست. تهران با اعزام چهره‌ای غیررسمی اما بانفوذ، می‌خواهد همزمان چند پیام را به روسیه، چین، اروپا و حتی جامعه جهانی منتقل کند: ایران نه‌تنها میدان را واگذار نکرده، بلکه قصد دارد روایت جنگ، نظم منطقه‌ای و حتی آینده مذاکرات هسته‌ای را خودش بازنویسی کند. مسکو نیز اگرچه با احتیاط خاص خود بازی می‌کند، اما به‌خوبی می‌داند که بدون تهران، مسیر مقابله با هژمونی غرب لنگ می‌ماند. از این رو، شاید اکنون زمان آن رسیده باشد که کرملین از موضع تماشاگر محتاط، به کنش‌گر شریک تغییر موقعیت دهد — تغییری که اگر رخ دهد، معادله قدرت در منطقه و فراتر از آن را برای مدت‌ها بازتعریف خواهد کرد.

******

رادیکال‌ها از جان امر ملی چه می‌خواهند؟

روزنامه فرهیختگان نوشت:

مفهوم «امر ملی» که در بیانات رهبر انقلاب موردتأکید قرار گرفته، فراتر از اختلافات سیاسی، مذهبی و سلیقه‌ای به دفاع از هویت جمعی، استقلال کشور و نظام اسلامی اشاره دارد. در شرایطی که دشمنان خارجی از جمله رژیم‌صهیونیستی و ایالات متحده، با ابزار‌های نظامی، سیاسی و رسانه‌ای به دنبال تضعیف ایران هستند حفظ و تقویت امر ملی به‌عنوان یک ضرورت غیرقابل‌انکار مطرح می‌شود. بیانات رهبر انقلاب نشان می‌دهد این مفهوم، نه‌تنها با ارزش‌های دینی در تضاد نیست، بلکه مکمل آن است و همه گروه‌ها، با هر گرایش سیاسی و مذهبی باید در حفظ آن مشارکت کنند. اقداماتی مانند دوگانه‌سازی‌های کاذب، بیانیه‌های تفرقه‌افکن، رفتار‌های غیراستدلالی و اتهام‌زنی‌های بی‌منطق به این وحدت ملی آسیب می‌رساند و در راستای اهداف دشمنان خارجی عمل می‌کند.  عدم پایبندی برخی گروه‌های داخلی و همراهی آن‌ها با پروژه اختلاف‌افکنی تحمیل‌شده از دشمن خارجی این ضرورت را ایجاب کرده تا بار دیگر ضمن تشریح مواضع رهبر انقلاب مصادیقی از تقابل با این صورت‌بندی شفاف از امر ملی مرور شود.

یکی از مصادیق فاحش مخل امر ملی، اقدامات برخی چهره‌های سیاسی مانند میرحسین موسوی است. چند روز بعد از آنکه صدای توپ‌های دشمن خوابید میرحسین موسوی در بیانیه‌ای خواهان تشکیل مجلس مؤسسان و رفراندوم قانون اساسی شد تا عملاً تغییر نظام سیاسی یعنی کاری که نتانیاهو از طریق اقدام نظامی و تلاش برای آشوب در خیابان به دنبالش بود و موفق نشده بود را مطالبه کرده باشد که البته خیلی هم با واکنش مثبتی مواجه نشد و چهره‌های شاخص اصلاح‌طلبان نیز به آن نقد وارد کردند. پس از آنکه این بیانیه با بازخورد خاصی مواجه نشد 700 نفر شامل چهره‌های سیاسی بازنشسته و چهره‌های ناشناخته طی بیانیه‌ای دیگر از بیانیه موسوی حمایت کردند تا در برابر صدای واحد انسجام ملی که 12 روز پنجه‌درپنجه دشمن مقاومت کرد یک صدای دومی بسازند. جالب اینجاست که در میان اسامی این بیانیه نام افراد فوت‌شده نیز وجود داشت که این موضوع شائبه پروژه بودن و امضا‌های گعده‌‌ای این بیانیه را به وجود آورد. یک روز بعد نرگس محمدی کسی که با حمایت‌های سیاسی توانست جایزه سیاسی صلح نوبل را دریافت کند از این بیانیه حمایت کرد تا خط و ربط‌های سیاسی پشت این بیانیه بیشتر روشن شود.

