سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: کالین برت، نویسندهای که جوایز متعددی دریافت کرده است، در این گفتوگو درباره گذار از داستان کوتاه به رمان، پرداختن به شخصیتهای حاشیهنشین در شهر کوچک مایو و نویسندگان مطرح ایرلندی از نگاه خود سخن میگوید.
کالین برت که در سال ۱۹۸۲ در کانادا متولد شد، دوران کودکی خود را در نزدیکی بالدینا، در شهرستان مایو گذراند. او هرچند در نوجوانی زادگاهش را ترک کرد و برای تحصیل در رشته نویسندگی خلاق به کالج دانشگاهی دوبلین رفت، اما مایو همواره بستر بیشتر آثارش بوده است. نخستین مجموعهداستان او با عنوان «پوستهای جوان» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد که جایزه کتاب اول گاردین را به دست آورد و الهامبخش فیلمی به نام «آرام با اسبها» با بازی کازمو جارویس و بری کیوگان شد. پس از آن در سال ۲۰۲۲ مجموعه داستان «دلتنگی خانه» و سال گذشته نیز رمان تحسینشده و راهیافته به فهرست انتخاب اولیه بوکر با عنوان «خانههای وحشی» را منتشر کرد؛ رمانی که محور آن آدمرباییای ناپخته در شهر بالدیناست. این اثر موفق به کسب جایزه داستان اول نرو نیز شد و اکنون نسخه جلد نرم آن در دسترس است. برت به همراه همسر و دو فرزندش ساکن دوبلین است.
چه چیزی الهامبخش نوشتن رمان «خانههای وحشی» شد؟
نخستین صحنهای که نوشتم، همان صحنه آغازین رمان است: دوو هندریک نیمهشب از خواب بیدار میشود و متوجه خودرویی در بیرون خانه میشود. دو مرد، نوجوانی را مقابل خانه میآورند که بعداً مشخص میشود این دو نفر، پسرعموهای مجرم دوو هستند و آن نوجوان، به نام دال، به عنوان گروگان در نقشهای سراسیمه و غیرحرفهای به کار گرفته میشود. آنچه مرا مجذوب کرد، روایت داستان از منظر دوو بود؛ شخصیتی که در حاشیه قرار دارد. برایم بسیار جالب بود که شخصیتی منفعل و منزوی ناگهان با رخدادی پرمخاطره و بالقوه آسیبزا روبهرو شود.
پیش از این فقط داستان کوتاه نوشته بودید. آیا از ابتدا میدانستید که این اثر یک رمان خواهد بود؟
قطعاً، این اثر بیش از یک داستان کوتاه به نظر میرسید، چراکه نکات ناگفته فراوانی وجود داشت که باید بدانها پرداخته میشد. میدانستم به عناصر بیشتری نیاز دارم. لازم بود برای روایت دوو، وزنه تعادلی ایجاد کنم و اینگونه بود که شخصیت اصلی دیگر، نیکی، به داستان افزوده شد. او در قلب جامعه حضور پررنگی دارد، میان گروههای اجتماعی مختلف رفتوآمد میکند و از لحاظ اجتماعی توانمند است. حضور او این امکان را فراهم میکند که از فضای بسته و محدود خانه دوو بیرون برویم.
شما اغلب درباره خلافکاران خردهپا و افراد حاشیهای در مایو مینویسید. دلیل جذب شما به این فضا چیست؟
تمایل دارم درباره شخصیتهایی بنویسم که بیرون از چارچوب نظم رسمی جامعه قرار دارند. در یک جامعه کوچک، فرصتهای زیادی برای قرار گرفتن در حاشیه هست. حتی لزوماً مجرمان آشکار منظورم نیست، بلکه به نوجوانان، بیکاران و افرادی مثل دوو که مشکلات روحی دارند و به همین سبب از جامعه فاصله گرفتهاند نیز توجه دارم.
به نظر میرسد در دوران کودکی بسیار نکتهسنج بودهاید، چون سالهاست که در مایو زندگی نمیکنید، با این حال، صحنهپردازی شما از آن منطقه بسیار زنده و دقیق است.
واقعیت آن است که نه در کودکی و نه امروز، فرد نکتهسنجی نبودهام. همسرم واقعاً از توانایی من در نوشتن شگفتزده میشود. وقتی نوشتههایم را میخواند، میگوید: «تو در نوشتههایت به جزئیات زیادی توجه داری، اما در زندگی روزمره این طور نیستی!»
حالا که یک رمان نوشتهاید، آیا تمایل دارید این مسیر را ادامه دهید؟
بله. نوشتن رمان برایم فرآیندی دشوار اما در نهایت پاداشبخش بود و بلافاصله ایده دیگری به ذهنم آمد که مطمئناً باز هم رمان خواهد بود، نه داستان کوتاه.
میتوانید درباره آن ایده جدید توضیحی بدهید؟ داستان در کجا رخ میدهد؟
دوباره در مایو! گمان نمیکنم در طول عمرم زمانی فرا برسد که بتوانم از مایو دست بکشم. شاید روزی با خودم فکر کنم که دیگر موضوع جدیدی در این منطقه باقی نمانده، اما فعلاً هنوز سرشار از الهام است.
