
در روزهای اخیر با آقای اخوان که سومین مدیر روابط عمومی وزارتخانه (با احتساب آقای قربانی بازمانده منصوب دولت قبل) طی دوره تصدی من بود، خداحافظی و حکم مدیر چهارم را به نام آقای کریمی امضا کردم که روی صندلی داغ و لرزان روابط عمومی بنشیند!
مدیر روابط عمومی جدیدمان سوابقی هم در جاهایی دارد که شاید منتقدها و متخلف ها حساب کار دستشان بیاید . انشالله که این انتصاب خیر است و خودی ها و خودمانی ها و بی تخلف ها را نمی ترساند!
از وزارتخانه که راهی منزل شدم از رادیوی ماشین آهنگ غم انگیز میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون بجا می مونه با صدای رسول نجفیان پخش می شد. من هم زیر لب زمزمه کردم: روابط عمومی ها، تند تند می روند، از اونا فقط، خاطره هاشون بجا می مونه! ولی دیدم چیزی که زمزمه می کنم ضرباهنگ خوبی ندارد و زیادی هم غمگین است، این بود که ادامه ندادم.
شاید همه فکر می کنند زیر کاسه تغییرات متعدد مدیریت روابط عمومی، نیم کاسه ای هست ولی باور کنید حتی یک پیاله هم زیر این کاسه نیست. حداقل این است که اگر نیم کاسه ای هم زیر این کاسه باشد، کسی به من چیزی نمی گوید!
عزیزانی هم که از اولین روز وزارتم تا امروز به عنوان مدیر روابط عمومی در خدمتشان بودیم در این مورد که چرا آمدند و چرا باید بروند، با شخص من گیر و گرفت و چون و چرای جدی نداشتند. اگر بخواهم خیلی خلاصه سرگذشت این عزیزان را برای آیندگان ثبت کنم در همین حد می توانم بگویم که آقای قربانی خیلی دلش می خواست بماند اما کسی سفارشش را که نکرد هیچ، همه می خواستند زودتر با یک خداحافظی خوشحالشان کند. ایشان هر شیرین کاری و هنری را هم که داشت رو کرد ولی دستور از بالا بود که باید برود و رفتنی شد.
خانم وزیری را هم که سفارش شده بود، بعضی ها دلشان می خواست بماند و بعضیترها می خواستند برود. نهایتا دستور از جایی بالاتر از بالا آمد و خودش هم یکی دو تا سوتی در کارش داده بود و خلاصه ایشان هم رفتنی شد.
آقای اخوان هم که انتظارات به حقی داشت و دو سه ماهی مدیر شده بود، خیلی جدی و کم و بیش برای شرایط جنگی مناسب بود، اما حالا که آتش بس موقت شده بود و بنده خدا هنوز داشت فکر می کرد می خواهد بماند یا برود که یهو معلوم نشد دستور از کجا آمد و این بنده خدا هم استعفا داده شد! حالا هم قرعه به نام این مدیر روابط عمومی جدید افتاد. البته یکی دوبار این طرف و ان طرف دیده بودمش. به من خبر رسیده که خبرنگارها درگوشی به هم می گویند احتمالا ایشان تا شش ماه آینده را دوام می آورد! من هم امیدوارم بیاورد.
دوستانی به من لطف دارند و گوشزد کرده اند که دارم رکورد جابجایی مدیر روابط عمومی را می شکنم و جوری هم می شکنم که مثل علی دایی سال ها طول می کشد کسی به گرد پایم برسد، ولی باور کنید من به عنوان نخستین وزیر زن راه و شهرسازی از این که دارم در این زمینه رکوردار می شوم برخلاف بعضی ها، احساس خاصی ندارم. یعنی نه خوشحالم، نه ناراحت! فقط امیدوارم شاید این رکوردشکنی به عنوان گوشه ای از توانمندی های مدیریتی من در یادها بماند.
واقعیت مطلب این است که من اصولا حوصله مقوله اطلاع رسانی و رسانه و روابط عمومی و این حرفا را ندارم. به نظرم خودم بهتر از همه بلدم چطور و چگونه در معرکه ها و شرایط مختلف و حتی بحران ها چه بگویم و چگونه به مردم بگویم همه چی آرومه که خوشبخت باشند. فلذا تاکنون توصیه های هیچکدام از مدیران روابط عمومی قبلی ام را – با این که هزار ماشالله همه شان برای خودشان یک پا دکتر یا دانشجوی دکترا بودند - گوش نکردهام. آخر مدیران روابط عمومی دائم می خواهند به من یاد بدهند که چطور سخنرانی کنم و چطور با خبرنگارها مواجه شوم و جواب سوال هایشان را بدهم ولی به نظر من بهترین کار این است که هر جا می روم به جای سخنرانی بگویم من دست همکاری به سوی همه دراز می کنم و بیایید همه با هم دوست باشیم و به جای کارهایی که الان باید انجام دهیم به آینده و کارهایی که یا قطعا انجام نمی دهیم یا احتمالش ضعیف است که انجام دهیم، فکر کنیم!
از آنجا که اهل وفاق هم هستم، به همه آنها که مجبور به ترک پست می شوند، یک حکم مشاوره می دهم که دلشان نشکند. حتی گفته ام یک اتاق اختصاص دهند برای مدیران سابق و اسبق و شاید لاحق روابط عمومی، خدا را چه دیدی؟ فرصت زیاد است و هزار باده ناخورده در رگ تاک!
عجالتا گفته ام در مورد اطلاع رسانی هم هر جا رفتیم یک خبرنگار از صدا و سیما ببریم و او هم یک سوال تکراری از من بپرسد که خانم وزیر بفرمایید اینجا چکار می کنید و من هم بگویم آمدم اینجا برای این که ببینم همه چیز خوب و گل و بلبل هست یا نه، که الحمدلله دیدم بله همه چیز نه تنها خوب بلکه عالی است و بعد از این هم با برنامه ها و ابتکارات من همه چیز قند مکرر خواهد بود.
حرف آخر این که در تاریخ ثبت شود من به عنوان نخستین زن وزیر راه و شهرسازی بعضی اوقات دلم برای خبرنگاران حوزه راه و شهرسازی می سوزد. آخر این بنده خداها هر مدیر روابط عمومی که در این وزارتخانه منصوب می شود کلی به او تبریک و تهنیت می گویند و رویا می بافند و اظهار امیدواری می کنند که خبررسانی و بازدید از طرح ها و پیگیری پیشرفت پروژه ها و نشست های خبری رونق بگیرد، ولی بعد می بینند هیچ اتفاقی نمی افتد. بعد از مدتی هم آن بنده خدایی که آن همه روی سر گذاشته بودند و حلوا حلوایش کرده بودند، رفتنی می شود! به نظرم بد نباشد حداقل یک روانشناس استخدام کنیم که خبرنگارها تراپی شوند و بتوانند این روند را تا آخرین روز وزارت من تحمل کنند!
«این رشته مطالب تخیلی طنزآمیز توسط تحریریه تین نیوز به رشته تحریر درمیآید و خانم فرزانه صادق وزیر راه و شهرسازی و سایر افرادی که نام آنها در این مطالب برده می شود، درباره محتوای آن هیچ نقش و مسئولیتی ندارند.»