این گروه هم‌راستا با اپوزیسیون خارج‌نشین با این کار تلاش کرد تا طرف غربی را به تداوم تهاجم به ایران امیدوار نگه ‌دارد. روز گذشته نیز سازمان مجاهدین در متنی که آن را به مسعود رجوی منتسب کرده خواهان این شده است تا در شرایط فعلی کسی به بیانیه موسوی حمله نکند. البته چنین بیانیه‌ای وقتی بعد از چند روز تأخیر منتشر می‌شود نشان می‌دهد بیشتر از اینکه برای مهار انتقادات کارکرد داشته باشد یک دستور از بالا بوده تا دستور کار رژیم‌صهیونیستی برای آشوب قدرت حیات پیدا کند به همین دلیل نیز همه پروژه‌بگیران اپوزیسیون باید به‌خط شده و به این انسجام واهی از جانب اسرائیل همانند منشور همبستگی که تاریخ‌مصرفی چند‌روزه داشت تن بدهند. بنابراین بیانیه‌نویس اصلی متن 700 نفره، توییت نرگس محمدی و موضع سازمان مجاهدین، نتانیاهو است اما مریم رجوی آن را به اسم مسعود رجوی منتشر می‌کند تا شخصیتی که سال‌ها می‌گفتند مرده را به یک‌باره زنده کرده و در رقابت با اپوزیسیون برای کسب سهم بیشتر از بوی خر داغ‌شده برنده شوند. 

******

۱۰ دقیقه تا فاجعه/ واقعیت داستان تماس موساد با مهدکودکی که به نزدیکی آن حمله شده بود

سایت تابناک نوشت:

حمله موشکی اسرائیل کودک کش به مهدکودک رنگین‌کمان تهران می‌توانست به فاجعه‌ای خونین تبدیل شود، اما تخلیه به موقع ۲۰ کودک، مثل معجزه‌ای جلوتر از اصابت موشک رخ داد. حال سوال اصلی اینجاست: به راستی این نجات معجزه‌آسا مدیون چه کسانی بود؟ آیا موساد واقعاً پیش از حمله هشدار داده بود؟ نیروهای امنیتی ایران نقشی داشتند؟ یا فقط هوشیاری مدیران مهدکودک باعث جلوگیری از فاجعه شد؟ رای یافتن پاسخ این پرسش‌ها و بررسی ابعاد حقوقی این جنایت جنگی، به گفت‌وگو با محمدحسین شریفی زارچی، وکیل مالک مهد کودک رفتیم.  او از شایعات ساختگی صهیونیستی تاشیوه های کار عوامل آن، و راه‌های پیگیری قانونی این حمله برایمان گفت.

بخش‌هایی از گفت و گوی تابناک با  شریفی زارچی، وکیل مالک مهد کودک رنگین کمان در خیابان صابونچی تهران را می‌خوانید:

* وقتی دشمن به کشورمان حمله می‌کند، متأسفانه عده‌ای هستند که تلاش می‌کنند آثار این جنایت را پاک کنند. اینکه اسرائیل کودک‌کش است، نیازی به اثبات ندارد. در غزه و جاهای دیگر ثابت شده که اسرائیل بی‌مهابا به هر کسی که در سر راهش باشد، حمله می‌کند. در حمله به ساختمان اساتید هم یک کودک دو ماهه به شهادت رسید.

* اکانتی که قطعا صهیونیستی بود—احتمالاً با مدیریت ادمین‌های صهیونیستی فعالیت می‌کرد—آمده بود و توئیتی زده بود با این مضمون که به این مهد اطلاع داده شده بود و برخی ها گفته بودند: "دمتان گرم که شجاعانه می‌جنگید." این حرف کذب محض بود. باید واکنش نشان می دادم. وقتی من توئیت زدم، صفحه من مورد حمله اکانت‌های بی‌نام و نشان قرار گرفت.

