جوان آنلاین: مقالی که در پی میآید، نقش بهائیت در عادیسازی کشف حجاب، اختلاط زن و مرد و توسعه مفاسد اخلاقی در دوران معاصر را بر بنیاد دو اثر از زندهیاد فضلالله صبحی مهتدی از محارم عباس افندی مورد بررسی قرار داده است. آنچه در این تحقیق میخوانید، از آن روی مهم مینماید که همچنان در جامعه ما مصداق عینی دارد و میتواند عوامل کنونی پیشرفت اینگونه معضلات و نقش فرقه بهائیت در آن را بازنمایی کند. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در کیستی فضلالله صبحی مهتدی
خاطرات و مشاهدات ادیب نامور زندهیاد فضلالله صبحی مهتدی در سال ۱۳۱۲ هـ. ش و با نام «کتاب صبحی» در انتشارات دانش تهران و بخش دوم آن در سال ۱۳۳۲ هـ. ش با عنوان «پیام پدر» نشر یافت و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. این کتابها از دو جنبه در خور مطالعه و تدقیق است. ابتدا اینکه نویسنده، خویش از ارباب فضل و ادبای شهیر معاصر بود و دیگر محتوای یادمانهای او که در آن به تاریخ و عملکرد فرقه بهائیت نگاهی تازه دارد. با وجود گذشت سه ربع قرن از انتشار کتاب اول و نیم قرن از کتاب دوم، بازخوانی خاطرات صبحی همچنان مفید و آگاهی بخش است. آنچه بر اهمیت این دو اثر میافزاید و آن را در مکانتی والا قرار میدهد، نثر ادیبانهای است که جایگاه ادبی مؤلف را مینمایاند و آن را ممتاز میسازد. صبحی شعر هم میسرود که نمونههایی از آنها در کتاب خاطراتش آمده است.
فضلالله مهتدی معروف به صبحی، در پی ۱۲ سال اقامت نزد عباس افندی و کمک به نگارش مکاتبات او، در سال ۱۳۰۵ به ایران برگشت و با توجه به عملکرد رهبر بهائیت - که خود شاهد عینی آن بود- در فکر و باورهایش تغییراتی پدید آمد. بیان این تغییرات از سوی او که یکی از مبلغان چیرهدست بهائیت بود، سبب گردید هم مسلکان سابق او را تکفیر و تفسیق کنند. او مینویسد که زآن پس، دشمنی با او آغاز و علیه وی تصمیماتی گرفته شد. حتی فشار بر خانواده صبحی هم رو به فزونی گذاشت و پدرش که بهایی بود، او را طرد کرد! وی با وجود همه فشارها و تضییقات، مدتی را به خاموشی گذراند و کنج عزلت برگزید تا شاید به فراموشی سپرده شود، ولی بهائیان دست از سرش برنداشتند و به آزار و اذیتش ادامه دادند تا اینکه او برای دفاع از خود و بیان حقایق فعالیتهای دوران بهاییگری و علل تغییر عقیده و بازگشت به اسلام، دست به قلم بُرد و اسرار زیادی را بازگو نمود. او در خاطراتش نوشته که هیچ خصومتی با بهائیان ندارد و فقط سعی کرده تا از نگاه یک فرد آشنا به حقایق، موضوعات را طرح کند. پرهیز صبحی از حب و بغض شخصی، ستودنی است و در صداقت و امانت او تردید نمیتوان کرد؛ لذا در کتاب وی، روایتی جذاب و عاری از یکسویهنگریهای خصمانه میبینیم. او به عنوان یک مبلغ برجسته و محرم اسرار و منشی مخصوص عبدالبهاء و در راستای کشف حقیقت، به نگارش خاطراتش دست زده است. صبحی بهرغم اینکه کاملاً از بهائیت رویگردان شد، چون مورد اعتماد و محرم اسرار عباس افندی بود، بنا به استدلالهایی که در کتابش آورده، همه اسرار او را افشا نکرده است.
