شناسهٔ خبر: 74000866 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

به بهانه آبی‌پوش شدن عیسی آل‌کثیر/ شورشی جدید در دفتر قطور گردنکشانِ سرخابی / آفتاب به یاغی ها جور دیگری می تابد!

از روزگار تلفن های همگانی تا عصر سوشال مدیا راه فزون بود و عصیان فزون‌تر.

صاحب‌خبر -

از آن روزها که عشق با دوریال در باجه ها پرسه می زد تا این روزها که اینفلوئنسرهای بورژوا دنیا را روی سر خود گرفته اند فوتبال مملو از یاغی هایی بوده که بی اعتنا به زبان ها و روان ها به زیر میز زده و پیراهن خیس خود را با جامه ای خونین تاخت زدند تا در ناخودآگاه سکوها، زوزه بکشند و میلیون ها نفر را به جان هم بیندازند. از شاهرخ بیانی که مرعوب چشم های سرخ سلطان، تن پوش آبی را از تن درآورد و ۳۹ تموز پیشتر دوبار قفس توری ناصر حجازی را آتش زد تا احمد رضا عابدزاده که عشق را در خیانت جستجو کرد... از مهدی هاشمی نسب که به قساوت چمنزار وقعی ننهاد و با تیر خلاص خود در یک دربی هولناک آبی ها را به سقف آزادی چسباند و دلداده سابقش را به التماس انداخت، دفتر قطور سرخابی هماره پر از چهره های شورشیِ شهر بهم ریزی بوده که بر مدار بیتابی چرخیدند و جماعتی ساده دل را تا مرز سکته بردند و نشان دادند آفتاب به مجنون ها جور دیگری می تابد.

آخرین شاهکار داستان یاغی ها، اینک شکل گرفته است تا یک کلنل لجباز و لطمه خورده،صبح خود را با بوسه ای به چهره آبی عشق شروع کند و خود را در صف طویل گردنکشانِ متمردی قرار دهد که با فراموشی خانه سابق،به سیم آخر زدند و قلب ها را داغ گذاشتند.

حالا عیسی آل کثیر که روزگاری گقته بود حاضرم مجانی برای پرسپولیس بازی کنم اما به استقلال نروم، بی اعتنا به مصاحبه های جگری رنگ گذشته، خود را به اردوگاه آبی رسانده و مهرتایید ریکاردو ساپینتو را بر نامه اعمالش نشانده و می رود تا در آستانه یک فصل جدید، کارت پستال های قدیمی را پاره کند و برای رختی به رنگ آتش رجز بخواند و به شعله ور کردن قلعه قرمز در دربی های فرارو بیندیشد. برای پسر جنوب که پیش از این در دو شهرآورد آبی ها را نقره داغ کرده، شاید به دقیقه اکنون هیچ چیز مهم تر از خودزنی نباشد.مرد دزفولی که در لیگ بیست و چهارم قدر ندید و بارها و بارها از سوی خوان کارلوس گاریدو و اسماعیل کارتال به نیمکت پیچ و مهره شد،با نشان دادن چراغ سبز به رقیب سنتی، عنقریب سوار بر تاکسی دربست خود را به جمع لاجوردی ها می رساند.همو که در ۳۵ سالگی به دنبال آن است با فرارها و گل هایش سکوهای روبرو را سرزنش کند و پاسخ بی وفایی تیم محبوب خود را با آتشبازی در خط حمله رقیبی دهد که لشکریان ناکام خویش را به حجامت سپرده است. حتی اگر ماشین گلزنی شماره ۷۲ موفق به انفجار بمب نگردد،هجرتش به اتراقگاه رقیب ضربه دهشتناکی بر کالبد حاج رضا و بازوانش وارد خواهد کرد و عیسی یک تنه خود را به کلوپ یاغی های نافرمان و سرکش اضافه می کند.