* دو چیز را فهمیدم؛ اول اینکه سازماندهی وحشتناکی برای شست‌وشوی چهره اسرائیل در فضای مجازی وجود دارد. دوم، متأسفانه برخی از هموطنان به دلیل نارضایتی‌ها، تصور می‌کنند رژیم صهیونیستی برایشان منجی خواهد بود! در حالی که هر کسی به خاک ما حمله کند، دشمن است. من آن توئیت را زدم تا جلوی این خون‌شویی را بگیرم. علیرغم توهین‌هایی که از سوی صهیونیست ها و معدودی در داخل داشتند، اما  این کار را کردم. همانجا توضیحات کاملی دادم و متعاقباً با هجوم حساب‌های جعلی مواجه شدم. این نشان می‌دهد که یک شبکه سازمان‌یافته برای تحریف واقعیت‌ها فعال است. نکته تاسف‌بار اینجاست که برخی هموطنان به دلایل مختلف، حاضرند این دروغ‌ها را باور کنند.

* روز حادثه ابتدا "وضعیت" موکلم را در واتساپ دیدم و متوجه حمله شدم. نگران بچه‌ها شدم، چون این مهد در منطقه کارمندی بود و حتی در دوران کرونا تعطیل نمی‌شد. آن روز حدود ۲۰ کودک آنجا بودند. مدیر مهد به دلیل صدای انفجارها و لرزش پنجره‌ها، تصمیم به تخلیه گرفته بود. اگر این کار را نمی‌کرد، ۱۰ دقیقه بعد فاجعه رخ می‌داد.آن روز حدود ۲۰ کودک در مهد حضور داشتند. مدیر مهد که فردی بسیار هوشیار است، اگر این تصمیم به موقع را نمی گرفت، ما شاهد فاجعه‌ای انسانی در تهران بودیم.

* شایعات تماس با مهد کودک کاملاً بی‌اساس است. اتفاقا نیازی به چیز دیگری نیست. مساله به راحتی قابل رد است. در ساختمان در جوار مهد، یکی از مقام‌های نظامی حضور داشت که در حمله شهید شد. اگر نیروهای امنیتی داخلی می‌خواستند اطلاع دهند، چرا به آن مقام نظامی خبر ندادند؟ یا اگر موساد و صیهونیست ها قرار بود آن فرد را بزنند، چرا زودتر باید به مهد کودک در جوار ساختمان مورد نظر،  اطلاع بدهند، در حالیکه احتمال نشر این تماس به ساختمان اصلی وجود دارد؟

******

نقدی بر مصاحبه عراقچی با فاکس‌نیوز

خبرگزاری فارس نوشت:

مصاحبه وزیر خارجه ایران، با شبکۀ فاکس‌نیوز آمریکا که به عنوان رسانه‌ای نزدیک به دونالد ترامپ شناخته می‌شود، اگرچه حاوی پیام‌های کلیدی و مثبت بود، اما دو خطای راهبردی داشت که می‌تواند تأثیر منفی بر موضع ایران، حتی در مذاکرات احتمالی آینده، بگذارد. عراقچی در این مصاحبه به آسیب‌های سنگین واردشده به تأسیسات فردو و توقف عملی غنی‌سازی اشاره کرد. هرچند عراقچی در بخشی از اظهاراتش به حق غنی سازی ایران تاکید می کند، اما بیان اینکه «ضربه سختی خوردیم و غنی‌سازی عملاً متوقف شده» هم از موضع ضعف بود و هم اغراق‌آمیز، زیرا حتی ترامپ و مقامات آمریکایی نیز احتمالا از واقعیت ماجرا با خبر هستند.  

بیان چنین مواضعی در آستانه مذاکرات ممکن است به عنوان نشانه‌ای از انعطاف‌پذیری بیش از حد تفسیر شود و طرف مقابل را به افزایش فشارها تشویق کند. واکنش سریع ترامپ که گفت: «اگر لازم باشد دوباره می‌زنیم»، نشان داد که آمریکا این اظهارات را نشانه ضعف ایران تلقی کرده است. در حالی که ایران باید با تأکید بر توان بازدارندگی خود و تداوم برنامه هسته‌ای، از موضع قوی‌تری وارد گفت‌وگو شود، این رویکرد ممکن است باعث تقویت گفتمان تحریم و فشار در واشنگتن گردد.  

در بخش دیگری از مصاحبه، عراقچی در پاسخ به حکم محارب بودن ترامپ و نتانیاهو، این اقدام را به «گروه‌های تندرو» نسبت داد. این در حالی است که تهدید علنی رهبری ایران توسط مقامات آمریکایی و اسرائیلی، ترور دانشمندان هسته‌ای، حمله به جلسه شورای عالی امنیت ملی و اقدام ناکام به ترور مسئولان عالی‌رتبه و سران سه قوه، نشان‌دهنده تروریسم دولتی و جنگ تمام‌عیار روانی و امنیتی علیه ایران است.  