ارتباطتان با کولم توبین چگونه بوده است؟
او استاد راهنمای من در یکی از برنامههای حمایتی رولکس بود. حدود دو تا سه سال با هم همکاری نزدیک داشتیم؛ و او فردی دوستداشتنی است. اما درباره کتابم گفت: «اینهمه ویراستار داری! یکی کافی است!» آن زمان خودش مشغول بازنویسی رمان «جادوگر» درباره توماس مان بود. گاهی که همدیگر را ملاقات میکردیم، میگفت: «در این فصل گیر کردهام، به نظرت چه کار کنم؟» واقعاً مرا همکار خودش میدانست و رابطهای بسیار صمیمی و آزاد داشتیم.
آیا توصیه خاصی از او دریافت کردید؟
بله، موارد زیادی. بهترین توصیه او این بود که: «هنگامی که کتابت را به کسی دادی، هر کس بیشترین ایراد را گرفت، معمولاً حق با اوست.»
در بین نویسندگان معاصر ایرلندی، کدام یک بیشتر با نگاه شما به کشور همخوانی دارد؟
نمیتوانم بگویم کسی تصویری قطعی ارائه داده؛ اما روایتهای نیکول فلترتی از ایرلند را بسیار دوست دارم. رمان نخست جان پاتریک مکهیو با عنوان «خوشی و بازی» قرار است منتشر شود که در جزیرهای واقع در غرب ایرلند میگذرد. این اثر با وجود بهکارگیری برخی کلیشهها درباره نوجوانی، طنز فوقالعاده و گفتوگوهای درخشانی دارد. همچنین رمان «نیکوکاران» وندی ارسکین، نویسنده بلفاستی، اثری استثنایی است که هنوز در ذهن من باقی مانده. البته این فهرست میتواند ادامه پیدا کند. در واقع، کولم توبین توصیه کرد «آواز بز» نوشته درموت هیلی و نیز همه آثار جان مکگاهرن را بخوانم. این نویسندگان درباره ایرلندی مینویسند که کمی پیش از زمان من است، اما همچنان میتوان ارتباط میان آثارشان و دنیای امروز را تشخیص داد.
آیا نویسنده یا کتابی هست که به نظرتان کمتر دیده شده و همواره دوست داشتهاید به دیگران معرفی کنید؟
توماس دروری، نویسنده آمریکایی که کتاب «پایان خرابکاری» را نوشته است، از جمله نویسندگانی است که کمتر معرفی میشود. آثار او در شهری کوچک در اوهایو رخ میدهد و ساده و تحت تاثیر سبک کارور نوشته شدهاند. توضیح اینکه چرا این کتابها عالیاند، دشوار است، اما تماشای رشد آهسته شخصیتها طی دههها بسیار تاثیرگذار است.
در کودکی به چه کتابهایی علاقهمند بودید؟
در کودکی بیشتر کتابهای مصور میخواندم و کارتون تماشا میکردم؛ ویژگیای که اگرچه منحصربهفرد نیست، اما هر دو به فهم روایت و ساختار داستان کمک میکنند. حتی هنگام بازی با اسباببازیها همیشه برای خودم داستان درست میکردم؛ صرفاً کامیونها را به یکدیگر نمیکوبیدم بلکه مجموعهای از آدمکها را جمع میکردم و نسخهای تقلیدی از جنگ ستارگان برای خودم میساختم. در نوجوانی به سراغ کتاب رفتن را آغاز کردم اما شروع کارم با آثار سنگینی مثل جیمز جویس و ویلیام باروز بود.
کجا و کی مینویسید؟
معمولاً در همینجا (اشاره به میز غذاخوری) و هر زمان که بتوانم؛ مثلاً وقتی فرزندانم در خانه نیستند. در پسزمینه میتوانم موسیقی پخش کنم و مشکلی پیش نمیآید. داشتن دو فرزند باعث شده متوجه شوم که میتوان هر جا و هر زمان نوشت، به شرط آنکه فرزندان روی سرت نباشند!
ما در روز پس از مراسم سوگند دونالد ترامپ گفتوگو میکنیم. شما با این حجم از آشفتگی در جهان چگونه کنار میآیید؟
تنها راه، ادامه دادن به کار است. به عنوان نویسنده، کار چندانی بیشتر از این نمیتوان انجام داد. هنگامی که رمان «لینکلن در باردو» نوشته جورج ساندرز منتشر شد، درست بعد از آغاز ریاستجمهوری ترامپ، نقدی خواندم که معتقد بود: «این کتاب خوبی است اما شاید چیزی نباشد که الان به آن نیاز داریم، چون شرح حال رئیسجمهوری است.» به عنوان نویسنده، چه میتوان کرد؟ شاید ساندرز سالها این کتاب را نوشته باشد. پس تنها میتوان به نوشتن همان چیزی پرداخت که میخواهی و اطمینان داشت موضوعات مهم بههرحال به شکلی در اثر حضور خواهند یافت.
∎