به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سیام تیرماه ۱۳۳۱ از روزهای بسیار کمسابقه در تاریخ سیاسی ایران زمین است. این روز در تقویم ایرانیان روزی خاص استکه به دلیل رویدادهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی اهمیت ویژهای یافته است. قیام سی تیر ۱۳۳۱ که به سرنگونی دولت چهار روزه احمد قوام و بازگشت دکتر مصدق به سریر قدرت انجامید، از جمله مهمترین نقاط عطف نهضت ملی ایران در دهه ۴۰ خورشیدی است. این قیام رویداد مهمی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میآید زیرا اراده طیفهای گوناگون مردم برای رسیدن به آرمانهای وطنپرستانه جان بر کف گرفته و به خیابان آمده بودند تا آنچه میخواهند رقم بزنند. هرچند بسیاری از زوایای این واقعه در روزها، ماهها و سالهای بعد روشن و توطئههایی که علیه نیروهای ملی برنامهریزی شده بود توسط آگاهان سیاسی بازخوانی شده است اما با گذشت سالها از آن واقعه، همچنان اختلاف نظرها درباره نقش احمد قوام نخستوزیر در سپهر سیاست ایران در نیمه اول سده حاضر و به ویژه کشتار مردم در جریان وقایع سیام تیرماه پابرجاست. در این باره با رضا مختاری اصفهانی، پژوهشگر تاریخ معاصر است که دلبستگیهای پژوهشیاش را در حوزه تاریخ اجتماعی پی میگیرد گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید. او کتابهایی در زمینه تاریخ دارد و افزون بر آن چند کتاب با نامهای «رادیو: فرهنگ و سیاست در ایران (۱۳۳۲-۱۳۱۹)»، «تاریخ تحولات اجتماعی رادیو در ایران» و در کارنامه خود دارد.
آقای مختاریاصفهانی داستان ۳۰ تیر از کجا شروع شد؟
داستان قیام سیام تیر در ظاهر از مجادلۀ محمد مصدق، نخستوزیر، و محمدرضا شاه بر سر واگذاری وزارت جنگ و دیگر، اختلاف با مجلس شانزدهم دربارۀ دادن اختیارات ششماهه به وی بود. ماجرا اما خیلی پیش از این، از سفر مصدق به دادگاه بینالمللی لاهه آغاز شد. مصدق که ارجاع پروندۀ نفت ایران به این دادگاه را در صلاحیت آن نمیدانست، نگران رأی آن به نفع بریتانیا بود. مصدق دعوای دولت ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس را یک اختلاف داخلی میدانست نه یک اختلاف بینالمللی که لازم به طرح آن در دادگاه بینالمللی لاهه باشد. بر مبنای همین نگرانی بود که مصدق پیش از سفر به لاهه در مصاحبهای از استعفای خود پس از بازگشت از این سفر خبر داده بود. پس از بازگشت از لاهه نیز با مجلسی مواجه شد که تمایلی به نخستوزیری او نداشت. تنها با فشار افکار عمومی و امضای طومارهای گوناگون به نفع مصدق و تحصن مردم در تلگرافخانهها بود که مجلس شانزدهم تن به نخستوزیری مصدق داد. جالب اینکه مجلس سنا نیز با تعداد کم چهارده رأی به نخستوزیری او اظهار تمایل کرد. مصدق اما همچنان نگران رأی دادگاه لاهه به نفع بریتانیا بود. از همین رو مجادله با شاه و مجلس شانزدهم را بهانۀ استعفا از نخستوزیری قرار داد تا در مقام نخستوزیر مجبور به پذیرش و تمکین از این رأی نباشد.
درباره جزییات واقعه ۳۰ تیر بگویید. چپها چه نقشی داشتند؟ نقش آیتالله کاشانی درباره این رویداد تاریخی چه بود؟
مجلس پس از کناره گیری مصدق، به نخستوزیری احمد قوام اظهار تمایل کرد که در رأیگیری پیشین تنها دو رأی آورده بود. قوام خود میدانست جانشینی مصدق لقمۀ راحتی نیست. جامعۀ ایران در دورۀ پس از شهریور بیست و بهویژه در دورۀ نخستوزیری مصدق متفاوت شده بود. از همین رو از همان ابتدا تمهیداتی برای مقابله با هر اعتراض و آشوبی اندیشید. او حتی پیش از دریافت فرمان نخستوزیری از شاه، با احضار رؤسای شهربانی، ژاندارمری و فرمانداری نظامی تهران به استقبال هرگونه آشوب رفت. پیشبینی قوام درست بود. البته اعلامیۀ خود قوام نیز در تحریک مردم مؤثر بود. پس از این اعلامیه بود که شهرهای گوناگون به اعتراض برخاستند. اعتراضات سیام تیر نمود یک اعتراض ملی بود. تمامی نیروهای سیاسی و اجتماعی در آن شرکت داشتند. سهم نیروهای مذهبی و ملی اما بیشتر از نیروهای چپ بود. چرا که رهبری این قیام با سیدابوالقاسم کاشانی بود. او با دو اعلامیه؛ یکی، خطاب به نظامیان و دیگری، خطاب به ملت رهبری اعتراضات را به دست گرفت. کاشانی با اعلام «فتوای جهاد اکبر» به تحریک احساسات تودههای مذهبی پرداخت.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پس از استعفای محمد مصدق از نخستوزیری در سراسر ایران رخ داد. جامعه چه واکنشی به استفای دکتر مصدق داشت؟
مصدق نقشی در رهبری اعتراضات نداشت. او برای رهایی از عواقب رأی احتمالی دادگاه لاهه استعفا داد. مصدق بدون آنکه بخواهد، رهبر و نماد این اعتراضات شد.