به جای اینکه عراقچی با موضعی تهاجمی به این اقدامات تروریستی اعتراض کند، با نسبت دادن واکنش‌های مردمی به «تندروها»، این تصور را ایجاد کرد که دولت ایران در برابر تهدیدات دشمن یکپارچه نیست. حال آنکه این واکنش‌ها پاسخ طبیعی به تجاوزهای آشکار آمریکا و اسرائیل بوده است. چنین موضع‌گیری‌ای ممکن است انگیزه دشمن را برای افزایش فشارها و ترورها تقویت کند، زیرا نشان می‌دهد ایران در سطح دیپلماتیک تمایلی به پاسخ قاطعانه ندارد.  

این مصاحبه اگرچه پیام‌های مثبتی مانند غیرقابل مذاکره بودن حق غنی‌سازی ایران را منتقل کرد، اما به دلیل این دو اشتباه راهبردی، ممکن است به جای تقویت موضع ایران، دستاویزی برای طرف مقابل شود. دیپلماسی ایران در شرایط حساس کنونی باید با حفظ اصول و از موضع قدرت عمل کند تا از سوءبرداشت‌ها جلوگیری شود. هرگونه نشانه ضعف یا انفعال می‌تواند موجب تشدید تحریم‌ها و تهدیدات گردد، در حالی که تقویت گفتمان بازدارندگی فضای بهتری حتی برای مذاکرات احتمالی آینده فراهم می‌آورد.  

عراقچی در این مصاحبه نتوانست تعادل لازم بین انعطاف دیپلماتیک و اقتدار ملی را حفظ کند. در شرایطی که آمریکا به دنبال بهره‌برداری از هر نشانه ضعف است، ایران باید در گفت‌وگوهای رسانه‌ای با دقت بیشتری مواضع خود را تنظیم کند تا از تقویت گفتمان فشار طرف مقابل جلوگیری شود.

******

نشانه‌هایی از تغییر در سیاست داخلی و خارجی؟

روزنامه هم‌میهن نوشت:

در ۴۸ ساعت گذشته، دو مشاور کهنه‌کار مقام‌رهبری در سرتیتر اخبار جای گرفته‌اند. نخست، علی لاریجانی که سخنگوی کاخ کرملین خبری از سفر او به مسکو و دیدار ناگهانی‌اش با ولادیمیر پوتین داد و دوم، علی‌اکبر ولایتی که با انتشار توئیتی صریحاً از «نوبت مسئولین» و «پاسخگو نبودن شیوه‌های منقضی‌شده» برای حفظ انسجام و اتحاد ملی در جامعه پس از جنگ نوشت؛ همان موضوعی که چند روز قبل مقام‌رهبری از آن سخن گفته بود. این دو رخداد پیاپی، پرسش‌هایی را درباره روند تحولات سیاست داخلی و خارجی کشور شکل می‌دهد؛ پرسش‌هایی که البته، انتساب هر دو چهره به عالی‌ترین مقام نظام سیاسی و مسئولیت مشترک آنان به‌عنوان مشاور رهبری، آنها را جدی‌تر می‌سازد.  ولایتی و لاریجانی از معدود منتسبان مقام رهبری هستند که با وجود گذشت نزدیک به چهار دهه از رهبری ایشان، هنوز پیوند نسبی و مسئولیتی در حد مشاورت را حفظ کرده‌اند.

تا امروز هم، با وجود همه فرازونشیب‌های سیاسی، ولایتی و لاریجانی (برخلاف هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی) هیچ‌گاه از کلیت جناح راست سنتی خارج نشده‌اند و گرچه روابط محترمانه‌ای با بزرگان و به‌ویژه روحانیون جریان اصلاحات از خود نشان می‌دهند، اما مرزبندی سیاسی خود را حفظ کرده‌اند و حداکثر در مقام «متحد میانه‌روها» (و نه اصلاح‌طلبان) ظاهر شده‌اند. اتحاد این دو چهره باسابقه راست سنتی با میانه‌روها نیز، عمدتاً ناشی از تجربه دوران محمود احمدی‌نژاد است.