«بهائیت»، محمل تناقضات فراوان
عقاید فرقه بهائیت، از آن روی که ریشه وحیانی ندارد و صرفاً بر اساس گفتههای رؤسای آن ساخته شده، محمل تناقضات متنوعی است که جای پژوهش فراوان دارد. مثلاً با توجه به اینکه بابیگری اساس بهاییگری است، پیرامون مذهب تشیع در میان آنها دوگانگی دیده میشود. پیروان بهاءالله هر جا به کلمه شیعه رسیدهاند، لفظ «شنیعه» را در کنار آن گذاشتهاند، در حالی که در تعلیمات سیدمحمد علی باب چنین چیزی مذکور نیامده است. (۱) نمونه دیگر اینکه یکی از اصول مورد تبلیغ بهائیان، ازاله تعصب وطنی، قومی و مذهبی است، در حالی که تعصب در میان اهل بهاء، بسیار شدید و بدون تسامح
مینماید. (۲) صبحی در خاطراتش تعصب کور بهائیان را به نیکی نشان داده است. (۳) او مینویسد: «مقداری از خاک عکا را به عنوان تربت، در کیسه کوچک ریختن و به آنها دادن و شمع نیم سوخته روضه بهاء را برای شفای امراض به آنها بخشیدن و تار موی عبدالبهاء را در کاغذ پیچیدن و به آنان سپردن، چه معنی دارد؟ عجبا! ما خود عاملین این اعمال خرافی را اهل وهم میدانیم و در دل به آنان میخندیم. حال عین آن را خود مجری میداریم، با این فرق که در اسلام این حرکات از مردم عامی و بادی الرأی سر میزند و تازه پس از هزار سال، بیخبران از حقیقت اسلام دچار این اوهامند و بلاشک اگر در ایام پیغمبر و اهل بیت چنین میکردند، نهی میشدند، ولی اینجا در اول ظهور و بین خواص و عوام و احباء، توسط اهل حرم این بدع باطله ترویج میشود....» (۴)
داعیه پراکنی در باب حقوق بانوان
دیگر تناقض مهم بهائیت در باره حقوق زن و ادعای تساوی حق زن و مرد است. صبحی در این باره، قضاوتی به شرح ذیل دارد: «میگفتند: تساوی حقوق زن و مرد را چه میگویی؟ میگفتم: اولاً چنان که در اسلام رعایت حقوق زن شده، در هیچ شریعتی نگشته و اگر مقصود تساوی در جمع شئون است، این مخالفت رأی اکثر حکما و قانون خلقت و طبیعت است و اگر آزادی مطلقه زنان منظور است، سالها قبل از تولد بهاء و در اکثر نقاط اروپا، این شیوه عملی شده و تازه بعد از این همه حرفها، زن و مرد در شریعت بهایی مساوی نیست. اولاً: به موجب کتاب اقدس، مرد میتواند دو زن و یک باکره برای خود بگیرد، در صورتی که زن نمیتواند سه شوهر کند. ثانیاً: مرد میتواند زن خود را طلاق گوید و زن با شوهر خود، این معامله نتواند. ثالثاً: در میراث، خانه مسکونه و البسه مخصوصه به اولاد اناث نمیرسد! رابعاً: زن نمیتواند عضو بیتالعدل باشد و اعضا باید مرد باشند (وهلم جرا). جوانان اظهار تعجبی کرده، میگفتند: در حقیقت چنین است که میگویی، اما چه کنیم با این کلمه که میگوید، دین باید مطابق علم و عقل باشد و بلاشک این حکم در هیچ دیانتی نیست. میگفتند: از ارکان اسلام است: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، وانگهی این همه دعوت به تعقل و تفکر که در قرآن است، در هیچ کتابی نیست، بالعکس آنچه در اقدس است، چنان که میگوید: اگر صاحب امر به آسمان زمین گوید و به زمین آسمان، کس را حق، چون و چرا نیست، در صورتی که این قضیه مخالف عقل است و اگر تحری حقیقت و ازاله دین و مذهبی و معاشرت به عموم اهل ادیان به روح و ریحان را هم بگویید، خواهم گفتن این عقیده تمام فلاسفه و اهل تحقیق است و تازه اهل بهاء عامل به این تعالیم نیستند، چه از روی انصاف و تحقیق، بهائیان متعصبترین اقوام و مذاهبند....» (۵)
پیشگامان کشف حجاب در ایران