بزرگترین اشتباه تاریخی قوامالسلطنه چه بود؟
شاید بتوان بزرگترین اشتباه قوام را این دانست که با همۀ زیرکی نتوانست شرایط جدید را درک کند. قوام در اعلامیۀ مشهورش با زبان و بیانی با مردم سخن گفت که جامعه در دورۀ نخستوزیری مصدق با آن بیگانه شده بود. قوام یک سیاستمدار اشرافی کلاسیک بود که حضور تودهها در صحنۀ سیاست را به گونهای که مصدق از آن سخن میگفت، آفت سیاستورزی و دولتمردی میدانست. شاید فکر میکرد به مصداق «النصر بالرعب»، جامعه با زبان تهدید مرعوب میشود. همچنین او به عنوان نخستوزیر خود را در مقام سرکوبگر اعتراضات مردم نشان داد. حال آنکه شاه به عنوان فرمانده کل قوا نقش مهمی در این باره داشت و در واقع پشت قوام پنهان شد؛ اتفاقی که موجب شد خدمات و شایستگیهای قوام بهویژه در حل بحران آذربایجان زیر سایۀ سی تیر قرار گیرد. همچنان که پیش از این، شاه خود را در مقام فرمانده کل قوا منجی آذربایجان معرفی کرد.
آیا بیانیهای که قوام با عنوان «کشتیبان را سیاست دگر آمد» نوشت جاهطلبی او را نشان میداد یا نوعی از وطنپرستی؟
قوام در اعلامیۀ معروفش با تأکید بر جدایی دین از سیاست و نفی بهره برداری از آن به نفع یک جریان سیاسی، کاشانی را هدف قرار داد. جالب اینکه او برای اولین بار پیش از محمدرضا شاه از اصطلاح «ارتجاع سیاه» استفاده کرد. همچنین روش مصدق را به عنوان «عوامفریبی در امور سیاسی» نفی کرد. او این دو موضوع را آسیب به نظام مشروطه دانست. خودش اما با تهدید مخالفان به تصویب تشکیل «محاکم انقلابی» در مجلس و مجازات آنها به صورت فلّهای، چشم بر اهداف مشروطه بست. او در این اعلامیه اطاعت از «اوامر و نواهی حکومت» را همچون امری مقدس القا کرد.
چرا پس از صادر شدن بیانیه قوامالسلطنه آتش خشم مردم تندتر شد و از استبداد و سیاست شاکی بودند؟ این بیانیه چرا با شکست مواجه شد؟
بیانیۀ قوام لحنی تفرعنآمیز و تحریککننده داشت. آن هم از زبان کسی که نویسندۀ فرمان مشروطه بود و در سال ۱۳۲۸ به خاطر تغییرات در قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه در انحلال مجلسین نامه نوشته و بابت زیر پا گذاشتن آمال و اهداف مشروطه هشدار داده بود. این تحریکآمیزی در لحن و بیان گویندۀ رادیو، رضا سجادی، که اعلامیۀ قوام را خواند، نیز وجود داشت.
شما کتابهایی درباره رادیو در ایران منتشر کردید. رادیو از زمان فعالیتش تا قیام ۳۰ تیر چه تحولاتی را از سر گذراند؟ همچنین از نقش رادیو در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بگویید.
رادیو رسانۀ جدیدی بود که در اواخر سلطنت رضاشاه به عرصه آمد. آغاز حیات این رسانۀ عمومی و فراگیر در ایران با اتفاقات مهم و تأثیرگذاری مانند جنگ جهانی دوم، اشغال ایران، بحران آذربایجان و جنبش ملی شدن صنعت نفت مصادف شد. دولتهای مختلف سعی داشتند کنترل خود را بر این رسانه حفظ کرده و از دستیابی رقبا و مخالفان به تریبون رادیو جلوگیری کنند. این کنترل و محدودیت حتی شامل نطق و مذاکرات نمایندگان مجلس و مطالب روزنامهها میشد. تنها در دورۀ اشغال ایران بود که متفقین ساعاتی از رادیو در اختیار داشتند و شورویها از طریق برنامههای مختص خودشان در رادیو تهران علیه برخی از سیاستمداران ایران مانند سیدضیاءالدین طباطبایی مطالب تحریکآمیز بیان میکردند. در دولت مصدق نیز رویۀ انحصار رادیو دنبال شد. در قیام سی تیر ۱۳۳۱ اما مهم نبود چه نیرویی رسانۀ رادیو را در اختیار داشته باشد. مهم این بود که چه کسی در جهت خواست افکار عمومی عمل کند. احمد قوام با وجود در اختیار داشتن رسانۀ رادیو نه تنها نتوانست افکار عمومی را منفعل یا مرعوب سازد که حتی آن را تحریک کرد. کاشانی اما بدون داشتن رادیو توانست تودهها را تحریک و تهییج کرده و او را مجبور به استعفا کند.
درسهای قیام سی تیر برای جامعۀ امروز ایران چه میتواند باشد؟
سی تیر ۱۳۳۱ نمود و نماد انسجام ملی است. در این روز جامعۀ ایران توانست ارادۀ خود را بر دربار و رجل استخوانخردکردهای مانند قوام تحمیل کند. شیرینی این انسجام با خبر پیروزی ایران در دادگاه بینالمللی لاهه و اعلام عدم صلاحیتش برای رسیدگی به پروندۀ نفت ایران در غروب سی تیر بیشتر شد. جامعۀ ایران برای این پیروزی هزینه داد و بیجهت نبود کشتگان این روز در نظر مصدق چنان جایگاهی داشتند که او وصیت کرد پیکرش در کنار آنان به خاک سپرده شود؛ وصیتی که به دلیل مخالفت سلطنت پهلوی مجال اجرا نیافت. اتحاد و پیروزی سی تیر اما خیلی زود به اختلاف و تشتت منجر شد. نیروهای سیاسی دخیل در این پیروزی به جای در کنار یکدیگر بودن در مقابل هم ایستادند. کمتر از نُه ماه بعد، متحدان مصدق به مخالفانش تبدیل شدند. آنان در توطئۀ نهم اسفند در کنار دربار قرار گرفتند؛ توطئهای که تا قصد جان نخستوزیر پیش رفت. نهم اسفند خنجری زهرآگین بر اتحاد و پیروزی سی تیر بود که در کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ به ثمر نشست. چه نیروهای متحدی که میتوانستند بر سر یکسری مشترکات به توافق برسند، بعد از این توطئه چنان دچار بدبینی نسبت به یکدیگر شدند که هرگونه مصالحه غیرممکن شد. درس این واقعه را برای امروز میتوان این دانست که در فردای موفقیت یک انسجام ملی نبایستی دچار غرور و درصدد حذف رقبا برآمد. سهم اصلی را ملت دارند که با جان و مالشان هزینه میدهند. اختلاف پس از پیروزی جامعه را سرخورده و منفعل میکند؛ اتفاقی که در کودتای بیست و هشتم مرداد رقم خورد.
چه کسانی در سی تیر پیروز و چه کسانی ناکامان آن بودند؟
ناکام اصلی این روز احمد قوام بود؛ سیاستمداری که با کارنامهای موفق از پی سالها سیاستورزی تمام خدماتش از یاد برده شد. تغییر نسلی لازم بود که نگاهها به قوام نسبت به روزگار خودش تغییر کند. پیروز اصلی هم مصدق و کاشانی بودند. مصدق با خبر پیروزی ایران در دادگاه بینالمللی لاهه با موقعیت برتر به صحنۀ سیاست بازگشت. مخالفانش نیز تا مدتی به کما رفتند. کاشانی هم توانست قدرت بسیجکنندگی و رهبری خود را به رخ همگان بکشاند. البته این قدرت در کشاکش اختلاف و نزاع با مصدق تحلیل رفت. محمدرضا شاه نیز پیروز پنهان این نزاع بود. او در صورت پیروزی قوام از شرّ مصدق خلاص میشد. در پیروزی مصدق هم حتی او کامیاب بود. چه انتقام خود را از سیاستمداری گرفت که در تمام سالهای پس از بازگشت او به عرصۀ سیاست پس از شهریور بیست، با هم دچار اختلاف بودند. جالب اینکه قوام در صبح سی تیر استعفا داد، اما تا عصر آن روز اعلام نشد. فرماندهی کل قوا با شاه بود، اما سرکوب مردم به نام قوام نوشته شد. شاید بر همین مبنا بود که مصدق با مصوبۀ مجلس در مصادرۀ اموال قوام همراهی نکرد.