این روزنامه با اشاره به میانه‌روی این دوچهره سیاسی در ادامه نوشت: «چنین سوابقی است که ولایتی و به‌ویژه لاریجانی را در میان چهره‌های منصوب رهبری، از نظر وزن و سابقه سیاسی متمایز می‌سازد. این درحالی است که از اواسط دهه 1390، نیروهای رادیکال نوپدید تلاش کردند با عناوینی چون «انقلابی»، «وفادار» و «رویش‌های گام دوم انقلاب» خود را خالص‌ترین نیروهای سیاسی معرفی کنند و نیروهای باسابقه و ریشه‌دار را (حتی در سطح منسوبان رهبری و یا فرماندهان نظامی)، با حملات پیداوپنهان سیاسی و رسانه‌ای به حاشیه برانند؛ همان جریانی که لاریجانی در سال 1402 با انتشار اطلاعیه‌ای کوتاه از آن به‌عنوان «خالص‌سازان» یاد کرد و ترم جدیدی را در ادبیات سیاسی ایران گشود.

همزمان، تحرک لاریجانی در سطح رسانه‌ای و سیاسی (از مصاحبه صریح درباره ناگفته‌های جنگ 12روزه که در آن برای نخستین بار، موضوع حمله به جلسه شورای‌عالی امنیت‌ملی اعلام شد تا حضور و سخنرانی در محافل مذهبی) نیز در روزهای پس از آتش‌بس بسیار جدی‌تر از قبل به نظر می‌رسد. سفر به مسکو و دیدار با ولادیمیر پوتین در کاخ کرملین نیز در ادامه این روند قابل بررسی است و می‌تواند به‌عنوان نشانه‌ای از تقویت منسوبان و مشاوران غیرخالص‌ساز و نزدیک به میانه‌روها، در طراحی و پیشبرد سیاست‌های کلان نظام تحلیل شود.

توئیت ولایتی (که در مقایسه با لاریجانی کمتر وارد موضع‌گیری‌های صریح سیاسی می‌شود)، این گمانه‌زنی‌ها را تقویت می‌کند. به عبارت صریح‌تر می‌توان گفت که پس از جنگ 12روزه نوعی مواجهه جدی در سطح کلان نظام سیاسی شکل گرفته است که یک‌سوی آن، خالص‌سازانی قرار دارند که با اتکا به فضاسازی‌های سیاسی و رسانه‌ای و استفاده از ابزارهایی چون صداوسیما و نیروهای پارلمانی، درصدد حفظ و تقویت موقعیت خود به‌عنوان سخنگویان واقعی نظام سیاسی هستند و در این مسیر، هرگونه تغییرات را چه در سطح سیاست داخلی و چه سیاست خارجی (و نیز اصلاحات در سطح امنیتی) برنمی‌تابند و حتی آن را با عباراتی چون «براندازی زیر پوشش وحدت ملی» تئوریزه می‌کنند.

سوی دیگر، نیروهای باسابقه و ریشه‌دارتر جناح راست قرار دارند که با همراهی سران قوا آمادگی دارند تا حدی، در جهت اصلاح مسیر سیاست داخلی و درعین‌حال، رویکرد واقع‌بینانه به مناسبات بین‌المللی گام بردارند. ولایتی و لاریجانی، به‌عنوان دو مشاور کهنه‌کار رهبری، از شاخص‌ترین نمایندگان این طیف محسوب می‌شوند.

باید ماند و دید که صرف سابقه یا منصب سیاسی کهنه‌کاران و ریشه‌دارانی چون ولایتی و لاریجانی، تغییری در مسیری که خالص‌سازان حامی آن هستند، شکل خواهد داد یا آنکه خالص‌سازی در داخل چنان ریشه دوانده و سیستماتیک و قدرتمند شده‌ که از مشاورانی در این سطح هم کاری برنمی‌آید؟ همانطور که پیچیدگی مناسبات خارجی و مواجهه با پروژه چندلایه و یکجانبه‌نگرانه ترامپ-نتانیاهو، عملاً چندان میدانی برای بازی بازیگران ایران باقی نگذاشته است؛ حتی اگر فرستاده ویژه‌ای در حد علی لاریجانی باشد.