بهائیان نخستین جماعتی بودند که در ایران موضوع کشف حجاب و اختلاط زنان و مردان بیگانه را تحت عنوان «حریت نساء» مطرح کردند. عباس افندی در دوران مشروطه، فرمانی صادر و زنان بهایی را از داشتن حجاب منع کرد. اقدامات بعدی رضاخان در این زمینه، مسبوق به سابقه بود، زیرا بهائیان در عصر مشروطه، اولین گامها را در این زمینه برداشته بودند. در لوحی که عبدالبهاء نبشت و به لندن ارسال کرد، آورد: «حریت نساء، رکنی از ارکان امر بهائیت است و من دختر خود روحا خانم را به اروپا فرستادهام تا دستورالعملی برای زنهای ایرانی باشد... اگر در ایران زنی اظهار حریت نماید، فوراً او را پاره پاره میکنند. معذالک احباب، روز به روز بر حریت نساء بیفزایند.» (۶)
با رسیدن این لوح به تهران، بهائیان به جنبش در آمدند و یکی از بهائیان به نام ابن ابهر، مجلس مربوطه را تشکیل داد. تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه نیز در این جلسات که هم فال بود هم تماشا در صدر مینشست و بساط معاشرت و مغازله بر پا بود! این مجالس تا جایی اسباب رسوایی بانیان گشت که برخی از بهائیان خود به مخالفت با آن برخاستند و «محافل را معارض عفت و علمداران کشف حجاب را بدکاره و آن کاره میشمردند....» (۷) این جریان در برخی از تاریخ نگاشتههای مشروطیت نیز بازتاب دارد.
مجالس مختلط بهائیت در تهران
در موج نخست کشف حجاب در تاریخ معاصر ایران، پایتخت پیشتاز بود. هم از این روی بهائیان تهران نیز در عمل به دستورالعمل عباس افندی در این باره از دیگران جلو افتادند! صبحی درباره نحوه برگزاری جلسات مختلط و بدون حجاب در تهران توسط پیروان این فرقه در نگاشتههای خود اذعان دارد: «سرانجام لوحهای از طرف عباس افندی برای بهائیان تهران رسید که به کلی حجاب را از میان زنها بردارند. حال در مجالس مخصوص خود که زنها و مردها حضور دارند، زنان بیحجاب مینشینند و میخواهند میان زن و مرد همه چیز مساوی باشد و مشغول میباشند که در سایر ولایات ایران هم این اقدام را نمایند. بهاییها به شاهزاده تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه که از فواحش است، لقب قره العین داده و او را مبلغه ساختهاند....» (۸)
انحرافات اخلاقی
یکی از موضوعات مهم و قابل پیگیری درباره بهائیت در تاریخ معاصر ایران، انحرافات اخلاقی رهبران آنان است. در خاطرات صبحی، موارد زیادی از انحرافات رهبران و مبلغان این فرقه آمده است. از جمله اینکه عباس افندی علاوه بر سه زن، کنیز زیبا و آماده به خدمتی داشت. یک خانه هم در برابر کاخ بهجی داشت و سومین زن گوهر خانم کاشی از خویشاوندان ما در آنجا بود و دختری از بهاء به نام فروغیه خانم داشت. به جز این سه زن، دختری زیبا به نام جمالیه بود که کنیز پیشگاه و آماده درگاه بود. (۹) او در باره اعزام و تقدیم «دختران دوشیزه و مهرویان پاکیزه» برای فرزندان عبدالبهاء نگاشته است: «از این گذشته از بسیاری از شهرهای ایران، دختران دوشیزه و مه رویان پاکیزه برای فرزندان بهاء فرستادند تا هر کدام را که میپسندند، نزد خود بخوانند و از آنها بود عزیه دختر آقا محمدجواد فرهاد قزوینی که او را برای عبدالبهاء به عکا بردند، ولی این پیوند نگرفت. در این باره داستانها میگویند... کسانی که دخترها را به عکا میرساندند، برخی از آنها در میان راه با آنها همدم و همراز میشدند و از جوانی چنان که افتد و دانی، بهرهمند میگشتند، ولی من این داستانها را اینجا نمیآورم و به شنیدهها کاری ندارم....» (۱۰) صبحی در مورد «خسرو» نامی که با عباس افندی مصاحبت داشته است، اظهار میدارد: «خسرو ناتو و زرنگ و باهوش بود. کار خرید در خانه به دست او سپرده شده و در شام و ناهار، میرزا او را میآراست. چشمش پاک نبود. گاهی که در میان میهمانان ایرانی، دوشیزهای زیبا یا زن شوهردار با مزهای میدید، با آنها ور میرفت، آن بیچارهها هم دم نمیزدند. روزی عبدالبهاء چند تن از میهمانان ایرانی را به سرای خود به ناهار خوانده بود. یکی دو تن هم در میان آنها بودند که بهایی نبودند. از آنها بود میرزا رضا افشار باجناق جلال ذبیح افشار که در بالای میز جای داشت. شیخ محمد علی قائنی در دست راست او و من در دست راست شیخ. خسرو دوریهای خوراک را از بین در - که رو به باغچه باز میشد - از دخترکی سبزه و بانمک که فاطمه نام داشت، میگرفت و میآورد و روی میز میگذاشت. در این میان میرزا رضاخان با آرنج خود به پهلوی شیخ محمدعلی زد. من هم دریافتم، شیخ و من نگاه کردیم. دیدیم خسرو بیآنکه پروایی داشته باشد که شاید از درز در چند تن او را ببینند، خود را به فاطمه میمالد و چشمش کلاپیسه میشود؟! شیخ محمدعلی تا این را دید، لب را گزید....» (۱۱) نمونهای دیگر: «اگر کسی هم از کمترین چاکران عبدالبهاء بدگویی میکرد به عبدالبها بر میخورد و جای شگفت آنکه شوقی افندی رئیس بعدی این فرقه هم - چنان که اشارهای رفت - حکایتی دیگر داشت که صبحی فقط برای کفایت علاقهمندان اشارهای کرده است و ما در مقدمه دو به بخشی از آن اشاره کردیم و در اینجا تکرار نمیکنیم....» (۱۲)
کردار تبلیغگران بهایی هم با رفتار رؤسای فرقه تفاوت چندانی نداشت. توصیفات صبحی در باره برخی مبلغان بهایی در خور توجه است. او در باره حاج امین نامی خاطرنشان کرده است: «بهترین کسان نزد او اشخاصی بودند که به او تقدیم نقدینه میکردند. نزد او پارسا و ناپرهیزکار، زانی و عفیف، علی السویه بود! و در نفس الامر، عملی را تقبیح نمیشمرد و با اینگونه اقوال سر و کاری نداشت. او سیم و زر میخواست، از هر دستی که عطا شود و حقوق الله میگرفت، از هر وجهی که عاید گردد...» (۱۳) و در ادامه: «مردی پست نهاد و تباه بود. با آنکه در پایان عمر بود، پیوسته میخواست با زنان آمیزش کند. تا در مییافت که زنی شوهرش مرده، به سراغش میرفت و شوخی میکرد و؛ و در اینگونه امور شرم نشان نمیداد. بهاییها هم، چون امین عبدالبهاء و نزدیکترین مرد به او بود، یارای آن را نداشتند که او را از این کارها بازدارند. در اینگونه پلیدیها از او داستانها آوردهاند که ما یادی از آنها نمیکنیم....» (۱۴) راوی درباره میرزا حیدر علی اسکویی یکی از مبلغان معروف بهایی آذربایجان تصریح میکند: «از معاریف بهائیان آذربایجان و مردی در بعضى شئون لاقید و لاابالی است، مختصر سوادی دارد....» (۱۵) میرزا محمود از دیگر مبلغان بزرگ بهایی است که صبحی در نوشتجاتش وی را از نظر دور نداشته است: «در سفر اروپا و امریکا، سمت التزام خدمت عبدالبهاء را داشت...، چون میرزا محمود زن نکرده بود و از مواضع اتهام هم پرهیز نداشت، معاندین مجالی داشتند تا مگر به بعضی از عوالم منسوبش دارند. بالاخره میرزا محمود به حیفا آمد....» (۱۶) و همچنین: «میرزا محمود یکی دو روز قبل از عاشورا، در قزوین بساط نشاط و عروسی بگسترد و روزی چند از مکر عالم پیر، از وصل دلبر جوان تمتع برداشت! پس با زن و مادرزن به تهران آمد و در تهران مریض شد و، چون آثار بهبودی در خود یافت، به رشت رفت تا از آنجا به امر ولی شوقی افندی به حیفا رود، ولی... خدای عزوجل گریبانش را گرفته به وادی خاموشانش کشانید.» (۱۷)
کلاهبرداری بهائیان از هم مسلکان!
