همزمان با ادعای آکسیوس در خصوص گفتوگو و رایزنی دونالد ترامپ و شیخ محمد بن عبدالرحمان آلثانی، نخست وزیر قطر درباره موضوع مذاکره با ایران، روز گذشته مصاحبهای از وزیر امور خارجه پیشین ایالات متحده در رسانهها منتشر شد که در این زمینه توجه به آن خالی از لطف نیست. «آنتونی بلینکن» در گفتوگو با کریستین امانپور، مجری سیانان با اشاره به پیشینه روند دیپلماسی میان تهران و واشنگتن میگوید: مطابق با توافق دوران اوباما (توافق سال ۲۰۱۵ موسوم به برجام)، ایران میتوانست اورانیوم را تا 3/67 درصد با سانتریفیوژها و فناوری که خودشان داشتند، غنیسازی کند. اکنون اگر ایران طی چند سال آتی تصمیم بگیرد برنامه هستهای خود را ادامه دهد، میتواند برنامه هستهایاش را در اعماقی خیلی بیشتر از آنچه بتوان آن را هدف قرار داد، بسازد. اما نکته جالب ماجرا ادامه سخنان مقام ارشد آمریکایی است. وزیر امور خارجه پیشین ایالات متحده عنوان کرد: قطعاً در رابطه با تهران و واشنگتن موضوع اعتماد مطرح است. توافقی در دوران باراک اوباما پس از مذاکرات طولانی منعقد و سپس از سوی او (ترامپ) نقض میشود. ایران داشت به تعهداتش در آن توافق (برجام) عمل میکرد. باید آشکارا بگوییم ایرانیها داشتند بر اساس توافق عمل میکردند؛ نه تنها بازرسان بینالمللی این موضوع را تأیید کردند، بلکه اطلاعات خود ما هم این موضوع را تأیید میکرد.
اظهارات بلینکن به روشنی تأیید میکند اگرچه مذاکره در ادبیات دیپلماتیک بهعنوان ابزاری برای حل و فصل اختلافات شناخته میشود، اما تجربه روابط ایران و آمریکا در دو دهه گذشته نشان میدهد واشنگتن نه به مذاکره، بلکه به ابزارسازی از گفتوگو باور دارد. آمریکا مذاکره را نه برای رسیدن به توافق پایدار، بلکه بهمثابه تاکتیکی برای مدیریت افکار عمومی، مهار منطقهای ایران و کسب امتیاز بیشتر از موضع قدرت به کار میگیرد. در این مسیر برجام با وجود تمام محدودیتهایی که بر برنامه صلحآمیز هستهای ایران اعمال کرد، با خروج یکجانبه دولت ترامپ و اعمال دوباره تحریمها، به شکست انجامید؛ شکستی نه از سوی ایران، بلکه از ناحیه بدعهدی طرف آمریکایی رقم خورد. بازگشت بایدن به میز مذاکرات نیز نه از سر پایبندی به توافق قبلی، بلکه از منظر کنترل پیامدهای اقتصادی و امنیتی شکست برجام انجام شد. در ادبیات دیپلماتیک آمریکا، البته «تهدید نظامی»، «افزایش تحریمها» و «ارسال پیامهای مستقیم و غیرمستقیم» با پیشنهادهای مذاکرهای همزمان میشوند. این یعنی از نظر کاخ سفیدنشینان مذاکره تا زمانی خوب است که در خدمت منافع آنها باشد. هدف هم برای آنها رسیدن به تفاهم نیست، بلکه کسب «حداکثر امتیاز با حداقل هزینه» است.
بازی فریب رسانهای
البته در مصاحبه اخیر آنتونی بلینکن یک نکته دیگر نیز قابل توجه است، جایی که او معتقد است: گزینه نظامی نمیتواند به نتیجهای پایدار در حوزه تهدیدهای هستهای ایران منتهی شود بلکه باید از دیپلماسی برای دستیابی به یک توافق استفاده شود.
این بخش از اظهارات دیپلمات پیشین آمریکا هم شاید به دعواهای سیاسی داخلی در ایالات متحده مربوط باشد و این گونه بلینکن دموکرات سعی دارد با برجسته کردن جنگطلبی ترامپ، جمهوریخواهان را به چالش بکشد. شاید هم فریب رسانهای و مطرح کردن آمریکا به عنوان کشوری صلحطلب پیش چشم جهانیان آن هم پس از حمله این کشور به تأسیسات هستهای ایران باشد. با این حال حنای بلینکن برای تکتک ایرانیها رنگی ندارد؛ چرا که حالا دیگر همه میدانند مذاکره مد نظر یانکیها جز بازی فریب نیست و وقتی پشت میز با آنها مینشینی یا باید همه چیز که طلب کردن را بدهی یا پیامد آن فشار، تحریم و در نهایت هم جنگ و تجاوز است.
در این مسیر میتوان به متن منتشر شده از وزیر خارجه دولت اوباما استناد کرد. جان کری چندی پیش در مقالهای فهرست خواستههای سنگین واشنگتن را این گونه ردیف کرد: محدود کردن غنیسازی اورانیوم، کاهش شدید برنامه موشکی و توقف حمایت از نیروهای نیابتی در منطقه، در قبال رفع بخشی از تحریمها! این در شرایطی است که تجربه سالهای گذشته به وضوح نشان داده است آمریکا در مذاکرات با ایران هرگز به دنبال حل مناقشه از موضع برابر نبوده، بلکه همواره از این فرایند به عنوان ابزاری برای فشار، تحمیل خواستهها و کسب امتیازهای یکجانبه بهره برده است. واشنگتن که دم از دیپلماسی میزند، همزمان با فشار حداکثری، تهدید نظامی و تحریمهای سنگین، به دنبال تسلیم ایران است؛ رویکردی که ماهیت واقعی آمریکا را در برابر دیپلماسی آشکار میکند.