شناسهٔ خبر: 73958796 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایمنا | لینک خبر

ایستادگی از لب‌های کوچک، صدای بلندتری پیدا می‌کند

در میانه قاب، دختری آرام، بی‌تکلف و بی‌ادعا نشسته؛ نه چهره‌اش رنگ غم دارد و نه صدایش بوی گلایه می‌دهد. چیزی در نگاهش وجود دارد که نمی‌شود از کنارش گذشت؛ او درباره پدرش صحبت می‌کند، پدری که حالا در کنارش نیست و نامش با واژه شهادت گره خورده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در میانه قاب، دختری آرام، بی‌تکلف و بی‌ادعا نشسته؛ نه چهره‌اش رنگ غم دارد و نه صدایش بوی گلایه می‌دهد. چیزی در نگاهش وجود دارد که نمی‌شود از کنارش گذشت؛ دختر شهید مهدی بزرگی درباره پدرش صحبت می‌کند، پدری که حالا در کنارش نیست و نامش با واژه شهادت گره خورده اما آنچه این روایت را متفاوت می‌کند، نه تنها جایگاه پدر است، بلکه شیوه‌ای است که دختر برای روایت انتخاب کرده: شجاعانه، بالغانه و بی‌هیاهو.

او نه برای گریه‌کردن آمده، نه برای دل سوزاندن مخاطب. آمده تا روایت کند؛ آن هم نه روایتی شکسته، بلکه پیوسته و استوار. او پدرش را نه از دریچه داغ و اندوه که از پنجره بزرگی و معنا می‌بیند. از همان ابتدا، نوع کلماتش و نگاه‌کردنش، چیزی فراتر از سن و سالش را نشان می‌دهد؛ انگار در سکوت خانه، در خلوت اتاق، در نبود پدر، چیزی درون این دختر رشد کرده، گویی از میانه قلب شکسته‌اش، جوانه‌ای بیرون زده.

این ویدئو، کوتاه است، اما هر جمله‌اش وزن و هر سکوتش معنایی دارد، او تنها درباره پدرش حرف نمی‌زند؛ بلکه درباره راه پدرش حرف می‌زند. درباره معنایی که شهادت دارد، مسئولیتی که روی دوش او مانده و صبری که حالا بخشی از هویتش شده. انگار نبودن پدر، او را با بودنِ عمیق‌تری پیوند داده است.

در جهانی که تصویرها سریع می‌آیند و می‌روند، بعضی صداها می‌مانند. صدای این دختر، از آن صداهاست. صدایی که نه با فریاد، بلکه با وقار، سادگی و صداقت در دل مخاطب می‌نشیند. اینجا نه با یک سخنرانی کودکانه طرفیم و نه با یک مونولوگ تمرین شده، این یک روایت است؛ روایتی از زیست در غیاب پدر و پذیرفتن شهادت او.

او به ما یادآوری می‌کند گاهی قوی‌ترین روایت‌ها از لب‌هایی شنیده می‌شود که هنوز کودک‌اند، اما دلشان، قامت یک بزرگ‌سال را پیدا کرده است.