بهائیان از فریبکاری و برداشت کلاه هم مسلکان خود، دریغ نمیکردند. این موضوع از کمپانی «شرق» که توسط چند نفر بهایی در تبریز دایر شده بود، قابل مشاهده بوده است: «سهامی ۱۰ تومانی ترتیب دادند و قریب به ۱۹ هزار تومان پول از اطراف آذربایجان و ایروان جمع کرده در ظرف مدت کمی کوس ورشکستی فرو کوبیده بیآنکه صورتحساب و کیفیت ضرر را بدهند کمپانی را برچیدند....» (۱۸) فضلالله صبحی انسانی پاک، شریف و با اخلاص در این طریق گام نهاده بود. او واقعیتهایی مهم درباره عملکرد، شخصیت، رقابت و عداوت مبلغان بهایی را دریافت و از آنها رنج فراوان برد. او در عشق آباد، شرحی اجمالی نوشت و فضای حاکم بر مناسبات بهائیان منطقه را اینچنین بازنمود: «بالجمله عشق آباد را به خلاف آنچه دیدم، اکثر جوانان بهایی دچار مهلکات اخلاقی و پیروان مبتلا به کبر و نخوت و جامعه بهائیت دچار تشتت و گرفتار اختلاف. یک دسته طرفدار حریت نسوان و کشف حجاب و یک دسته مخالف آزادی مطلقه زنان....» (۱۹)
کلام آخر
در طول تاریخِ بهائیت، بسا پیروان این فرقه باطل از آن رویگردان شده و علیهاش به افشاگری پرداختهاند. این اظهار نظرها - که برخی از آنها کتب قطور را به خود اختصاص داده است- مجموعهای روشنگر و آگاهی بخش آفریده است. در این میان، اما آنچه شادروان فضلالله صبحی مهتدی به تاریخ سپرد، بس گران و خواندنی مینماید. صبحی پس از انتشار دو کتاب «خاطرات» و «پیام پدر»، اجازه انتشار آن را به زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین استاد سیدهادی خسروشاهی واگذارد و این مجموعه در دوران رژیم گذشته و به رغم جانبداریهای گسترده سران آن از بهائیت، چندین بار مجال نشر یافت. با این همه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ضربه سخت بهائیت از حرکت عظیم مردم، باز نشر این دو اثر رو به رکود گذارد و انتشار آن محملی نداشت. استاد فقید در دو دهه اخیر و با مشاهده تحرک جدید عوامل این فرقه در داخل و خارج از کشور، بار دیگر دو کتاب صبحی را با مقدمهای مبسوط و در یک مجلد، روانه بازار کتاب کرد. چاپ جدید این اثر نفیس از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی انجام شده است و علاقهمندان به ویژه جوانان حقیقت جو میتوانند با مراجعه بدان نکاتی ناب و تاریخی را در باب این نحله استعماری دریابند.
منابع:
۱- پیام پدر، صص ۱۸۷- ۱۸۶،
۲- خاطرات صبحی، صص ۱۹۷- ۱۹۶،
۳- همان، ص ۱۰۹،
۴- همان، صص ۲۴۵- ۲۴۴،
۵- همان، صص ۲۸۲- ۲۸۱،
۶- همان، ص ۱۱۸،
۷- همان
۸- روزنامه ملک المورخین، جلد ۳، صص ۵۵۵- ۵۵۴،
۹- پیام پدر، ص ۱۰۷،
۱۰- همان، ص ۱۱۱،
۱۱- همان، ص ۱۲۴،
۱۲- همان، ص ۱۲۵،
۱۳- خاطرات صبحی، ص ۱۰۴،
۱۴- پیام پدر، ص ۷۲،
۱۵- خاطرات صبحی، ص ۶۷،
۱۶- همان، صص ۲۱۶- ۲۱۵،
۱۷- همان، ص ۲۱۷،
۱۸- همان، ص ۶۸،
۱۹- همان، ص ۷۲